۱۳ مهر ۱۳۸۸

خرید و فروخت و سیر و سفرِ نسخه هایِ خطی در گذشته



خرید و فروخت و سیر و سفرِ نسخه هایِ خطی در گذشته 


به قلم ایرج افشار 




       خرید و فروخت کتاب از مباحثِ دلکشِ تاریخ کتاب بازی و مجموعه سازی و کتابخانه داری است . اما متأسفانه اطلاعات زیادی از آن در دست نداریم . آنچه به دست آمدنی می باشد به طور جسته و گریخته است و آنهاست که یا در متون خبرهایی از نقل و انتقالِ نسخه ها از دستی به دست دیگر عاید می شود و یا در خودِ نسخه ها اشارت بدان شده است . آگاهیهای مرتبط با خرید و فروش کتاب را از دو گونه مأخذ می توان دریافت .

       کتاب ، کالایی بود که از گوشه ای از جهان به سوی دیگر می رفت . مؤلفش اهلِ جایی بود و کاتبش زادهٔ جایی دیگر . کاتب ، نسخه را در شهری که به آنجا سفر کرده بود می نویسد و سپس افراد متعددّی در شهرهای مختلف و به سالهای دور از هم آن را می خرند یا به ارث بر جای می گذارند . پس کتاب بارها می تواند دست به دست شود و از شهری به شهر دیگر انتقال پیدا کند . این بیتِ کم مایه ولی پُر معنی گویایی سرنوشتِ کتابهاست :


می رود  ،  این  کتاب البته 

تا به بغداد و مصر و کلکته 


       در بعضی از شهرها بازار خاص کتابفروشان و ورّاقان و دلّالان کتاب می بود . مانند « سوق الورّاقین » بغداد۱ ، یا « صفّ الورّاقین » سمرقند۲ ، و بازار ورّاقان بخارا که مانند ابن سینا در سرگذشت خود آن را ذکر کرده است .۳

 سوق الورّاقینِ بغداد ، بخشی از محلهٔ « طاق الحرّانی » بوده است . ابن ندیم متذکر به فروش کتابهای مهمی در آن بازار می شود و می نویسد : « جعفر بن احمد مرزوی چون در اهواز مُرد ، کتابهایش را به بغداد می آوردند و در سال ۲۷۴ در طاق الحرّانی به فروش می رسید . » ۴


بهای کتاب 


      ارزان خریدن و ارزان فروختن کتاب بیشتر ناشی از بی اطلاعی دارندهٔ کتاب نسبت به اهمیت معنوی و کیفیاتِ هنری و کتابتی آن است . مانند کتابهایی که از فردی دانشمند به ورثهٔ او میرسد ، و عبید زاکانی ( ف ، حدود ۷۷۲ ق ) در « تعریفات مُلّا دو پیازه » چنین آورده و تعبیر کرده است : « الملازاده ، کتاب ارزان فروش»۵

      این دو بیت که در پایان بعضی از نسخه ها دیده میشود گویای همان مضمون است :


نبشتم  کتابم  را به ناز و نیاز 

به  شبهای  تاریک و روزِ دراز 

من از مرگ ترسم که آید فراز 

فروشد   کتابم   به  نرخ  پیاز

       

     از مواردی که ذکر ارزان فروختن نسخه ای در متون شده است یکی مورد را نمونه می آورم و آن « تجارب السلف » ( یعنی ترجمهٔ کتاب الفخری ) است به این عبارت :


« زنی بگذشت و سبدی پُر از اوراق و کراریس و کاغذ کهنه با او بود ، می فروخت آن را اندک . چیزی خریدم و چون اوراق را تفتیش کردم در آن میان دفتری یافتم چهل ورق بهخط ابوعلی بن مقله . »۶ 


البته گاهی ارزان فروختن  ناشی از نیازمندی فوری یا اجبار به فروش است . مانند آنچه در « تاریخ الحکمای قفطی » مذکور است ، و از ترجمهٔ قدیم فارسی آن نقل میشود : 


« روزی وقت عصر در بازارِ ورّاقین حاضر گشتم ... دلّالی را دیدم مجلّدی در دست دارد و بر آن ندا می کند . آن را بر من عرض کرد . من آن را بر روی رد کردم . ردّ کسی که به تنگ آمده باشد از چیزی و اعتقادش آن باشد که فایده ای در آن نیست . پس دلّال گفت بخر این کتاب را بسیار ارزان است و به سه درهم می فروشم ، که صاحبش به ثَمنِ آن محتاج است ».۷


و آن ، کتابی از تألیفاتِ ابونصرِ فارابی می بوده است .

