۶ شهریور ۱۳۸۸

در باب گاه شماری ساسانیان


در باب گاه شماری ساسانیان

به قلم سید حسن تقی زاده




           سید حسن تقی زاده : فرزند « سید پیشنماز اردوبادی » است . در تبریز از مادر بزاد . تحصیلات خویش را در « تبریز » آغاز کرد . و بعدها که در جریانات سیاسی درآمد ، به مطالعات خویش ادامه داد و به چند زنان خارجی آشنا شد . وی چند دوره به نمایندگی « مجلس شورای ملی » رسید . در دوره های اول و دوم از « تبریز » و دوره های چهارم و پنجم و ششم از « تهران » و در دورهٔ پانزدهم از « تبریز » انتخاب شد . در دورهٔ اول که « محمد علیشاه » در جمادی الثانی ۱۳۲۶ ه.ق مجلس را به توپ بست ، جان وی سخت در خطر بود و به سفارت انگلیس پناهنده شد و تأمین گرفت و به خارج از ایران تبعید گشت . در جنگ بین الملل اول در « برلن » «مجلهٔ کاوه» را دائر کرد . در سال ۱۳۰۷ ه.ش والی «خراسان» شد . و در سال ۱۳۰۸ ه.ش

به وزیر مختاری « ایران » در « انگلیس » منصوب آمد . و پس از اندکی وزارت طرق و شوارع « وزارت راه » یافت . سپس وزیر مالیه « دارایی » شد و تا سال ۱۳۱۲ ه.ش در این شغل بود . سپس وزیر مختاری « ایران » را در « فرانسه » یافت و پس از چندی از سفارت برکنار گردید و در « دانشگاه کمبریج » به کار پرداخت . در سال ۱۳۲۰ ه.ش دیگر بار وزیر مختار ایران در انگلستان شد . و در دورهٔ پانزدهم از « تبریز » به نمایندگی 

مجلس شورای ملی انتخاب شد . 

       در سال ۱۳۲۸ ه.ش ، هنگام تشکیل « مجلس سنا » در دورهٔ اول از « تهران » و در دورهٔ دوم از «تبریز» به سناتوری انتخاب شد و در دورهٔ دوم به ریاست مجلس سنا رسید و در عین حال استاد دانشگاه هم بود . وی دانشمندی گرانقدر و با هوش و پرحافظه و محقق و از دانایان درجهٔ اول « ایران » به روزگار خود شمرده آمد . از وی مقالاتی فراوان و آثاری نفیس به یادگار مانده است که مهمترین و مشهورترین آنها ، تألیف 

« گاه شماری در ایران قدیم » است . 

تولد : ۱۲۹۶ ه.ق  = ۱۲۵۷ ه.ش = ۱۸۷۸ میلادی 

وفات : ۱۳۹۱ ه.ق = ۱۳۴۹ ه.ش = ۱۹۷۰میلادی 

  


سرآمدان فرهنگ و تاریخ ایران ، حسن سادات ناصری ، بخش نخست ، ص ۵۰۲    



در باب گاه شماری ساسانیان



        در ضمن مطالعات خود دربارهٔ تاریخ گاه شماری ایران به کرّات بعضی مسائل تاریخی پیش آمد که به حل آن همت گماشتم . تحقیقات من در باب گاه شماری به زودی ( به زبان فارسی ) جامهٔ نشر خواهد پوشید . در این مقام به خود جرأت می دهم که به بحث راجع به چند موضوع گاه شماری که جنبهٔ عام دارد بپردازم . 

