منشاء قدیم و مأخذ اصلی شاهنامهٔ فردوسی (بخش اول )
به قلم سید حسن تقی زاده
کتاب مهمی که در اواخر دورهٔ ساسانیان تألیف شده که هم می توان گفت مهمترین کتب باقیه از آن دوره بوده و آن کتاب تاریخ پادشاهان ایران است که به دلایل زیادی (۱) وجود آن برای ما ثابت شده و اسمش نیز به دست آمده . مقصود کتاب « خدای نامک » پهلوی ( خدای نامه ) که به همان معنی شاهنامه بوده و ما از مقدمهٔ بایسنقری ( ۲ ) شاهنامهٔ فردوسی میدانیم که سلاطین ساسانی به جمع و تدوین اخبار و تواریخ گذشتگان از پادشاهان اهتمامی داشتند و از آنجمله خسرو انوشیروان ( ۵۳۱ ـ ۵۷۹ میلادی ) مخصوصاً به این کار توجهی داشت . مندرجات مقدمهٔ مزبور که در سنهٔ ۸۲۹ تحریر شده اگر چه در خیلی مطالب آن محل اعتماد نیست اما در این فقره و کیفیت جمع اولین شاهنامه که ظاهراً از روی مأخذ قدیمی است بسیار قریب به اعتماد و تصدیق است .
به موجب مندرجات این مقدمه ابتدا به حکم نوشیروان تاریخ پادشاهان ایران از همهٔ ممالک ایران جمع آوری شده « پیوسته به اطراف و اکناف جهان کس فرستادی تا در هر مملکت که حکایات ملوک آنجا تحقیق میکردند و نسخهٔ آن به کتابخانه می سپردند » ولی تاریخ کامل و جامع ایران را ابتدا ( به قول مقدمهٔ شاهنامه از روی همان کتب تاریخی متفرقهٔ خزانهٔ نوشیروان ) در زمان یزدگرد سوم ( ۱۰ ـ ۳۱ ) یعنی در واقع میان سنهٔ ۱۱ و ۱۵ هجری که مشارالیه سلطنت فعلی در تمام ایران داشت به حکم وی یک دهقانی ( ۳ ) عالِم موسوم به دانشور از روی همان نسخه های قدیمی تألیف کرده و پرداخت که ظاهراً همان خدای نامه پهلوی ( ۴ ) بوده . این کتاب از کیومرث گرفته تا آخر سلطنت خسرو پرویز به رشتهٔ تحریر کشیده بود و آن اساس بزرگ سیر الملوک های عربی و شاهنامه های فارسی دورهٔ اسلامی بوده است . کتاب مزبور قطعاً از روی اسناد و مآخذ کتبی تألیف شده زیرا که بدون همچو مأخذی ممکن نبود اینهمه تفصیلات مرتّبه و معیّنه از افواه جمع آوری و ثبت شود . دلایل و قراین زیادی به صحت اسناد تألیف این کتاب مهم به عهد یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی موجود است . در مقدمهٔ قدیم شاهنامه ( غیر بایسنقری ) در ضمن اسامی مؤلفین تاریخ ایران اسم فرّخان ( یا فرّخانی ) موبَدِ زمان همین یزدگرد بن شهریار مذکور است و در بعضی نسخه های دیگر از آن مقدمه اسم رامین از درباریان آن پادشاه نیز ثبت شذه . از مجراهای مختلف ما تا اندازه ای از مندرجات آن کتاب میزانی به دست داریم مثلاً در تطابق قسمتی از مندرجات کتب عربی در تاریخ ایران و شاهنامهٔ فردوسی که به واسطهٔ ترجمهٔ فارسی ( نه عربی ) به خدای نامه منتهی میشود بعضی قسمتهای آن کتاب اصلی پیداست . مندرجات این کتاب بسیار حماسی و وطن پرستانه و مقیّد به طرفداری از خاندان سلطنت و طعن بر غاصبین و یاغیان و همه جا رزمی و رَجَزی بوده و هم از نطقهای جلوس پادشاهان و خطابه های خیلی منشیانه و وصایای سیاسی ( عهد ) و پند و اندرز پادشاهان با عبارت پردازی و سخن سرائی ( که از قدیم مرغوب ایرانیان بوده ) پر بوده و مخصوصاً محاورات و خطابه های اخلاقی در آن خیلی زیاد بوده است .