بعضی از حوادث کلّی مانند حملاتِ جنگی به شهرها نیز موجب ارزان فروختنِ کتاب میشده است . نمونه ای روشن از این مورد گفتهٔ راوندی ( درگذشته در قرن ۶ ق ) در کتاب « راحه الصدور » است :


« و در شهور سنهٔ ثمان و تسعین و خمسمائه در جملهٔ عراق کتب علمی و اخبار و قرآن به ترازو می کشیدند و یک من به نیم دانگ می فروختند و قلم ظلم و مصادرات بر علما و مساجد و مدارس نهادند و همچون از جهودان سرگزیت ستانند در مدارس از علام زر می خواستند ..».۸


بدین مناسبت به یاد قصیدهٔ معروف جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی می افتد که « الحذر ای عاقلان زین وحشت آباد الحذر ...» و آن در این بیت مندرج است ۹


آخر  اندر  عهد  تو  این  قاعدت  شد  مستمر

در مساجد زخم چوب و در مدارس گیر و دار 


اما همیشه ارزان خریدن ممکن الحصول نمی بود و امکان داشت کتاب بهای بیشتری بباید از آن مقداری که فروشنده آمادگی فروختن داشت . مثالش موردی است که ابن ندیم در الفهرست آورده و قطعاً از همین جا به تاریخ الحکمای قفطی منتقل شده است ۱۰. ابن ندیم نوشته است : 


« یحیی بن عدّی نحوی گفت : من شرح اسکندر [افرودیسی] بر تمام کتاب السماع و کتاب البرهان ، میراث ابراهیم بن عبدالله ناقل نصرانی دیدم و هر دو را به شیوه ای به کار برم و همین که برگشتم دیدم آنها را با کتابهای دیگر به یک مردِ خراسانی به سه هزار دینار فروخته اند . و شخص دیگری غیر از او که موردِ اعتماد است به من گفت این دو کتاب در آستین جا می گرفت و قابل حمل بود .» ۱۱


گاه می شد کتابی به بزرگی فروخته می شد ولی خریدار در باز پس فرستادن پول کتاب تأخیر می انداخت . مانند آنچه پسر هندوشاه نخجوانی در « دستور الکتاب » آورده :


« بعد از تمهید قواعد مخالصت  ... اعلام می رود که سلالت الاکابر عماد الدین بهلوان نمود که بهای چند مجلد کتاب که به خدمت فروخته نرسیده است . چون اضطرار حال او معلوم است اگر به تسلیم اثمان کتب به وکلا اشارت رود غایت لطف باشد . » ۱۲


آنها که فریفته و شیدای کتاب بوده اند کتابها را به بهای زیاد می خریده اند . اتان گلبرگ دربارهٔ اب طاووس نوشته است : 


« او حاضر بود مبالغ زیادی را برای کتابهای با ارزش بپردازد ، همچون زمانی که وی صد دینار به ورثهٔ علی بن الحسین بن محمد المرتضی برای سه جلد کتابِ « دیوان النسب » پرداخت کرد . این مبلغ قابل ملاحظه ای بود به ویژه اگر ما از آگاهیهایی که یاقوت دربارهٔ قیمت کتاب ارائه داده یاد کنیم ، بر طبق گفتهٔ وی در آن روزگار هر کتاب یک دینار بوده است . » ۱۳


 احتیاج مادی از مواردی است که مالک کتاب را ایجاب به فروش می کرده است . به طور مثال ، ابن ندیم نقل کرده است  : 


« ابوبکر بن دُرید گوید : در سال دویست و چهل و هشت کتابِ « العین » را از خراسان به بصره آورد که در چهل و هشت جزو بود و به پنجاه دینار آنرا فروخت . » ۱۴


یا آنچه ناصر خسرو در سفرنامهٔ خود و در ایام اقامت در دیارِ عرب می نویسد : 


« و من بدین فلج چهار ماه بماندم بحالتی که از آن صعب تر نباشد و هیچ چیز از دنیاوی با من نبود الا دو سه سلّه کتاب و ایشان مردمی جاهل و گرسنه بودند ... و کتاب نمی خریدند ... » ۱۵


به دنبال آن ، هنگام ورود به بصره نوشته است که :


« چون به آنجا رسیدیم برهنگی و عاجزی به دیوانگان ماننده بودیم و سه ماه بود که مویِ سر باز نکرده بودیم و می خواستم که در گرمابه روم که گرم شوم که هوا سرد بود و جامه نبود ... » ۱۶


او ناچار میشود خُرجینکی را که در آن کتاب می نهاد   ، بفروشد . از ظاهرِ عبارت چنین برمی آید که فقط خُرجین را می فروشد نه کتابهایی که در آن داشته است . از همین مقوله است همان مطلبی که از قولِ قفطی دربارهٔ نسخه ای از تألیفاتِ ابونصر فارابی پیش از این نقل شد .