       سالی که غالباً مبدأ رسمی سنین سلطنت اردشیر مؤسس سلسله ساسانیان شمرده شده ، به طوریکه معلوم است سال عرفی ایرانی است که در بیست و ششم ماه سپتامبر رومی سال دویست و بیست و شش (۲۲۶) پس از میلاد آغاز گشت و در بیست و پنجم سپتامبر دویست و بیست و هفت (۲۲۷‌) خاتمه یافت و به احتمال قوی مبنای این حساب آن است که آن پادشاه در ظرف آن سال جلوس رسمی در تیسفون پس از استقرار قدرت خود در آنجا داشته که محتملاً ( چنانکه بیان خواهد شد ) در ۶ آوریل سنهٔ ۲۲۷ مسیحی واقع شده . اما در زمان ساسانیان گاهی مبدأ تاریخی استعمال شده که شاید بتوان به آن تاریخ ساسانی نام داد که باید با سال پارسی ۲۶ سپتامبر ۲۲۳ تا ۵ سپتامبر ۲۲۴ آغاز شده باشد . آثاری از این مبدأ تاریخ در مقاتل شهدأ نصرانیّت به دست ما رسیده است که در آنها سال سی و یکم شاپور دوم ( ۳۳۹ / ۴۰ مسیحی ) به عنوان سال ۱۱۷ شاهنشاهی پارس وصف می شود . ( رجوع کنید به نولدکه Noldke طبری صفحهٔ ۴۱۰ ) این تنها شاهدی بود برای رواج این مبدأ که «نولدکه» از آن آگاهی داشت . چند مرجع و مأخذ از کتب عربی رواج این مبدأ را تأیید می کنند . محمد بن سلامه بن جعفر بن علی بن حکمون القضاعی ( متوّفی در سال ۴۵۴ ) در اثر خود به نام « کتاب الانبا  » چنین می آورد که ایرانیان بدواً واقعهٔ فتح ایران به دست اسکندر و بعدها بر تخت نشستن اردشیر را مبدأ تاریخ خود قرار داده بودند .

       اختر شناس مشهور ایـــرانی ابومعشر بلخی ( نیمهٔ دوم قرن سوم ) در رسالهٔ خود با عنوان : «دلالت الاشخاص العلویه علی الاحداث فی عالم الکون و الفساد من جهه محلها عند طوالع البوادی القرانیه و غیره » نسخهٔ خطی موزهٔ بریتانیا می گوید که شاهنشاهی ایران ( منظور ساسانی است ) ۴۲۷ سال دوام یافت . هر گاه این رقم از روایات صحیح اخذ شده باشد فقط می تواند به زمان بین ۲۲۴ میلادی و ۶۵۱ یعنی سال وفات یزدگرد راجع باشد .

      معنی این دو تاریخ مختلف که برای ابتدای حکمرانی اردشیر در دست است چیست ؟ «نولدکه» عقیده دارد که مبدأ تاریخی که در ۲۲۴ آغاز شده از پیروزی قطعی اردشیر بر آخرین پادشاه اشکانی « اردوان » محسوب گردیده است ، در حالی که تاریخ دوم یعنی سال ۲۲۶ به فتح پایتخت یعنی «تیسفون» مربوط می شود . ولی « گوتشمید » 

( تاریخ ایران و ممالک مجاور ، توبینگن . ۱۸۸۸ صفحهٔ ۱۷۲ ) پیشنهاد کرده که تاریخ اولی را سالی فرض کنیم که اردشیر در آن گور ( فیروز آباد امروز واقع در فارس ) استقلال خود را اعلام کرد و تاریخ دوم را در مقابل آن به عنوان سالی بپذیریم که اردشیر پیروزی مذکور در فوق را در دشت هرمزدجان به دست آورد . آنچه ذیلاً ذکر 

می شود مؤیّد حدس « نولدکه » و بر خلاف نظر « گوتشمید » می باشد :

       

      الف ـ از تاریخ طبری ( دورهٔ اول صفحهٔ ۸۱۸ ) اطلاع حاصل می کنیم که جنگ بزرگ بین مؤسس شاهنشاهی ساسانیان و آخرین پادشاه اشکانی در آخرین روز ماه ایرانی موسوم به مهر به وقوع پیوسته است . در سالهای 

۲۲۴ ـ ۲۲۷  مسیحی این روز با ۲۷ و ۲۸ آوریل آن سال مصادف می شود . حال اگر نبردی که به فرمانروایی سلسلهٔ اشکانی پایان داد ، در سال ایرانی سپتامبر ۲۲۶ الی سپتامبر ۲۲۷ مسیحی روی داده باشد باید آن روز را به طور قطع ۲۸ آوریل تعیین کرد . امّا مانی در کتاب خود شاپورگان ( بیرونی ، الآثارالباقیه ، طبع زاخائو ) چنین می گوید که در سال ۵۳۹ از مبدأ تاریخی منجمین بابل وحی بر او نازل شده است « هنگامی که دو سال از سالهای  (سلطنت ) شاهنشاه اردشیر سپری شده بود » . 