اسم کتاب پهلوی تاریخ ایران یعنی « خواتای نامک » که بعدها خدای نامه شد به واسطهٔ مؤلفین کتب عربی بر ما معلوم است ( ۵ ) و چنانکه گفتیم به معنی نامهٔ خداوندان یعنی نامهٔ خسروان بوده که بعدها به همان معنی ( برای احتراز از لفظ خدای ) کلمهٔ شاهنامه معمول شد . این کتاب را ابتدا عبدالله بن المقفّع ظاهراً در نیمهٔ اول قرن دوم به عربی ترجمه کرد و نام آن را به عربی « سِیَر الملوک الفرس» گذاشت و به همین واسطه تاریخ ایران و داستان سلاطین اساطیری در میان مسلمانان معروف شده و در ادبیات عربی انتشار وسیع یافت و به اقصی بلاد مغرب و مصر و حجاز رسید و قصص ایرانی چنان در میان اعراب متداول و رایج شد که شعرای عرب در اشعار خود از آنها سخن راندند . ( ۶ )
چنانکه گفتیم علاوه بر خدای نامه قطعاً کتب تاریخی دیگری در زبان پهلوی بود و مخصوصاً راجع به تاریخ خود ساسانیان که ربطی به خدای نامه نداشته و مستقل بوده اند و دلیل این آن است که در کتب تاریخی عربی قدیم و همچنین در شاهنامه در خصوص تاریخ ایران خیلی روایات و مطالبی پیدا میشود که از روایات ناشی از سِیَر الملوک ابن المقفع فرق زیاد دارد . علاوه بر این در تاریخ طبری مثلاً در خصوص اردشیر بابکان و سلاطین آخری ساسانی اخبار خیلی خوب و صحیح تاریخی آمده که قطعاً از خدای نامه نبوده و از مآخذ قدیم پهلوی به طور غیر مستقیم بدان کتاب گذشته و نیز بعضی قصه ها و رومانهای پهلوی بوده که قسمتی از مضمون آنها بعد از تألیف خدای نامه در تاریخ عمومی ایران داخل شده مانند کارنامهٔ اردشیر بابکان که هنوز اصلش موجود است و مانند رومان تاریخی مبسوط و دراز بهرام چوبین که مضمون آن را از کتب تاریخی عربی و ترجمهٔ فارسی تاریخ طبری و شاهنامه میشود بدست آورد و آنرا
جَبَلة بن سالم به عربی ترجمه کرده و شاید بدین جهت اسم بهرام چوبین در ادبیات عربی معروف شده بود . شاید کتاب قصهٔ رستم و اسفندیار موجود بوده که آنرا نیز جبلهٔ مذکور ترجمه کرده و همچنین کلیله و دمنهٔ پهلوی و سندباد نامه پهلوی و یادگار زریران و مزدک نامه وجود داشته و شاید عدهٔ دیگری از کتب قصه و یا آداب پهلوی که ذکرش گذشت نیز در زمان تألیف خدای نامه بوده است . علاوه بر اینها محتمل است که خیلی از قصه های عاشقانه و یا رزمی فارسی و عربی که در قرون اولی اسلام ( قرن دوم تا ششم ) به رشتهٔ انشاء یا نظم کشیده شده و در میان عامهٔ ایرانیان مطلوب و دایر بود و موضوعشان نیز به داستانهای عهد قبل از اسلام و پهلوانان یا سلاطین ایران قدیم یا هند نسبت داده شده نیز در عهد ساسانیان خوه اصل پهلوی آن ( ولو مختصرتر ) کتباً موجود بوده و خواه مطالب آن در افواه سائر بوده است مانند قصهٔ ویس و رامین و وامق و عذرا و خسرو و شیرین و فرهاد و قصه های بهرام گور و داستان گرشاسف و قصهٔ نریمان و سام و کیقباد و افراسیاب و قصهٔ کی شکن و قصهٔ آغش و هادان و قصهٔ لهراسب و داستانهای شهر براز و قصهٔ زال و رودابه و شادبهر و عین الحیوة و قصهٔ شیرین و خرّین و قصهٔ طلحند و کو حکایت شطرنج و غیره ....