همچنین در شرح حال سید قاسم تبریزی از متصوفه آمده است : 


« فرموند ... چون بواسطهٔ فلج ، دستِ من بیکار شد کتابخانه از آبا و اجداد من میراث مانده بود آن را فروختم و مایهٔ تجارتی ساختم . »۱۷ 


نمونهٔ دیگرِ قیمت کردن کتابخانهٔ حجت الاسلام شفتی در اصفهان است که به موقعِ رفتن او به مکه کتابخانه اش تقویم شده بود و پنجاه هزار تومان ارزش برای آن معیّن کرده بودند . سبب ، ظاهراً باید آن باشد که چون به حج می رفته و احتمالاً می خواسته است به مرسوم و عرف ، وصیت نامه بنویسد ، ضرورت داشته است که از ارزش کتابخانهٔ خود وقوف داشته باشد . نصّ نوشته شده چنین است : 


« آن سالی که حجت الاسلام به مکه مشرّف می شد کتابخانهٔ آن جناب را حساب نمودند . به قیمت پنجاه هزار تومان کتاب داشت . مثلاي شرح لمعه متعدد داشت از کاغذِ ترمه و جدول طلا و وزیری و رقعی و بغلی و هکذا و تا آخر عمر کتاب می خرید . تا اینکه همان سالی که فوت شد در ایام ماه مبارک به مسجد او رفتم و معاملین و کسبه از هر چیز ، در مسجدِ او ، ایام صیام بساط انداخته بودند . کتابفروشی هم در آنجا آمده در میان کتابهای او چند کتاب برداشتم که یکی حاشیهٔ شیخ محمد پسر صاحب معالم بود بر تهذیب شیخ طوسی و بعضی از کتب ریاضیه بود . چون به قیمت پرداختیم گران قیمت میکرد ... تا روز آخرِ ماه مبارک رمضان شد . بعد از نماز ظهر و عصر با جماعت در پشتِ سرِ جناب سید رفتم و در آنجا نشستم و گفتم همان کتابها را آوردند . در میان گفتگو بودیم که مرحوم حجت الاسلام به آنجا آمد و نشسته و فهرست کتابها را دید و همان کتابها که منظور من بود برداشته قیمت کرد . آن مرد پنج تومان آنها را قیمت نمود . سید پنج تومان داد و آن کتابها را بر ملازمان سپرد که به خانه ببرند . من در شدت حصر آن جناب در حیازت کتاب تعجب نمودم .»۱۸


به این نکته باید توجه داشت که در موردِ قرآن کریم معمولاً آنچه در بهای آن پرداخت می شود به طور احترام « هدیه » گفته می شود . در این شعرِ ابوالبرکات منیر لاهوردی ( د ۱۰۵۴ ق ) به این اصطلاح اشاره داشته است ۱۹


رازدار  حق  ندارد  قدر  ،  گر سامانش نیست 

هدیهٔ مصحف چو خطش خوب نبود کمتر ست  


دربارهٔ بهای قرآنهای خطی دو اطلاعی که دیده ام ، یکی مطلبی است که در ممالک و مسالک اصطخری آمده است ، بدین صورت : « دو هزار درهم مصاحف قرآن خریده شد . » ۲۰

دیگر مطلبی که در راحت الصدور دربارهٔ مخارج تهیهٔ قرآنی ذکر شده است :

 

« ... مصحفی سه پاه مبدا کرد ( خال مؤلف ) و می نوشت و نقاشان و مذهّبان را بیاورد تا هرچِ او می نوشت ایشانش به زر حلّ تکحیل می کردند بر هر جزوی سی ظاره ، صد دینار مغربی خرج می شد .»۲۱ 


ورّاق ، دلّال 


کتابها معمولاً توسط ورّاقان ، دلّالان ، کتابفروشان و گاهی سمساران فروخته می شد . نام این گروه که اهمیتی در ایجادِ کتابخانه ها و انتقال کتاب از دستی به دست دیگر داشتند ، گاه گاه در متون و در خود نسخه ها دیده می شود .

اصطلاح « بیّاع الکتب » در کتاب « القند فی تاریخ سمرقند » ذیل احوال ابی محمد عبدالله بن عوض مذکور است .۲۲

اصطلاح « دلّال کتب » را از جمله در « تاریخ جرجان » ، ذیل نام ابو محمد عبدالعزیز بن الحسن القاری می بینیم ۲۳. همچنین است ابوالمعالی سعد بن علی بن القاسم الأنباری الورّاق که بنا به گفتهٔ ابن خلّکان معروف به « دلّال الکتب » بوده است .۲۴

در « دُرّه الأخبار و لمعت الأنوار » که ترجمهٔ فارسی کتاب « تتمهٔ صوان الحمکت » است ، نام دلّالی به نام محمدّ آمده است . ۲۵

نام شیخ علی دلّال بیضایی که در ۱۰۳۰ ق ، نسخه ای را فروخته بود پس از این خواهیم دید .

