۱۷ مهر ۱۳۸۸

بزرگداشت حافظ ۲


 شعرهای دخیل در دیوان حافظ 

به قلم ملک الشعرا بهار 



دربارهٔ پرسشی که در صفحهٔ ۱۵۸ راجع به اشاعر حافظ ، و تفاوتی که بین نسخهٔ مصحح آقایان میرزا محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی موجود هست ، در مجلهٔ آینده ، شمارهٔ ۲ از خوانندگان شده بود ، گفتگوی کلی نمی توان کرد ، و این معنی قابل بحثها و جدالها و استقرائات و کنجکاویهای فراوان است . شکی نیست که در نسخهٔ موردِ مراجعهٔ آن دو بزرگوار بعضی مورادِ مشکوک از زیردست کاتب گذشته است ، و یا در حین طبع اغلاطی به وجود آمده و از غلطنامه نیز فوت شده است ، چنانکه در این بیتِ معروف :


عارفی  در  همه  احوال خدا با او بود 

او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد 


در نسخهٔ معتمدعلیها ، یا در مطبعه « خدایا می کرد » با « خدا را می کرد » تبدیل شده است ، و شکی نیست که « خدایا » دسرت است و خدا را غلط ، یعنی عارف با آنکه خدا در همه احوال با او بود ، او متصل ای خدا می گفته و خدای را می طلبیده است ، در صورتی که اگر « خدا را » را قافیه بدانیم باید معتقد بشویم که این عارف ، متصل خدا را ، به خدا سوگند می داده است ! در این مورد علاوه بر اینکه خدا را به خدا نمی توان سوگند داد ، اصلاً موردِ سوگند دادن نیست ، بلکه موردی است که عارف پی خدا می گردد و خدای را جستجو می کند و می گوید : ای خدا ، و نمی گوید : تو را خدا ! ...

و نظیرِ این موارد در آن کتاب کم نیست و حق آن بود که در حواشی همان نسخه ، استادانِ محترم در این ابواب اظهار نظر می فرمودند یا در پایان نسخه تعلیقاتی دربارهٔ بسخه بدلها علاوه می نمودند ، اما در موارد مانحن فیه در این بیت :


شراب  خانگی  ترس محتسب نخورده 

به روی یار بنوشیم و بانگ نوشانوش


بدون تردید نسخهٔ آقای قزوینی درست است و قابل خدشه و تأمل نیست ، و جملهٔ ثانی مصراع اول صفت « شراب خانگی » است و بس لطف دارد و روایت معروف : 


شراب خانگی از بیم محتسب خوردن  

به روی یار بنوشیم و بانگ نوشانوش


به کلی غلط و بی معنی است و « شراب خانگی از بیم محتسب خوردن » نمی تواند  درین شعر مفعول فعل « نوشیدن » در مصراع ثانی قرار بگیرد ، و این اشکال بر اهلِ زبان پوشیده نیست .


اما در شعر دیگر ظاهراً روایت نسخهٔ آقای قزوینی : 


ای کبک خوش خرام کجا می روی بایست 

غره   مشو   که   گربهٔ   زاهد   نماز   کرد 


یا روایت دیگر از نسخهٔ فروغی و دیگران : 


ای کبک خوش خرام که خوش می روی به ناز 

غره    مشو    که   گربهٔ    عابد    نماز     کرد  


هر دو روایت زیباست ، ولی روایت نخستین که برای تحذیر کبک از او می پرسد به کجا می روی و نصیحت می کند که « بایست » از حیث معنی تمامتر است ، و چون در نسخهٔ معتمد علیها و قدیمی نیز دیده شد به اعتبار مقرونتر .