ترجمه های عربی و تهذیبها
پس از جنگ قادسیه و جلولا که برای سلطنت بومی ساسانی شوم بود و شکست رستم سردار ایرانی از سعد بن وقاص در سنهٔ ۱۴ شوکت داستانی ایرانی موقتاً شکست یافت ولی طولی نکشید که ایرانیان متمدن در حوزهٔ حکمرانی عربهای نیمه وحشی باز در امور عامه دست یافته و علم و آداب ایران در خراسان و سواد
( عراق عرب ) و تمدن یونان در شامات و مصر به زندگانی اعراب نفوذ و تراوش کردن گرفت . تاریخ سه قرن اول اسلام پر است از نهضتهای ملی ایرانیان و انقلابات سیاسی و مذهبی در آنجا که برای استرداد سلطنت و استقلال از دست رفتهٔ خود از طرفی سپهبدان و مرزبانان و پادوسبانان و اُستندران و اشراف ایرانی خروجها ترتیب میدادند و از طرف دیگر اتباع زردشت و مانی و مزدک ب اسامی مختلفه از جاودانی و خرمدینی و بابکی و اتباع سُنباد و مقنّع و شلمغانی و بهافرید و چندین طریقه های دیگر بعضی به عنوان مذهب مستقل و برخی به عنوان یک طریقهٔ اسلامی در کوشش بودند و خلفای عربی نژاد دمشق و بغداد ازطرفی زنادقه و اهل بِدَع و علما و حکمای ایرانی نژاد را دنبال کرده و با زجر و شکنجه می کشتند و از طرف دیگر مشغول لشکر کشی برای خاموش کردن فتنه های اکناف مملکت که از این ممر حاصل میشد بودند .
اوضاع اجتماعی و روحانی و ادبی و علمی ایران و نهضتهای ملی ایرانیان در قرن اول و دوم اسلام مخصوصاً نشو و نمای مذهب زردشتی و اختلاط و تأثیر عقاید ایرانیان مسلمان موضوع مستقل و منسوطی است که تحقیق و تتبو جداگانه میخواهد . فقط مقصود ما در اینجا حالت کمون و سیر داستانهای ملی و تاریخ بومی ایران و زنده ماندن آن است در طول این ایام تاریک . قرائن قوی در دست است که خشکسالی و قحطی شُوکت ملی از حاصلخیزی زمینهٔ ادبی و عقلی ایرانیان چندان نکاسته بود و مخصوصاً در قرن اول و دوم و سوم هجرت کتب و رسائل زیادی از مذهبی و علمی در زبان پهلوی تصنیف شده که چند نسخه از آنها که خیلی مهم است برای ما باز مانده و بعید نیست که چنانکه مقتضای طبیعی هر انقراض و شکست است در دورهٔ بلافاصله بعد از آن به علم تاریخ بیشتر از همه اهمیت داده شده و کتب تاریخی در گذارش ایام شوکت و جلال بسیار پرداخته شده باشد .
خلفای اموی و مخصوصاً عباسی پس از تسلط بر ممالک و ملل متمدن تر از ملت خود لزوم فراگرفتن ترتیبات اداری منظم تری از مغلوبین حس کردند و لهذا از اوایل تمدن اسلامی مترجمین و کتبه از ملل خارجه استخدام نمودند و کم کم هوس به خواندن آثار آن ملل متمدن پیدا کردند . از وقتی که زبان عربی در تألیف و کتابت نشو و نما کرده و آلت نگارش کاملی شد ترجمهٔ کتب پهلوی و یونانی به عربی شروع شد ( غالباً به سبب تشویق یا امر یکی از بزرگان مسلمین ) . اگر چه اولین کتاب پهلوی که خبر از ترجمه شدن آن به عربی داریم در صورت صحت روایات کتابی است که به قول مسعودی در سنهٔ ۱۱۳ برای هشام بن عبد الملک ترجمه شد ولی ابتدا در زمان عباسیان بود که به واسطهٔ انتقال پایتخت خلافت به جوار طیسفون ( مداین ) پایتخت ساسانیان ترجمهٔ کتب پهلوی از طرف ایرانیان زردشتی مذهب و عربی دان و یا جدید الاسلام رواج یافت و یکی از اولین مترجمین که خبر از او داریم مؤلف و مترجم بزرگ ایرانی معروف روزبه پسر داذویه مکنّی به ابو عمرو ایرانی زردشتی بود از اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم که چون در دست عیسی بن علی بن عبدالله بن عباس مسلمان شد معروف به ابو محمد عبدالله بن المقفع بن المبارک گشت . مشارالیه چندین کتاب از پهلوی به عربی ترجمه کرده که اسامی آنها در کتاب الفهرست تألیف ابن الندیم که در سنهٔ ۳۷۷ تألیف