یادداشت محمد صادق معروف به ابن خرّاط ، بر نسخهٔ « خصائص اللغت » مورّخ ِ ۹۶۰ ق ، دائر است بر اینکه آن نسخه را شیخ یوسف دلّال در ۱۱۲۱ ق، خریده بود . ۲۶

اصطلاح « ورّاق » بیشتر از آن دو در متون دیده می شود . من در اینجا به طور مثال نام بعضی از ورّاقانی را که در متون فارسی دیده می شود می آورم ؛ زیرا علی بن ابراهیم النمله در کتابِ « الوراقت و اشهر أعلام الورّاقین » ( الریاض ، ۱۹۹۵ ) نام عده ای نزدیک به پانصد نفر را مأخوذ از اشهر متون عربی آورده است ۲۷. آنچه در متون فارسی به طور مثال دیده ام به نظم الفبایی نام زادگانی آنها اینهاست : 

۱ـ ابومنصور احمد مظفر ورّاق 

۲ ـ اسمعیل ورّاق ، پدرِ ازرقی شاعر که نقل شده است فردوسی به امان او رفته بود .

۳ ـ ابومحمدجعفر بن علع بن جعفر الورّاق ، کاتب قرآن مورخ ۴۱۶ ق ، در موزهٔ ملی ایران .

۴ ـ ابوعلی الحسن بن ابراهیم السلماسی الورّاق ، مؤلف « رساله الشرفیه فی تقاسیم العلوم العقلیه »

۵ ـ حسین ورّاق بلخی پدرِ شهید بلخی .

۶ ـ خواجه ذکریا ورّاق .

۷ـ ابوعمر و عثمان بن حسین بن ابی سهل الورّاق الغزنوی که ۲۸ پاره از اجزای قرآن به خط او ( مورخ ۴۶۵ ق و ۴۶۶ق ) در آستان قدس رضوی موجود است .

۸ ـ قاینی ورّاق .

۹ ـ محمد بن جعفر الورّاق الجویباری . 

۱۰ ـ ابوبکر محمد ورّاق تِرمَذی .

۱۱ ـ « الحکیم محمد المفخری [ الورّاق ] ... و راوی اشاعر حکیم صوابی بودی ... و نَسّاخِ کتب پدرم بود و در ابتدا .. از وراقت و نَسخ اسباب معیشت می ساخت »۲۸ 

۱۲ ـ محمود بن حسن الورّاق شاعر .

۱۳ ـ مؤیّد ورّاق .

۱۴ ـ خواجه مظفر ساوجی ورّاق شاعر .

۱۵ ـ  نجم ورّاق ، نائب قاضی و متقلّد اوقاف مسجد جامع نیشابور .

۱۶ ـ حسن بن محمد قمی ( قرن چهارم هجری ) در « در تاریخ قم » ضمن فهرست مندرجات کتاب که در خطبه آورده است می نویسد: باب هفدهم ، اسامی بعضی از اُدبا و کُتّاب و امثال ایشان که رقم بوده اند مثل فیلسوف و مهندس و منجم و نَساخ و ورّاق .۲۹

۱۷ ـ حاکم نیشابوری ( در گذشته ۴۰۵ ق ) نام نوزده ورّاق در تاریخ نیشابور ، که دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی آن را تصحیح عالمانه نموده ، آورده است .


کتابفروشان نسخهٔ خطی 


اصطلاح « کتابفروش » بیشتر از قرن یازدهم به بعد میان ایرانیان مصطلح شده است . نامهای مربوط به این مورد را در دو دسته باید آورد .

دستهٔ اول بر اساس تاریخ زندگی آنهاست . دستهٔ دیگر بر اساس الفبایی نام آنها به مناسبت آنکه قرینه ای از زمان زندگیشان در دست نیست . فعلاً در این یادداشت منحصراً نام دستهٔ نخستین به طور مثال و برای نشان دادن ضرورت گردآوری نام این طبقه آورده می شود :

۱ ـ قرن نهم هجری ـ مولانا خاتمی تبریزی که شاعر بود و به کتابفروشی اوقات می گذرانید .۳۰

۲ ـ ۹۸۶ ق ـ صدرالدین محمد کتابفروش ؛ سنهٔ مذکور سال فوت اوست .

۳ ـ ۱۰۲۲ ق ـ ملا عرب کتابفروش ؛ ابوالقاسم بن بابا محمد نسخهٔ سلوک الملوک روزبهان خنجی را از او خرید بود . عکس یادداشت مربوط به این معامله در سلوک الملوک چاپ حیدرآباد هند آمده است .