اینجا یک نکته باید گفت : همانطور که در شاهنامه دیدیم ، در دیوان سعدی و حافظ هم به وسیلهٔ ناسخان یا ارباب ذوق ، دستکاریهای زیادی در اشعار این دو شاعر ، از لحاظ مقبول شهرت بودن اشعار و کثرت اشتهار آنها به عمل آمده است ، و به صرف شهرت یا روانی یا مطبوع افتادن روایتی نمی توانیم آن روایت را در صورتی که روایتی دیگر با وی معارضه کند بپذیریم ، مگر آنجا که مانند « خدایا می کرد » مذکور در صدر ، دلایل کافی بر خطا بودن و نااصل بودن آن در دست داشته باشیم ، چه محقق است که گاهی صاحبان نسخه ها لغتی را ثقیل یافته و آن را با لغتی مطبوعتر بدل کرده اند ، از قبیل این شعر حافظ :

بیا   که  فسحت   این   کارخانه   کم   نشود 

به زهد همچو تویی ، یا به فسق همچو منی 


که روایتی قدیمی و صحیح است ، و در نسخ تازه تر کلمهٔ « فسحت » گاهی به 

« وسعت » و اخیراً به رونق تبدیل یافته و شکی نیست که « رونق » از « فسحت» فصیح تر و زیباتر است . اما چه می توان کرد حافظ آن طور گفته است  ؟ و گاه باشد که روان بودن روایت یا کلمه ای علت دیگر هم دارد و آن کثرت انسی است که ما به دیوانهای چاپی مشهور پیدا کرده ایم ، و بدیهی است که مروز زیاد و مطالعه و اُنس با شعر یا نثر و هر عبارتی ، آن را در خاطره ها متمرکز می سازد و به نظر زیبا و خوب و روان جلوه میدهد ، و هر گاه آن شعر تا عبارت به روایتی دیگر دیده میشود  به اصطلاح « توی دهن می زند » و بد جلوه می کند .

پس به محض توی دهن زدن یا بدنما جلوه کردن یک روایت ، حق نیست آن را خطا یا سهو بشماریم ، و به احتیاط نزدیکتر است که در این موارد استقرا و کنجکاوی و جستجوی زیادتری به عمل آید و به یک یا دو نسخهٔ غیر مرجح اکتفا نشود .

گاهی هم ممکن است شاعری خود در نظم یا نثرِ خویش تغییری بدهد و در دو نسخه ، دو روایت به کلی مخالفِ یکدیگر دیده شود ، چنانکه در مقطعِ این غزل :


سحر  با   باد  می گفتم  حدیث   آرزومندی 

خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداواندی 


دو روایتِ مخالف در نسخه های مختلف دیده می شود ، که عبدالرزاق بن اسحق سمرقندی مؤلف « مطلع السعدین » یکی از آن دو را روایت کرده است ، ولی در دواوین معروف و حتی دیوان معتمد علیهای آقای قزوینی و دکتر غنی روایت دیگر آمده است .

روایت صاحب « مطلع السعدین » که من در دو نسخهٔ کهنهٔ دیوان خواجه نیز آن را دیده ام و اکنون در تهران آن دو نسخه موجود است ، چنین است :


به خوبان دل مده حافظ ببین آن بی وفاییها 

که  با  خوارزمیان  کردند  ترکان  سمرقندی 


و روایت معروف دیگر این است :


به شعر حافظ شیراز می رقصند و می نازند

سیه  چشمان  کشمیری  و  ترکان سمرقندی 


حالا چه میفرمایید ، آیا از این دو مقطع کدامیک از خواجه و کدام از غیر خواجه است ؟ جز این است که باید چنین پنداشت که خواجه در اوقاتی که خبرِ قتل و غارت در شهرِ خوارزم به دستِ امیر تیمور گورکان به شیراز رسیده است ، این غزل را با مقطع نخستین که « مطلع السعدین » هم در همین مورد از قول حافظ آن را آورده است ساخته ، و پس از آن هنگامی که امیرتیمور اصفهان و شیراز را هم به روزِ خوارزم انداخت ، و معروف است که در ورود به شیراز با حافظ نیز گفتگویی کرد ، خوانهٔ ما از بینِ آن شریر خونخوار ، مقطع غزل خود را تغییر داد و تا جایی که در دسترس او بود به رفقایی که آن غزل را نسخه داشتند ، سفارش کرد که روایت قدیم را محض رضای خدا فراموش کنند ، و معهذا آن شعر با آن مقطع در نزدِ کسی باقی ماند و عاقبت به مؤلف مطلع السعدین و سایر نسخه نویسان رسید .