      سال بابلی مزبور در ۲۵ ماه مارس سنهٔ ۲۲۸ مسیحی آغاز می شود و در دوازده آوریل ۲۲۹ مسیحی اختتام می پذیرد . پس هر گاه سالهای حکومت اردشیر از بیست و هشت آوریل ۲۲۷ ( که با ۲۳ نیسان همان تاریخ سلوکی منطبق است ) محسوب گردیده باشد ، باید گفت که آن دو سال در بیست و هشتم آوریل ۲۲۹ پایان یافته است . اما این تاریخ اخیر با سال ۵۴۰ « از سالهای منجمین بابلی » ( یعنی سال قمری سلوکی که در دوم یا سوم آوریل ۳۱۱ قبل از میلاد مسیح آغاز شده است ) مصادف می شود و آن هم با شانزدهم نیسان مطابق است . مشکل است که بتوانیم گفتار مانی را با گاه شماری رسمی ( مصنوعی ) ایرانی یعنی سال عرفی رایج و عادی مربوط کنیم و از آن چنین نتیجه بگیریم که این دو سال از ابتدای آن سال همان سال عرفی ایرانی که درظرف آن اردشیر به حکومت رسید به حساب آمده است ؛ بلکه بهتر آن است که تاریخ حقیقی به حکومت رسیدن اردشیر را سال مبدأ تلقی کنیم . بر طبق این نظر اردشیر باید ناگزیر قبل از آوریل ۲۲۶ و بعد از ۲۶ سپتامبر ۲۲۶ به سلطنت رسیده باشد یعنی در سالی که ضمن آن پایتخت را به چنگ آورده است . ما بعد به این مطلب باز خواهیم بازگشت و خواهیم کوشید تاریخ واقعی به حکومت رسیدن او را به تقریب تعیین کنیم .


      ب ـ بیرونی در کتاب الآثار الباقیه خود در صفحهٔ ۱۱۹ طالع سنه ای را که اردشیر در آن « قیام » کرد یعنی  بر تخت نشست بر حسب اخبار منجّمین ایرانی وسط جوزا ( تقریباً ۱۵ درجه ) ثبت میکند و طالع سنهٔ جلوس یزدگرد را سدس عقرب یعنی درجهٔ پنجم آن برج را ذکر کرده است از « طالع سنه » منظور طالع تحویل سال یعنی تحویل آفتاب به حمل به هنگام اعتدال ربیعی است . ایرانی ها ( شاید به تبعیت از بابلی ها ) از تمام حوادث مهم اغلب با دقت زایجه ها را تعیین کرده و برای اخلاف خود باقی گذارده اند . فی المثل ما از دوزایجهٔ بابلی نجومی از قرون دوم و سوم قبل از میلاد توسط « کوگلر » اطلاع داریم طبری ( دورهٔ اول  صفحهٔ ۸۵۴ ) می گوید : که یزدگرد اول ( ۲۹۹ ـ ۴۲۰ مسیحی) به هنگام تولد فرزندش بهرام دستور داد زایجه بکشند ، حتی وقت دقیق تولد را هم به دست میدهد ( ساعت هفتم از نخستین روز سال ایرانی ) علی الظاهر فقط برای برای اوقات تولد و جلوس پادشاهان و آغاز سلطنت ( اعتدال ربیعی ) زایجه درست نمی کردند بلکه اصلاً برای هر واقعهٔ مهمی این عمل را میکردند ، چنانکه مثلاً دوام این رسم در ایران پس از دوران حکومت ساسانیان خود مؤید این معنی است . در کتب نجومی که از قرون اولیهٔ اسلامی به دست ما رسیده است شواهد بیشتری برای این مدّعیٰ موجود است . 