۴ ـ قرن یازدهم ـ میر عرفان کتابفروش ؛ او شاعر بود و شعرش در جُنگی خطی آمده است .۳۱

۵ ـ ۱۱۰۰ ق ـ ملا محمد صالح کتابفروش ؛ دیوان نظیری در سال مذکور از او خریداری شده بود .

۶ ـ ۱۱۵۸ ق ـ آقانقی کتابفروش ؛ نسخهٔ حاشیهٔ شرح التجرید در سال مذکور از او خریداری شده بود .

۷ ـ ۱۱۶۸ ۱ ـ محمد باقر کتابفروش ؛ در شیراز می زیست .

۸ ـ قرن دوازدهم هجری ـ محمد ربیع ، متخلص به « ربیع » که شاعر بود و در اصفهان کتابفروشی می کرد .

۹ ـ قرن دوازدهم ـ نورای کتابفروش ؛ فروشندهٔ تفسیر التحریر به محمد مجید بن شفیع یزدی .

۱۰ ـ ۱۲۳۴ ق ـ محمد صالح کتابفروش که نسخهٔ الاحتجاج طبرسی را در اختیار داشته است .

۱۱ ـ ۱۲۴۶ ق ـ حاج عبدالله کتابفروش ؛ نسخه ای فرهنگ جهانگیری به دست او در این سال به فروش رفته است .

۱۲ ـ ۱۲۹۲ ق ـ حاجی احمدی کتابفروش ؛ فرهاد میرزا معتمد الدوله نسخه ای از تحفه الزائر را از او خریده شده است .۳۲

۱۳ ـ ۱۲۹۵ ق ـ حاجی شیخ باقر کتابفروش ؛ نسخهٔ حدیقهٔ سنائی در سال مذکور از او خریده شده است .

۱۴ ـ قرن سیزدهم هجری ـ محمود کتابفروش خوانساری ؛ اجازهٔ چاپ کتاب جلوه به او داده شده بود ، ذکر این مطلب در مجموعهٔ منشأت قاجاری آمده است .

۱۵ ـ ۱۳۰۵ ق ـ آقا سید کتابفروش ؛ سپهر ثانی عباسقلی ( مشیر افخم ) نسخهٔ نهج الحق و کشف الصدق علامهٔ حلّی را در سال مذکور از او خریده بوده است . 

۱۶ ـ ۱۳۱۳ ق ـ حاجی ملا محمد خوانساری کتابفروش ؛ نامش در توضیح البیان چاپی به سال مذکور آمده است .

۱۷ ـ ۱۳۲۱ ق ـ حاجی علی آقا کتابفروش تبریزی ؛ تهیهٔ رستم نامهٔ مصور به خط ابوالفتح قاجار در سال مذکور به دستور او بوده است . 

۱۸ ـ ۱۳۲۳ ق ـ غلامحسین کتابفروشی طهرانی ؛ نسخه ای از ابواب الجمان را در آن سال فروخته است . ( نسخهٔ M.882 کتابخانهٔ دانشگاه لوس آنجلس ) 

۱۹ ـ ۱۳۲۴ ق ـ آقا هادی کتابفروش دوره گرد ؛ عباسقلی سپهر نسخهٔ تلخیص الشافی را در سال مذکور از او خریده بود . بعدها این نسخه به کتابخانهٔ مجلس شورا تعلق گرفت .

۲۰ ـ قرن چهاردهم هجری ـ شیخ باقر کتابفروش ؛ عباسقلی سپهر نسخهٔ مُطوّل را در سال مذکور از او خریده بود . بعدها این نسخه به کتابخانهٔ مجلس شورا تعلق گرفت .

۲۱ ـ قرن چهاردهم هجری ـ حاجی شیخ محمد کتابفروش ؛ از اخوان اعضای 

« انجمن اُخوت » بود و دکانش در دالان کاروانسرای حاجب الدوله واقع بود . 

۲۲ ـ قرن چهاردهم هجری ـ محمد حسسین زنجانی کتابفروش ؛ مرحوم محمد تقی مدرس رضوی او را می شناخته است .

در این قرن اخیر کتابفروشان معمولاً به مرسوم فرنگستان نامی برای دکان خود می گذاشتند ؛ مگر آنها که به اصطلاح دستفروش و یا « بساط دار » بودند و معمولاً نزدیک مساجد مهم و بازارها و مدارسِ قدیمه بساطِ می گسترانده اند . نام کتابفروشان این  قرن را می توان از پشت کتابهای چاپی و روزنامه به تدریج گردآوری کرد و این کار می تواند موضوع رسالهٔ پژوهشی یکی از دانشجویان رشتهٔ کتابداری قرار گیرد و ضرورت دارد تا هر چه زودتر این خدمت فرهنگی سرانجام گیرد . مرحوم ابوالقاسم انجوی شیرازی در مقالهٔ خوب و خواندنی خود ( حدیث کتاب و کتابفروشی از بازار بین الحرمین تا روبروی دانشگاه ) بعضی اسامی را درج کرده است . 