بالجمله چنانکه اشاره کردیم ، قضاوت در این قبیل مسائل کار هر کس نیست و تخصص می خواهد و از آن گذشته مأخذ و اسباب کار کامل ، تا چیزی بالنسبه صحیح از کار بیرون آید . 




برگرفته از : مجلهٔ آینده ، سال سوم ، شمارهٔ ۱۰ ، ۵۲۲ ـ ۵۲۵  ( ۱۳۲۳ ) 























































































































بزرگداشتِ حافظ ۱



مقدمه : 


چنان که مستحضرید ۲۰ مهر ماه روز بزرگداشت حافظ است . البته نگارنده اصلاً چنین روزی را به خاطر نداشت و تلنگُر دوستی ادیب مرا به خود آورد که هان ای روزگارِ نو چه بی خبری از روزِ حضرتِ حافظ؛ که دیوانش هر روز از برابر دیدگانت میگذرد و انگار نه انگار که حافظ است . و نام غنی و قزوینی و خانلری در عطفش می درخشد . 

باری به این مناسبت از دیروز به جان کتابخانه و آرشیو مجلات موجود افتادم و هر چه در باب حافظ یافتم لیست کردم و پس از رده بندی و تعیینِ کیفیت مطالب تعدادی را انتخاب کردم و آنهایی را که بیش از اندازه عریض و طویل بود را تلخیص و مابقی را به حال خود رها کردم تا در این هفت روز به یاد حافظ در روزگارِ نو به تناوب عرضه گردد .

در این هفت روز برآنم که به معرفی آنها که به تصحیح دیوان حافظ پراخته اند و معرفی نُسَخِ موجودِ دیوان حافظ در اطراف و اکناف گیتی  و مقالاتِ مرتبط با حافظ و زندگانی او و همچنین کُتُبی که در باب حافظ و اشعارش موجود است و مقداری هم مطالب متفرقه در حواشی بزرگداشتهای حافظ بپردازم . 

امید که در این راه روح بزرگ لسان الغیب از ما خشنود باشد و خوانندگان ادب دوستِ روزگار نو حظِّ وافر برند و  اطلاعاتی در خور و متقن از حافظ و حافظ شناسی و حافظ شناسان به دست آورند ، که ما را همین بس .



حافظ و مترجمین انگلیسی آن 

به قلم پرفسور ا . ج . آربری 




در سالِ ۱۷۸۳ شرکت « هند شرقی » « ویلیام جونز » را دعوت کرد که به سمت قاضیِ محکمهٔ عالی بنگاله به هندوستان برود و او به قبولِ این شغل رضا داد . تحقیقات و تتبعات راجع به علم و ادب شرقی که در هندوستان به همت و کوشش مردانی از قبیل « چارلز ویل کینز » و « فرانسیس گلادوین » در راه پیشرفت بود به ورود جونز روحی تازه یافت . در سال ۱۷۸۴ وی انجمن آسیایی بنگاله را بها نهاد و خود نخستین رئیسِ آن شد . در ۱۷۸۵ و ۱۷۸۶ فرانسیس گلادوین دو مجموعه موسوم به « جُنگِ آسیایی » را انتشار داد و این مجموعه را باید پیشروِ تمام محلّاتی شمرد که بعد در باب تمدن و علم و ادبِ شرقی بوجود آمد . 

بیشترِ اوراقِ « جُنگِ آسیایی » وقف تحقیقات راجع به زبان فارسی گشت و متن چندین غزل از شعرای ایران که غزلهای حافظ نیز جزوشان بود با ترجمهٔ آنها به شعرِ انگلیسی در آن چاپ شد . 

یکی از مترجمینِ غزلهای حافظ که آثار خود را در این مجله منتشر میکرد « تامس لو » بود که اندکی بعد به آمریکا رفت و نوادهٔ زنِ دوم جرج واشنگتن را به زنی گرفت و در هنگام تشییع جنازهٔ رئیس جمهور آمریکا در صف وابستگان و عزادارنِ مهم قرار داشت .