    حال هر گاه در یک زایجه برای آغاز سال وسط جوزا طالع باشد پس نقطهٔ اعتدال ربیع به ناچار باید در حدود ساعت یازده واقع شده باشد . اما راجع به حلول خورشید به برج حمل در سال های مورد بحث ( ۲۲۴ ـ ۲۲۷ پس از میلاد مسیح ) باید گفت که این امر در سال ۲۲۴ به وقت گرینویچ در ۲۱ ماه مارس ۳۷ دقیقه پس از نیمه شب یعنی در اولین ساعت صبح  و بالنتیجه در استخر ساعت چهار صبح انجام شد ، در این موقع در پارس آخرین درجهٔ دلو یا اولین درجهٔ حوت طالع بود . در سال ۲۲۶ اعتدال در استخر در ساعت سه و سی و هفت دقیقه بعد از ظهر واقع شد ؛ طالع آخرین قسمت برج اسد بود . در سال ۲۲۷ خورشید مقارن ساعت نه و بیست و پنج دقیقه بعد از ظهر وارد برج حمل شد ؛ نقطهٔ طالع از منطقهٔ البروج در برج عقرب قرار داشت . فقط سال ۲۲۵ باقی می ماند ؛ در این سال اعتدال در ساعت نه و چهل و هشت دقیقه صبح ( ۲۱ مارس ) واقع شد . حال هر گاه تفاوتی را که در اسلوب رصدهای نجومی آن روزگار و زمان موجود است در نظر بگیریم آنوقت مجاز خواهیم بودکه بگوئیم ممکن است منجمین ایرانی حلول خورشید را به برج حمل یک ساعت و چند دقیقه دیر حساب کرده باشند . در واقع مقارن ساعت یازده قبل از ظهر در آن روز وسط جوزا طالع بوده است . تنها این سال با سالی که از اخبار نجومی بیرونی به ما رسیده تطبیق می کند، اختیار سال دیگر بر آن مبنی خواهد بود که تفاوت محاسبهٔ بزرگی بین نجوم قدیم و جدید موجود باشد و این غیر محتمل است . 

       بر طبق آنچه گفته شد با قرب احتمال باید پنداشت که نبرد بزرگ بیست و هشتم آوریل در آوریل سل ۲۲۵  اتفاق افتاده باشد نه در سال ۲۲۷ زایجه هم که اکنون در آن باب بحث راجع می شود به اعتدال ربیعی واقع در ماه مارس همان سال . حال اگر غلبهٔ اردشیر بر اردوان در ۲۸ آوریل ۲۲۵ روی داده باشد پس برای آغاز مبدأ تاریخ ساسانی طبعاً نباید همین روز معتبر باشد بلکه شروع سال رایج ایرانی که در انقضای آن این واقعه رخ داد یعنی بیست و ششم سپتامبر ۲۲۴ مسیحی . 

    اما از آنجا که هیچ دلیلی در دست نیست که تاریخ وقوع نبرد هرمزدجان را در آوریل ۲۲۷ قرار دهیم پس 

بالنتیجه برای تاریخی که اردشیر بر تخت شاهنشاهی اشکانیان نشست باید زمانی قبل از آوریل ۲۲۷ را هم تعیین کنیم حال برای آنکه حتی المقدور دقیق تر و نزدیک تر بواقع بتوانیم تاریخ حقیقی به حکومت رسیدن اردشیر را معین کنیم باید دو نکته را هم در نظر بگیریم :

       الف ـ بر طبق کتاب الفهرست ابن الندیم ( صفحهٔ ۳۲۸ ) مانی برای اولین بار در یک شنبهٔ اول نیسان هنگامی که خورشید بر برج حمل بود به خدمت شاپور اول رسید . به عقیدهٔ ابن الندیم این روز روز تاجگذاری شاپور بود . نیسان مورد بحث به هر حال نمی تواند ماه بابلی باشد که در سال ۲۴۲ بعد از مسیح ( سال احتمالی تاجگذاری شاپور ) خیلی بعدها ( ۲۰ آوریل ) آغاز شد . بلکه باید مراد از آن ماه نیسان عبرانی باشد که در آن سال در نوزدهم ماه مارس آغاز گردید . به هر تقدیر این روایت کاملاً با محاسبهٔ صحیح و درست مطابق نیست در حدود یک روز در روزهای هفته و دو روز در سال شمسی انحراف از آن دارد . زیرا بیستم مارس یکشنبه بوده و در بیست و یکم مارس آفتاب وارد برج حمل گردیده است . تنها آنطور که « نولدکه » یاد آور شده (طبری صفحهٔ ۴۱۳)

خطاهای ناچیزی از این قبیل « نمی تواند با اشکالی که در این قبیل محاسبات هست به حساب بیاید » به هر حال نه ابتدای سال عبرانی و نه ابتدای سال بابلی در ۲۴۱ بعد از مسیح هیچکدام نمیتوانند با این ارقام و اطلاعات نجومی تطبیق داده شوند ، پس سال سلطنت شاپور از ۲۲ سپتامبر ۲۴۱ آغاز میشود . تاریخ واقعی به سلطنت رسیدن او یعنی مرگ اردشیر بالنتیجه باید بین این روز و نوزدهم مارس واقع شده باشد . حال ما از طریق کتاب 