ورّاقان و کتابفروشان از روزگار قدیم جزو اصناف و محترفه در شمار می بودند . بدین مناسبت در کتب حسبه دربارهٔ آنها اطلاعات مفیدی وجود دارد . عکس آن غرفه را که در کتاب خاطرات و اسناد ظهیرالدوله به چاپ رسانیده ام . درین کتاب هم آورده می شود . 

اولین کتابفروشی که به طور نمایشگاهی در تهران به مناسبت واقعه ای مهم تشکیل شد ، غرفه ای بود که در جشن « نصرت ملی » در سال ۱۳۲۷ ش ، توسط « انجمن اُخوت » ( پیروان ظهیرالدوله ) پس از فتح و اعادهٔ مشروطیت بر پا گردیده بود .

عجب است که از « جا زدن » به منظور فروختن ذکر شده است ، مانند آنچه در تایخ الحکمای قفطی آمده است که دلّالی دربازار ورّاقین ندا می داده است . جز آن ، سر راه عابران گرفتن و کتاب به آنان عرضه کردن نیز مرسوم می بوده است . آنچه در منتخب التواریخ بدائونی دربارهٔ دیوانهای عُرفی شیرازی و ثنایی مشهدی به این عبارت آمده و در « تذکرهٔ شعرای کشمیر » ، تألیف حسام الدین راشدی نقل شده ، به درستی و روشی گویای مطلب است : 


« او ( عرفی ) و حسین ثنایی از شعر عجب طالعی دارند که هیچ کوچه و بازاری نیست که کتابفروشان دیوان این دو کس را در سر راه گرفته نایستند . عراقیان و هنودستان نیز به تبرک می خرند . به خلاف شیخ فیضی که چندین زرهای جاگیر صرف کتاب و تذهیب تصانیف خود ساخته و هیچکس به آن مقید نمی شود مگر همان یک سواد که خود به اطراف فرستاده . » ۳۳


هزینهٔ تهیهٔ نسخهٔ خطی 


در مورد هزینه هایی که برای تهیهٔ یک نسخه ( اعم از کتابت و مخارج مربوط به خرید کاغذ آن و دستمزد صحافی و قیمت مصالح جلد ) مصرف می شود اطلاعات ما منحصر به آنچه ، و البته به ندرت ، در یکی از صفحات اول و یا آخر نسخه ها مضبوط مانده است . در اینجا به چند نمونه اشاره میشود :

از قدیمترین نسخه های که ذکرِ تهیهٔ آن به دقت و تفصیل شده و بهای اجزای آن به قید ضبط درآمده نسخه ای از شاهنامهٔ فردوسی متعلق به طوپقاپی سرایِ استانبول به شمارهٔ ۱۸۱۰ است که در سال ۹۰۳ کتابت و در ورقِ ۴۹۸ الف آن ، ذیل فرمانِ سلطان حسین بایقرا ( ۸۴۸ ـ ۹۱۲ ) برآوردِ مخارج آن مضبوط شده است : 


« برآورد شهنامه به وقوف مستوفیان دیوان اعلا سلطان ، چهل و دو هزار و چهارصد و پنجاه دینار ؛

ـ کاغد خطایی ابتیاع خواجه مرشد کاشغری ، ششصد ورق ( ورقی ۲۰ دینار ) دوازده هزار دینار . 

ـ کتابت به خط مولانا ورّاق بن عمر سمرقندی شصت و سه هزار بیت۳۴ ، هر هزار بیت دویست و پنجاه دینار ( پانزده هزار و هفتصد و پنجاه دینار ) .

ـ تذهیب چهار لوح ۳۵و سرداستان به عمل استاد شرف الدین بن جلال الدین کرمانی ، شش هزار دینار .

ـ جدول به عمل استاد احمد و مولانا محمد هروی ، شصت جزو ، هر جزوی چهل دینار ( دو هزار و چهارصد دینار ) .

تصویر به عمل استاد عبدالوهاب مصوّر مشهدی ، بیست و یک مجلس هر مجلسی سیصد دینار شش هزار و سیصد . » 

در  سال ۱۰۵۶ ق ، مجموعه ای کتابت شده در بیست و هفت جزو ، جلد بیاض به قیمتِ پنج تومان و هزار دینار . 