از این وقت به بعد اهل فضل و کمالِ انگلیس در هندوستان و انگلستان بر سرِ تحقیق راجع به حافظ با یکدیگر رقابت می ورزند . شاهد آوردن از شعرِ حافظ برای شرح و بیان نکته ای در هنگام بحث و یا برای تأیید حجّت و برهان خود نشانِ معرفت و تربیت و ظرافت فکر بود . در سال ۱۷۸۷ « جان نات » که پیشهٔ جراحی داشت ، هفده غزلِ حافظ را با ترجمهٔ آنها به شعر انگلیسی و زندگی شاعر و شرح غزلیات در لندن منتشر ساخت و آن را « کتاب لاله زار از دیوان حافظ » نامید .

تمام مترجمینی که اسمشان مذکور شد جز یک یا دو نسخهٔ خطیِ حافظ چیزی دیگر در دست نداشتند زیرا دیوان حافظ تنها در سال ۱۷۹۱ به طبع رسید و انتشار نسخهٔ چاپی که به پیشرفتِ کار تحقیق حافظ مدد بسیار کرده خود ثمرهٔ کوشش یک انگلیسی مقیم کلکته است به نام « آپ جان » این شخص که صاحبِ چاپخانه بود از ابوطالب خان ، از فضلای هندوستان ، خواهش کرد که نسخهٔ دیوان حافظ را برای طبع آماده سازد و حافظ چاپ آپ سان پیشرو همهٔ چاپهای متعدد سنگی و سربی دیوان حافظ از ابتدا تا چاپ نفیس میرزا محمد خان [قزوینی] و دکتر قاسم غنی میباشد . 

انتشار دیوان چاپی حافظ ذوق و شور اهل تحقیق را افزون کرد و بسیاری از فضلای انگلیسی که اوقات فراغ از کارهای رسمی خویش را به آموختن فارسی میگذرانند در حافظ دوستی و در ترجمهٔ غزلهای او به شعر انگلیسی با یکدیگر رقابت میکردند . « سِر ویلیام اوزلی » و برادرش « سِر گُر اوزلی » به مدح و تحسین حافظ پرداختند و مقداری از اشعارش را به شعر انگلیسی ترجمه کردند . سِر گُر اوزلی در وصف حافظ می نویسد : « شیوهٔ سخنش روشن و بی تکلّف و موافق طبعست و اثر معرفت بسیار و علم کامل و وقوف به ظاهر و باطن اشیا از آن هویداست و لیکن از اینها همه گذشته بیان او جذبه ای دارد که در گفتهٔ هیچ شاعر دیگری نیست . » 

« جان هادُن هیندلی » که یازده غزلِ حافظ را باترجمهٔ آنها به شعر انگلیسی در سال ۱۸۰۰ انتشار داد نخستین کسی است که در موضوع مهمّ طریقهٔ ترجمهٔ حافظ سخن به میان آورده و عقیده اش در این باب خواندنیست ، میگوید : « ترجمهٔ لفظ به لفظ و کامل حافظ با مراعات وزنِ شعر و حتّی ترجمهٔ نثر مانند اشعار او محالست و یکی از دلائل واضح این مطلب اختلافات میان وضع جمله بندی و بیان اصطلاحات دو زبان فارسی و انگلیسیست و این اختلافات همواره مانع نزدیک بودن ترجمه با اصل میباشد . لغات متشابه متعدد و گوناگون و انواع جناس که در فارسی و عربی بسیار به کار میرود ، اگر به گوش اروپائی بی معنی نباشد بعید و غریب است و لیکن مردم آسیا آنها را می پسندند و همین چیزهاست که تقلید لفظی را در ترجمه محال میسازد . » به عقیدهٔ هیندلی بهترین طریقهٔ ترجمهٔ حافظ آنست که اصطلاحات فارسی فقط تا آن جایی که موافقِ احتیاجات متعدد شیوهٔ شعر انگلیسی باشد انتخاب و اقتباس گردد و او خود به همین دستور عمل کرده و نیز گفته است مادام که فقط جزو قلیلی از مردم انگلیس به فارسی آشنا هستند نباید یک باره مقداری کثیری از اشعار حافظ را ترجمه کرد زیرا « ترجمهٔ بسیار ممکنست به جای لذّت ، نفرت بیاورد.»