شده مذکور است از کتبی که مشارالیه از پهلوی به عربی ترجمه کرده خیلی کم باقی است و فقط چند تا به واسطهٔ باقی ماندن اسم آنها در کتب قدیمهٔ عربی و فارسی بر ما معلوم است مثلاً آئین نامه و کلیله و دمنه و کتاب مزدک و کتاب التاج در سیرت نوشیروان و کتاب الیتیمه در مراسلات و کتاب الآداب الکبیر و کتاب الآدب الصغیر و خداینامه . بلاشک مهمترین کتب ترجمه های وی همین کتاب اخیر است که در اندک زمانی معروف شده و در تمام عالم اسلامی و مخصوصاً در عراق عرب و ایران و ماوراء النهر شهرتی به سزا یافت و اقبال اعراب از حیث هوس به شنیدن داستانهای ایران و شوق ایرانیان به احیای تاریخ عظمت و افتخار خود بر انتشار این کتاب افزوده و در اندک زمانی تهذیبها و اصلاحهای مختلف از آن و همچنین ترجمه های دیگر مستقیم زیاد از خداینامه پیدا شد که بدبختانه مانند خود ترجمهٔ ابن المقفع فقط اسم چندتا از آنها بر ما معلوم است و مأخذ عمدهٔ متأخرین بوده اند . حمزهٔ اصفهانی و بیرونی و ابن الندیم و بلعمی و مؤلف مقدمهٔ شاهنامه و مؤلف مجمل التواریخ این اسامی را پشت سر هم و به همان ترتیب با اندکی کم و زیاد میبرند و از این رو میشود گمان کرد که این ترتیب ترتیب تاریخی است . اسامی این کتب که یا ترجمهٔ مستقیم ( نقل ) و یا تهذیب ( اصلاح ) و یا تحریر و جمع خداینامه اند از این قرار است : « سیر الملوک الفُرس » ترجمهٔ محمد بن الجهم برمکی ،
« تاریخ ملوک الفرس » که از خزانهٔ مأمون استخراج شد ، « سیر ملوک الفرس » ترجمه یا جمع محمد بن بهرام بن مطیار اصفهانی ، « تاریخ ملوک بنی ساسانی» ترجمه یا جمع هشام بن قاسم اصفهانی ، « تاریخ ملوک بنی ساسان» اصلاح بهارم بن مردانشاه موبَدِ ولایت شاپور از ایالت فارس و « تاریخ ساسانیان » تألیف موسی بن عیسی الکسروی ( خسروی ) .
در الآثار الباقیهٔ بیرونی یک کتاب سیرالملوک بهرام بن مهران اصفهانی نیز علاوه ذکر شده و همچنین یک کتابی در همین زمینه از بهرام هروی زردشتی مذکور شده . بلعمی نیز در مقدمهٔ ترجمهٔ تاریخ طبری سه کتاب دیگر علاوه می کند و آن تاریخ پادشاهان فارس و کتاب ساسانیان و تاریخ « یزدگرد » تألیف موبدان موبد اردواد مورغان است . دیباچهٔ قدیم شاهنامهٔ فردوسی در این باب کمال شباهت به مقدمهٔ بلمعی دارد و فقط اسم « فرخّان موبد ابن یزدگرد » علاوه می کند . کتاب الفهرست هم کتاب سیرة الفرس المعروف به اختیار نامه ( خدای نامه) را که ترجمهٔ اسحق بن یزید است علاوه میکند . یک مؤلف دیگر را هم میشناسیم که از بعضی جهات اهمیت دارد و اگر چه اسم کتاب او بر ما معلوم نیست ولی مطالبی از او در دست مانده که اهمیت کتاب را معلوم میکند . این مصنف ابو جعفر زردشت بن آذرخور موبد معروف به متوکلی استکه معجم البلدان او را « محمد متوکلی » و بیرونی « موبد متوکلی » و ابن الفقه « المتوکلی » و در کتاب خطی گمنام که ذکرش خواهد آمد « ابوجعفر زرادشت بن احرا الموبد الذی فی خلافةالمعتصم » می نامد . در کتاب الفهرست هم « الموبد الأسود استدعاء المتوکل فی ایامه من فارس » می نامد که استخراجاتی از کتاب کلیله و دمنه کرده و کتابی پرداخته . اولین بار « یوستی » حدس زده که « احرا » در کتاب گمنام همان آذرخور است . از این قرار مشارالیه موبدی بوده زردشتی در فارس که متوکل خلیفه ( ۲۳۲ ـ ۲۴۷ ) او را از فارس به بغداد طلبیده و در دربار او بوده و شاید به همین جهت معروف به متوکلی بوده و در ایام معتصم خلیفه هم ( ۲۱۸ ـ ۲۲۷) اسمش شهرت داشته و ممکن است تألیفات وی در آن زمان بوده و در عهد متوکل به دست خلیفه مسلمان شده و تغییر اسم داده و محمد نامیده شده باشد .