« کفالایا » خبر داریم که مانی مقارن اواخر سلطنت اردشیر به هندوستان  سفر کرد ، آن وقت در اثر اقدامات شاپور و یا بنا به دعوت او پس از مرگ اردشیر از هندوستان از طریق فارس ، بابل ، میسان و خوزستان به  

گندی شاپور ( جندی شاپور ) مقرّ شاپور مراجعت کرد تا در آنجا به خدمت شاه برسد. فاصلهٔ زمانی بین مرگ اردشیر و تاجگذاری رسمی شاپور بالنتیجه نباید اندک و غیر قابل ملاحظه باشد ؛ پس اردشیر اندکی بعد از شروع سال ایرانی معمول و رایج ( ۲۲ سپتامبر ۲۴۱ ) چشم از جهان پوشیده است . 

       ب ـ دورهٔ سلطنت اردشیر در اغلب منابع و قدیمترین مأخذ چهارده سال و ده ماد ذکر شده است ، حال اگر به علل مذکور در فوق مرگ اردشیر را به تقریب اکتبر ۲۴۱ بدانیم پس ابتدای سلطنت او تقریباً دسامبر ۲۲۶ خواهد بود . پس نتیجهٔ ذیل حاصل می شود : اردشیر در ۲۷ آوریل ۲۲۵ اردوان را شکست قطعی داد و  پیروزی بزرگ بر او نصیبش شد . در ظرف بیست ماه بعدی تا زمان تاجگذاری رسمی خود در تیسفون اردشیر با فتوحات کم و بیش موفقیت آمیزش در اکباتان ، ماد ، آذربایجان ، ارمنستان ، آشور و غیره سرگرم بود ، پس مبدأ تاریخ رسمی سلسلهٔ ساسانیان باید ۲۶ سپتامبر ۲۲۴ بعد از مسیح و شروع حقیقی سلطنت آن دودمان ۲۸ آوریل ۲۲۵ مورد نظر قرار گیرد . اما از طرف دیگر شروع رسمی سلطنت قطعی اردشیر که همه او را به عنوان « شاه شاهان » 

می شناسند با ۲۶ سپتامبر ۲۲۶ مصادف می شود ، اما تاریخ به سلطنت رسیدن او دسامبر همان سال باید محسوب گردد . 

         ولی این نکته که چون بیرونی هنگام تعیین ظهور مان ( هنگامی که دو سال از سلطنت شاپر سپری شده بود ) اردشیر را شاهنشاه مینامد ، پس اردشیر در آن زمان از دو سال پیش دارای این لقب بوده است واجد اهمیت نیست ، زیرا طبری به وضوح می گوید ( دورهٔ اول صفهٔ ۸۱۹ ) که اردشیر پس از پیروز شدن بر اردوان به

« شاهنشاه » ملقب گردید . بدین ترتیب به این نتیجه می رسیم که نبرد هرمزدجان قبل از سال قمری سلوکی ۵۳۷ 

( ۱۷ آوریل ۲۲۶ مسیحی ) نباید واقع شده باشد . لقب « شاهنشاه » چنانکه آشکار است در این مقام به جای صفت استعمال شده و به سالهای سلطنت اردشیر راجع نمی گردد . این اعتراض که استعمال اصطلاح «قیام» از طرف بیرونی در شرح مبسوطی که دربارهٔ زایجه می نویسد ( « سالی که اردشیر در آن قیام کرد » « سالی که در آن یزدگرد قیام کرد » ) می تواند به جلوس اردشیر مربوط باشد ، همان طور که در مورد یزدگرد هم در حقیقت و عملاً به بر تخت نشستن او دلالت می کند در قبال دلایل مخالف فراوانی که در دست است نمی تواند واجد اهمیت بسیاری باشد ، « برخاستن » ( قام ) به همان اندازه که می تواند دالّ بر جلوس بر سریر سلطنت باشد ممکن است به معنای ازبین رفتن و یا مرگ سلف او هم گرفته شود . 

پایان


برگرفته از بیست مقالهٔ تقی زاده صفحهٔ ۳۹ ( بنگاه ترجمه و نشر کتاب « سری ایرانشناسی » )