در اواسط قرن نوزدهم در محافل ادبی انگلیس تقریباً همه دوستار شعر فارسی بودند و آن را مدح و تحسین میکردند و جمعی از شعرای انگلیس از سر تکریم و تعظیمِ روح شعری ایران به تقلید شعرِ فارسی شعراها سرودند و مخصوصاً نام حافظ دیگر به گوشها غریب و ناآشنا نبود و مردم شعر خوان انگلیس هر چه زودتر او را نیز مانند عمر خیام دوست قدیم و محبوب خود انگاشتند و فضلایی از قبیل « کاول » و « رابین سن » برای آنکه لطفِ سخن حافظ را بهتر نمایان کنند به نشر ترجمهٔ غزلهای بیشتری پرداختند . 

« هرمن بیک نل » که شغل جراحی لشکری داشت و در هندوستان و چین و تبّت خدمت کرده بود پس از آموختن زبان فارسی چندان شیفتهٔ اشعار حافظ گشت که در سال ۱۸۷۵ عزم کرد که عمر ادبی خود را بر سرِ ترجمهٔ حافظ صرف کند و شور و ذوقش چنان بود که راه شیراز پیش گرفت و مدتی در آنجا ماند تا بتواند « به توضیح پاره ای از نکاتِ مشکوک موفق گردد و با بعضی از محلهایی که شاعر به آنها اشاره کرده است آشنا شود . » سعی و رنجِ بیک نل در این راه به حاصل نبود و لیکن پیش از آنکه هیچ یک از آثار او به چاپ رسیده باشد این مردِ کاری در سن چهل و پنج سالگی درگذشت . برادرش به مدد جوانی فاضل و محقق « چارلز ویلسن » نام که در فاسی کار کرده بود همهٔ نوشته های او را مرتب و منظم کرد و آنها را منتشر ساخت و به این طریق متن فارسی ۱۸۹ غزل حافظ و چندین قسمت دیگر از دیوان او باترجمهٔ آنها به شعر انگلیسی به صورت کتابی به دستِ اهلِ فضلا افتاد .

دو سال بعد در ۱۸۷۷ میلادی « ادوارد پامر » مجموعه ای به نام « آوازِ نی » انتشار داد و آن مرکب بود از اشعاری که او خود سروده و یا از اشعار دیگران به شعر ترجمه کرده بود و در آن شش غزلِ حافظ یافت میشد . 

« پامِر » نیز در جوانی مرد و گرنه در ترجمهٔ اشعارِ لسان الغیب بیش از این هنرنمایی میکرد . « ویل برفورس کلارک » که در خدمت لشکری بود همهٔ دیوانِ حافظ را به نثر انگلیسی ترجمه کرد و شرح و تفسیری عجیب وغریب که بر اساس نوشته های مفسرینِ صوفی مشربِ حافظ قرار داشت بر آن افزود و کتاب خویش را در سال ۱۸۹۱ در هندوستان به چاپ رسانید .

اکنون وقتِ آنست که نامِ بهترین مترجم حافظ به میان آید . در سال ۱۸۹۷ 

« گرترود بِل » که در آن هنگام زنی سی ساله بود و شهرتی نداشت عالم ادن انگلیسی را با انتشارِ ترجمهٔ ۴۳ غزل حافظ یکباره متعجب و مشعوف ساخت ، چرا که شعرش همه بسیار خوب و عالی بود و پرفسور ادوارد براون در تمجیدِ آن گفته است که ترجمهٔ گرترود بل « شعرِ حقیقیست و آن را مقامی بلند میباشد و شاید به استثنای ترجمهٔ فیتز جرالد ، عالیترین و شاعرانه ترین ترجمهٔ شعرِ فارسی در زبان انگلیسیست . » قدر و منزلت این تمجید و تحسین از آن است که به قلم استادی بصیر و آگاه نوشته شده بود که خود در ترجمهٔ شعرِ فارسی به شعرِ انگلیسی زبردستی و مهارت بسیار داشت و همهٔ خوانندگانِ اشعارِ گرترود بل نیز در این باب با پرفسور ادوارد براون هم عقیده و هم زبانند . 