در سال ۱۰۸۲ ق ، مجموعه ای کتابت شده و مخارج اجزا آن چنین ضبط شده است : 

«  ـ یک دسته کاغذ سیصد دینار .

ـ جلد سه بیستی .

ـ پنج هزار و پانصد بیت است ، اُجرت کتابت سی و سه شاهی که مجموع دو هزار دینار باشد . » 

در سال ۱۲۹۱ ق ، نسخهٔ « مجموعهٔ المجالس و نخبت المراثی » نوشته شده ، « هزینهٔ نوشتن و صحافیش ده تومان و ده قِران کم بوده است . » 

در سال ۱۲۹۸ ق ، در نسخهٔ « بُشری الوصول الی اسرار علم الاصول » تألیف ممقانی به خط حسین کازرونی آمده است : 

« اجرت این کتاب که به خط حقیر است هر جزوی تخمیناً چهارصد و بیست بیت است که تمام عبارت سیزده هزار و دویست بیت تمام ، سی و دو جزوه ، از قرار هزاری هفده « قمری » مجموعهٔ آن بیست و دو « شلنگ » و یک قمری وصول شد . » 


برگرفته از کتاب: کتابفروشی ، جلد دوم ، یادنمای پنجمین سال درگذشت بابک افشار ، ص۶۰۴







حواشی :

۱ـ یاقوت حموی ، معجم الأدبا ، چ ۲ ، مصر : ۱۹۲۳ ، ج ۱ ، ص ۱۵۳ . 

۲ ـ عمر بن محمد نسفی . القند فی ذکر علما سمرقند ، تحقیق یوسف الهادی ، طهران : ۱۳۷۸ صص ۳۱۷ ، ۳۲۱.

۳ ـ علی بن یوسف قفطی . تاریخ الحکما ، ترجمهٔ فارسی از قرن یازدهم ، به کوشش بهین دارایی ، تهران : ۱۳۴۷ ، ص۵۵۸ .

۴ ـ محمد بن اسحاق ندیم . الفهرست ، ( متن عربی ) ، تحقیق م . رضا تجدد ، طهران : [ مقدمه ۱۳۵۰ ] ، ص ۱۶۷ .

۵ ـ کلیات عبید زاکانی . به اهتمام پرویز اتابکی ، تهران : ۱۳۳۶ ، ص ۳۶۸ .

۶ ـ هندوشاه نخجوانی . تجارب السلف ، ص ۲۶۲.

۷ ـ جمال الدین قفطی . تاریخ الحکما ، ص ۵۵۸ .

۸ ـ محمد بن علی راوندی . راحت الصدور و راویت السرور ، به سعی و تصحیح محمد اقبال و با تصحیحات لازم مجتبی مینوی ، اصفهان : ۱۳۳۳ ، ص ۳۳ . 

۹ ـ همانجا .

۱۰ ـ جمال الدین قفطی . تاریخ الحکما ، ص ۸۱ . 

۱۱‌ ـ ابن ندیم . الفهرست ، ترجمهٔ فارسی ، ص ۴۶۱ . 

۱۲ ـ محمد هندو شاه نخجوانی ، دستور الکتاب فی تعیین المراتب ، مسکو : ۱۹۷۱ ، ج ۱ ، جزو ۲ ، ص۳۶۹

۱۳ ـ اتاق گلبرگ . کتابخانهٔ ابن طاووس و احوال و آثار او ، مترجمان سید علی قرابی و رسول جعفریان ، قم : ۱۳۷۱ ، ص ۱۳۰ . 

۱۴ ـ ابن ندیم . الفهرست ، متن عربی ، ص ۴۸ ؛ ترجمهٔ فارسی ، ص ۷۵ .

۱۵ ـ ناصر خسرو قبادیانی . سفرنامه ، به کوشش محمد دبیرسیاقی ، تهران : ۱۳۳۵ ، صص ۱۰۶ ، ۱۰۷ . 

۱۶ ـ همانجا ، ص ۱۱۴ . 

۱۷ ـ علی بن حسین کاشفی . رشحات عین الهیات ، تحقیق علی معینیان ، تهران : ۱۳۵۶ ، ج ۲ ، ص ۴۲۱.

۱۸ ـ محمد بن سلیمان تنکابنی ، قصص العلما ، تهران [ قبل از ۱۳۳۴ ] ، ص ۱۴۲ .

 ۱۹ ـ حسام الدین راشدی . تذکرهٔ شعرای کشمیر ، لاهور : ۱۳۴۶ ، بخش سوم ، ص ۱۴۶۶ .

۲۰ ـ ابواسحاق اصطخری ، ممالک و مسالک ، ترجمهٔ محمدبن اسعد بن عبدالله تستری ، به کوشش ایرج افشار ، تهران : ۱۳۷۳ ، ص ۱۳۱ .