از این کتب که نمایندهٔ مستقیم خدای نامه و سایر کتب پهلوی بودند هیچ کدام در دست نمانده و مانند همهٔ کتب علمی تمدن اسلامی طوفان استیلای مغولهای وحشی اثری از آنان نگذاشته است . حمزهٔ اصفهانی که در سنهٔ ۳۵۱ کتاب خود را نوشته هفت کتاب سیر الملوک اولی را به علاوهٔ مال کسروی در دست داشته ولی قطعات بعضی از این کتب و بالخصوص مال ابن المقفع و الکسروی و بهرام موبد در کتب موجوده مانده است . در قرون اولی هجرت و مخصوصاً از ابتدای خلافت عباسیان تا تألیف شاهنامهٔ فردوسی به قدری تألیفات در باب ایران قدیم و همچنین ترجمهٔ کتب پهلوی و سریانی ایرانیّ المنشأ زیاد بود که این دوره را به حق عهد شاهنامه ها و رستخیز روح ملی ایران توان نامید . در این دوره علاوه بر کتب سیر الملوک و امثال آن راجع به تاریخ ایران و قصه های پهلوی مقدار زیادی از کتب پهلوی دیگر نیز به عربی ترجمه شد و هم کتب زیادی به عربی راجع به ایران قدیم تألیف شد .
برگرفته از مجلهٔ کاوه ، سال پنجم ، شمارهٔ ۱۱ ، ۶ تیرماه ۱۲۹۰ نیزدگردی
توضیحات :
۱ ـ اولاً آنکه تقریباً آنچه از تاریخ ایران از مأخذ بومی ( در زبان عربی و فارسی ) در دست مانده در همهٔ مآخذ مستقلهٔ قدیمه که نقل از همدیگر نکرده اند متشابه و به ظن قوی متحد المنشأ هستند و لابد از یک مأخذ مشترک کتبی قدیمتری برداشته اند ، ثانیاً اسمی که از خداینامه و ترجمهٔ آن درکتب عربی مانند الفهرست و کتاب حمزة اصفهانی و کتب مسعودی مانده و از ترجمه های متعدد آن سخن رفته و ثالثاً ذکری که از کتاب شاهنامهٔ قدیم عهد ساسانیان در مقدمهٔ شاهنامهٔ فردوسی آمده دلایل وجود این کتاب بزرگ است که اساس مشترک شاهنامه و سِیَرالملوک عربی بوده . فردوسی نیز در شاهنامه گوید :
یکی نامه بُد از گهِ باستان
فراوان بدو اندرون داستان
پراگنده در دست هر موبدی
از و بهرهٔ برده هر بخردی
۲ ـ امیرزاده بایسنقر که در سنهٔ ۸۳۸ وفات کرد نوادهٔ امیر تیمور لنگ معروف به گورکان است . مشارالیه به تصحیح شاهنامه همت گماشت و مقدمهٔ متداولی که در دیباچهٔ اغلب شاهنامه ها درج است به حکم او نوشته شده .
۳ ـ مقصود از دهقانها در عهد ساسانیان و بعد از آن تا دو سه قرن ملاکین و نجبای ایران بوده که در واقع ستون محکم هیئت اجتماعیه و نگهبان آداب و روایات ملی بودند .
۴ ـ اینکه در زمان ساسانیان در دفاتر رسمی دولتی جدول سلاطین گذشته و مدت سلطنت آنها بدون فرق گذاشتن میان دورهٔ اساطیری و تاریخی حقیقی از کیومرث تا آن زمان ثبت بوده از مآخذ و مدارک مختلف ثابت شده و مخصوصاً آگاتیس مورخ یونانی قرن ششم میلادی صریحاً ذکر کرده که در زمان خسرو انوشیروان « دیفترا » های ( یعنی دفترها ) رسمی وقایع موجوده بوده که به دقت و مواظبت تمام نگاه میداشتند ولی این فقره معلوم نیست که آیا داستانها و افسانه های راجع به اشخاص سلاطین و پهلوانان هم کتباً محفوظ بوده یا در افواه دائر بوده است .
۵ ـ حمزهٔ اصفهانی و الفهرست و مسعودی .
۶ ـ ابونواس در قصیدهٔ مشهور خود در هجو قبیلهٔ نزار و ابوتمام در مدح افشین از ضحاک و فریدون اسم برده اند و هکذا .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
گر شرم همی ز آن و این باید داشت
پس عیب کسان زیر زمین باید داشت
ور آینه وار نیک و بد بنمایی
چون آینه روی آهنین باید داشت
جمال الدین عبدالرزاق