وی کتابِ خویش را به نام « اشعاری از دیوان حافظ » منتشر ساخت و چون این نکته را به خاطر آوریم که سرایندهٔ این اشعارِ عالی بیش از چهار سال فارسی نیاموخته بود اهمیتِ و اعتبارِ کاملِ آثار او بر ما بهتر هویدا میشود ، هر چند گرترود بل از طریق تواضع و ادب نوشته است : « من خود میدانم که به قدرِ فرنگیان دیگر به لطف اشعار حافظ پی میبرم . » با اینهمه در میان فرنگیانی که به ترجمهٔ اشعار حافظ پرداخته اند شاید هیچکس به اندازهٔ این زنِ جوان انگلیسی به روح شعرِ حافظ پی نبرده باشد . جای افسوست که وی بعد از انتشار یافتنِ کتاب مذکور دیگر به کارِ ترجمه و تحقیق فارسی نپرداخت و لیکن در باقی ایام حیات خود به مملکت خویش و به ملل شرق وسطا خدمات بزرگ نمود .

در سال ۱۸۹۸ یعنی یک سال پس از انتشار اشعار گرترود بل کتابی حاویِ ترجمه های بدیع و قابلِ توجه اشعار حافظ به چاپ رسید و مترجم ، فاضلی محقق بود به نام « والتر لیف » ( leaf ) که به واسطهٔ تحقیقاتش در آثار ادبی یونان قدیم و ترجمه های استادانه اش از اشعار « هومر » در انگلستان شهرتی بسزا داشت . والتر لیف به قصدِ ترجمهٔ حافظ به یاد گرفتن فارسی پرداخت و برای ترجمه طریقه ای نوین اندیشید و بر آن شد که خو موافقِ آن عمل کند . 

می نویسد : « کسانی که طالب ترجمه های اشعار حافظ باشند آنها را به آسانی به دست می آورند و به خواندنشان میتوانند از بادهای مغرب عطر باغهای مشرق و بوی مشک تتار را بشنوند و شعلهٔ گل سرخ و لاله را بنگرند و لذت شیرینی و شراب مردافکن ایرانی را بچشند و به سر انگشتان با حلقه های زلف معشوقه بازی کنند و لیکن به گمان من از این ترجمه ها هیچ یک به گوش خوش نمی آید و نغمهٔ بلبل شیراز به کیفیتی که در تغییر راه یافته و یا به وسیلهٔ کلمات خشک و بی نشاط ترجمهٔ منثور به گوش اروپایی میرسد . اما چه در اشعار حافظ و چه در گفته های شعرای دیگر وضع و کیفیتِ بیان نیز خود جزئی از اجزای اصلی شعر میباشد و این مطلب دربارهٔ شعرِ حافظ بیشتر صادق می آید ... نظر به این دلایل سعی در شناساندن رابطهٔ میان روح و وضع و کیفیتِ کلام حافظ شاید بی فایده نباشد و نیز باید به یاد آورد که در میان شعرا حافظ در انتخاب وزن و بحر و کلمات استادیست کم نظیر . »

پس والتر لیف مطابقِ طریقه ای که برای ترجمهٔ حافظ اندیشیده بود ، دلیرانه  دست به کار شد و ۲۸ غزلِ حافظ را به وزن اشعارِ اصلی به شعرِ انگلیسی ترجمه کرد و تمام ابیات هر غزلش مانند اصل فارسی قافیه داشت . این دانشمندِ فرزانه به ترجمهٔ حافظ موافقِ طریقهٔ مذکور تا آنجا که ممکن بود موفق گشت و از عهدهٔ آن بیرون آمد و لیکن شک نیست که ترجمهٔ او از نظرِ ارزش ادبی به پای گرترود بل نمیرسد .