۲۱ ـ محمد بن علی راوندی . راحت الصدور و روایت السرور ، ص ۴۴ .

۲۲ ـ عمر بن محمد نسفی . القند فی ذکر علما سمرقند ، ص ۴۴ .

۲۳ ـ حمزه بن یوسف سهمی . تاریخ جرجان ، حیدرآباد دکن : ۱۹۵۰ ، ج۲ ص ۳۶۶ .

۲۴ ـ ابن خلکان ، و فیات الأعیان ، تحقیق احسان عباس ، بیروت ، [ مقدمه ۱۹۶۹] ، ج ۲ ، ص ۳۶۶ .

۲۵ ـ منتخب الدین منشی یزدی ، ص ۳۱ .

۲۶ ـ عبدالحسین حائری . فهرست کتابخانهٔ مجلس شورای ملی ، تهران : ۱۳۴۷ ، جلد دهم ، بخش ۱ ، ص ۴۱۳ .

۲۷ ـ آگاهی اَم از وجودِ این کتاب ، به لطفِ آقای نادر مطلبی کاشانی بوده است .

۲۸ ـ  عبدالله بن عمر بلخی . فضایل بلخ ، ترجمهٔ عبدالله بن محمد حسینی بلخی ، به کوشش عبدالحیّ حبیبی ، تهران : ۱۳۵۰ ، ص۱۰ .

۲۹ ـ محمد عوفی . لباب الباب ، به سعی و اهتمام و تصحیح ادوارد براون ، لیدن : ۱۹۰۶ ، افست ، ج ۱ ، ص ۲۱۹ .

۳۰ ـ حاکم نیشابوری . تاریخ نیشابور ، ترجمهٔ محمد بن حسن خلیفهٔ نیشابوری ، مقدمه ، تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی ، تهران ۱۳۷۵ ، ص ۳۸۵ .

۳۱ ـ حافظ حسین کربلایی تبریزی . روضات الجنان و جنات الجنان ، تصحیح جعفر سلطان القرایی ، تهران : ۱۳۴۴ ، ج ۱ ص ۱۶۷ .

۳۲ ـ ایرج افشار ( و دیگران ) . فهرست کتابهای خطی کتابخانهٔ ملی ملک ، تهران : ۱۳۶۱ ، ج ۳ ، بخش ۱ ، ص ۵۷۸ ، شمارهٔ ۴۴۵ .

۳۳ ـ حسام الدین راشدی . تذکرهٔ شعرای کشمیر ، کراچی : ۱۳۴۶ ش ، بخش دوم ، ص ۷۸۶ .

۳۴ ـ در نظام نسخه نویسی سنتی و در عرف خوشنویسان به چهل حرف ، و به قولی به پنجاه حرف ، یک « بیت » گفته میشود که ممکن است کاتب آن را در یک سطر بگنجاند و یا بیشتر از یک سطر ، و ظاهراً بیت نویسی در نسخه نویسی و خوشنویسی در دوره هایی معمول شده است که استنساخ و استکتاب در شبکه های ورّاقان و خصوصاً در شبکهٔ خوشنویسان بیشتر رواج یافته بوده است ؛ زیرا در شبکه های مذکور نسخه نویسی به عنوان حرفه ای از بهر امرار معاش تلقی می شده ، و اجرت و دستمزد کاتبان و خوشنویسان بر پایهٔ واحدهای نگارشی احصار و معین می شده است . از این رو بیت ، به عنوان واحد شمارش نسخه نویسی در شبکه های ورّاقان و خوشنویسان مطمح نظر بوده است و کاتبان می کوشیده اند که انجامه های سطور را از روی دقت پر و همگون سازند . نیز بیت در میان کتابشناسان و نسخه شناسان به عنوان نمایهٔ شمارش حدّ تألیف ، و هم تعیین اندازهٔ تقریبی نسخه اصطلاح شده است .( نک . نجیب مایل هروی . کتاب آرایی در تمدن اسلامی ، مشهد : ۱۳۷۲ ، ص ۵۸۸ . ) 

۳۵ ـ ظاهراً این اصطلاح برای نسخه هایی است که چهار ورقِ نخستین آنها را تذهیب و ترصیع می کرده اند . شرف الدین علی یزدی در اشعار مناسبتی خود همین اصطلاح را دارد و این موارد است : 

جهت کتابهٔ چهار لوح تفسیر قاضی ناصرالدین بیضاوی : 

مصحف   توفیق   را   تفسیر  قاضی  خرد 

حمد دیّان است و فکر نکته دان زان نگذرد 

چهار   لوح   نسخهٔ   آداب  شرع  احمدی 

عقل  جز  علم  و  صلاح واحسان نشمرد