چنانکه نوشته شد والتر لیف فقط به ترجمهٔ ۲۸ غزلِ حافظ پرداخت . در سال ۱۹۰۱ سه جلدِ ظریف که فقط برای اعضای انجمن ویللون ( villon ) آماده شده بود به نام « اشعار شمس الدین محمد حافظ شیرازی » از چاپ بیرون آمد و در صحیفهٔ عنوان کتاب نوشته بود که این « نخستین مجموعهٔ کامل از دیوان حافظ است که موافق شیوهٔ اصلِ اشعار از فارسی به شعرِ انگلیسی ترجمه شده است . » « جان پین » ( payne ) که این مجموعه را به وجود آورده بود به فرزانگی و هنرمندی بسیا شهرت داشت و یکی از بهترین مترجمینِ اشعار 

« فرانسوا وییون » و کتاب « ِکامرون » بوکاچیو و « الف لیله » به شمار میرفت . وی در ترجمهٔ حافظ طریقهٔ والتر لیف را پیش گرفت و تمام دیوان حافظ را به شعرِ انگلیسی درآورد و تا آن جایی که ممکن بود وزن و قافیهٔ اصل را پیروی کرد . این خود کاری بزرگ بود و هنری که مترجم در نظم اشعار ظاهر ساخته در خورِ مدح و تحسین است و لیکن گمان نمی رود که هیچکس طریقهٔ ترجمهٔ والتر لیف و جان پین را دیگر پیروی کند زیرا باید گفت که ترجمهٔ « پین » سست و ضعیف و تقلیدِ بدیست از گفته های حافظ و این ترجمه خود دلیل واضحیست بر ناصحیح بودن طریقهٔ او . حقیقت آن است که فارسی به واسطهٔ داشتن قافیهٔ فراوان برای اشعاری از قبیل قصیده و غزل مستعد میباشد و لیکن در زبان انگلیسی قافیه کم است و شعری که بیشتر از سه بیتش یک قافیه داشته باشد به گوش انگلیسی خوش نمی آید . از این گذشته در زبان فارسی برای اشعار ، اوزان و بُحور بسیار است اما در انگلیسی اوزان و بُحورِ شعری محدود میباشد و تقلید از عروض فارسی غیرطبیعی و بی لطفست .

بعد از گرترود بل و والتی لیف و جان پین شاعری زبردست و نقّادی ماهر به حافظ پرستی  گروید و او « ریچارد لوگالی ین » انگلیسی است که در ۱۹۰۵ کتابی منتشر ساخت حاوی ترجمهٔ صد غزلِ حافظ . وی صادقانه اقرار دارد که هیچ فارسی نمی داند و مدّعیست که اگر ده سال هم فارسی بخواند نمیتواند از اصل دیوان حافظ بیش از ترجمهٔ «ویلبر فورس کلارک » یا « جان پین » استفاده کند . وی ترجمهٔ این دو محقق را اساسِ کار خویش قرار داده و عمداً از طریقهٔ ترجمهٔ لفظ به لفظ چشم پوشیده است و بر آن شده است که شعر حافظ را به شعر انگلیسی ترجمه کند . مینویسد « غرضِ من شعرِ انگلیسی گفتن است نه تقلیدی بی روح از یک شاهکار بزرگ . جنبهٔ شعری مجموعه ای که به دست خوانندگان می دهم از جنبهٔ ترجمه اش بیشتر است . با این همه مقصودِ من آن بوده است که اشعار شاعرِ بزرگ ایران را به قدرِ وسعِ خویش برای انگلیسی زبانان درست و نزدیک به اصل ترجمه کنم و به حقیقت ثمرهٔ جدّ و جهدِ من اگر به ظاهر گفتهٔ حافظ نباشد در معنی موافقِ روح اوست . » 

از نظر شناساندن دقیق حافظ به یک زبان خارجی ، البته ترجمهٔ حافظ با این اصول هم از ابتدا محکوم به عدم موفقیت بود . لوگالی ین نتوانست حافظ را به زبان انگلیسی به ما بدهد ، ولی اشعاری که به انگلیسی نگاشت اگر چه خیلی پایینتر از ترجمهٔ دقیق و عالی حافظ بود ، اگر آثار اصیلِ خود لوگالی ین تلقی شود ، بسیار مغتنم و ارزنده است . به عبارت دیگر این اشعارِ لوگالی ین از نظر تغییر زبان حافظ به زبان انگلیسی چندان مفید نیست ولی به مناسبت ارزش خود جزو آثارِ مسلم ادبی در زبان انگلیسی قرار گرفته است .

در ۱۹۲۱ ایزابت بریجز ( Bridges ) دختر رابرت بریجز ملک اشعرای سابق انگلیس ، مجموعه ای مختصر به نام « بیتی و قطعه ای چند از حافظ » منتشر ساخت . اشعار این مجموعه بسیار عالیست و لیکن افسوس که از حافظ در آن اثری نیست و خود در بابِ آن نوشته است :« این اشعار را نباید ترجمه پنداشت . مقصود از سرودن این ابیات شناساندن روح شعرِ حافظ بوده است نه تقلید از فکر و شیوهٔ او . من از تبدیل و حذف و حتی تغییر کلی نیز خودداری نکرده ام ...

بعضی از اشعار به اصل فارسی نزدیکتر است ... و اساس برخی از آنها فقط مضمون یک یا دو بیتِ حافظ میباشد . » 

این طریقهٔ جدید ترجمه از طریق لوگالی ین نیز انقلابی تر می نماید و لیکن ممکنست که در آینده از این شیوه بیشتر پیروی کنند و از این راه بیشتر به ادبیات انگلیسی خدمت نمایند و شاید بهترین طریقهٔ شناساندن روح شعر حافظ و رساندن پیام شاعرانهٔ او به مغرب زمین خود همین باشد . 

جای عجب است که در باب ترجمهٔ حافظ پرفسور ری نولد نیکلسون هم پیش از دیدن کتاب الیزابت بریجز به همین نتیجه رسیده است . نیکلسن در سال ۱۹۲۲ مجموعه ای منتشر ساخت به نام « ترجمه ای چند از شعر و نثر مشرق » در آن ترجمهٔ اشعار حافظ را نیز درج کرد و راجع به ترجمهٔ خود از اشعار حافظ نوشت که بعضی از آنها مرکب از ابیات مختلفِ چندین غزل و برخی ترجمهٔ آزاد و یا نزدیک به اصل قسمتهای مختلفِ یک غزل میباشد . ترجمه های این استاد بسیار معدود و لیکن همه دلپسند و عالیست و افکار شاعرانهٔ حافظ را هر چه کاملتر شرح و بیان میکند .

داستان ترجمهٔ حافظ به انگلیسی در این جا به آخر میرسد و لیکن پایاب این قصه خود آغاز دیگری است . چنانکه نوشته شد بسیاری کوشیده اند که اشعارِ حافظ را به رشتهٔ نظم انگلیسی در آوردند ، از این جمع بعضی در کارِ خود فروماندند و از عهدهٔ انجام دادنش برنیامدند و برخی به مقصود رسیدند . توفیق و عدم توفیق مترجمین در این مدت ۲۰۰ ساله ای که شرحش گذشت درِ خوبیست و به کار کسانی خواهد آمد که باز به ترجمهٔ حافظ خواهند پرداخت ، چرا که از پیروی طریق ناصواب احتراز خواهند نمود و طریقه های بهتری کشف خواهند کرد . شعر حافظ اکنون جزو سوابق و آثارِ ادبی زبان انگلیسیست و تا وقتی که شعر فارسی و شاعر انگلیسی هست اصحاب فضل و کملا به ترجمه کردنِ اشعار حافظ به انگلیسی خواهند پرداخت .


برگرفته از مجلهٔ روزگار نو ، چاپ لندن ، سال ۴ ، شماره های ۲ و ۳ ، ۱۹۴۵