۱۰ آبان ۱۳۸۸

ویژه نامهٔ سید حسن تقی زاده ۱۶


تقی زاده به روایت جمال زاده ( بخش آخر )

به قلم سید محمد علی جمال زاده




قضیه ای که در طول عمر مکرر بدان فکر کرده ام و تأثیر زیادی در تعیین سرنوشت من داشته است داستان زیر است : 

روزی با تقی زاده از رشوه در ایران صحبت به میان آمد . گفتم من نمی فهمم چطور میتوان به یک آدم محترمی که دارای مقام رسمی معتبری است و مثلاً معاون وزارتخانه و از دودمان محترمی است ، رشوه داد . 

فرمود : رشوه دادن و رشوه گرفتن خود علم مفصلی است و ابواب و فصول معینی دارد و همچنانکه تعلیمات مفصلی برای سلوک در طریق تصوف وجود دارد سلوک در طریق رشوه دادن و رشوه گرفتن هم اصول و قواعد و رسومی دارد که کلاس به کلاس در مدرسهٔ وسیعی که در سرتاسر مملکت ما شعبه دارد می آمورزند .  

آنگاه حکایت کرد که تازه به طهران آمده بودم و در مجلس شورای ملی وکیل بودم و شهرتی به هم زده بودم . دوستانم اصرار داشتند شبی به میهمانی فلان تاجر بروم و من با خود شرط کرده بودم که هیچ میهمانی قبول نکنم . اما دست بردار نبودند و می گفتند این مرد مشروطه طلب خالص و خلّص است و چه کمکها که به مشروطه طلبان نرسانده است و از معتقدان پرو پا قرص تست و آرزویش این است که یک شب مهمان او باشم . از من انکار بود از آنها اصرار تا سپر پرداختم و پذیرفتم . منزل مجللی داشت و هر چه گرمتر و نرم تر از ما پذیرائی نمود . پس از شام گفتند که میزبان یک کلکسیون از بهترین قالی و قالیچه های ایرانی دارد و باید رفت و تماشا کرد . به راه افتادیم و ما را به اطاقهائی که با بهترین قالی و قالیچه های مفروش بود هدایت نمود و الحق تکه های طرفه ای داشت . آنگاه هر یک از حضار را مخاطب ساخته پرسید بگوئید ببینم در میان این قالی و قالیچه ها کدام یک را بیشتر می پسندید . میهمانها هر یک به نوبت فرش را نشان دادند تا نوبت به من رسید . گفتم من فرش شناس نیستم و به کلی ناشناس هستم و میترسم حرفی بزنم که موجب خندهٔ آقایان بگردد . بر اصرار افزود تا عاقبت قالیچه ای را که زمینهٔ آبی خوشرنگی داشت نشان دادم و گفتم این قالیچه به نظرم بسیار ممتاز آمده است . یک صدا گفتند که خوب تشخیص داده ام .

فردا صبح همان روز در منزلم بودم که خبر دادند نوکر میزبان دیشب شما آمده و این قالیچه را از جانب ارباب خود با سلام و دعای بسیار آورده و استدعا دارد که به رسم یادگار قبول نمایم . با اوقات تلخی پس فرستادم و گفتم ارباب کار خوبی نکرده است . طولی نکشید که خود ارباب با قالیچه وارد شد و معذرت خواهان گفت چون خودتان دیشب فرمودید از این قالیچه خوشتان آمده است خواستم این افتخار را داشته باشم که متاع بسیار ناقابلی از من در منزل آقا باشد . سخت تحاشی کردم و گفتم محال است قبول کنم و خواهش کردم هر چه زودتر بر دارد و تشریف ببرد ولی بر اصرار افزود و سرانجام گفت پس لطف فرموده از من بخرید . گفتم لازم ندارم . دست بردار نبود و قیمت را هم معین کرد و همینکه گفتم عایدات من محدود است و اجازه نمی دهد که چنی فرشی را بخرم گفت به اقساط ماهانه بپردازید و عاقبت پس از ختم معامله فرش در منزل من باقی ماند و فروشنده دست خالی مرا به خدا و فرش را به من سپرد و رفت . 

وقتی دوستان فرش را دیدند بسیار از آن تعریف کردند و برای آنکه امر بر آنها مشتبه نشود گفتم به فلان قیمت خریده ام . تعجب کنان یک صدا گفتند مفت خریدی . این قالیچه لااقل پنج برابر این قیمت را دارد و تازه خبردار شدم که بدون آنکه خودم خبردار شده باشم رشوه گرفته ام . فوراً قالیچه را پس فرستادم و از همان روز فهمیدم که رشوه دادن چه فن پر پیچ و خمی است و اهل فن سلمان فارسی را رشوه گیر می کنند .

این را نیز نگفته نگذارم که این داستان تأثیر عمیقی در من که در آن تاریخ جوان ساده ای بیش نبودم  بجا گذاشت و چون به خوبی میدانستم که دارای همت و گذشت تقی زاده نیستم از زندگانی در آن قبیل محیط و معاشرت با چنان مردمانی به وسوسه و هراس افتادم . 

تقی زاده در هر سفر به ژنو ضمناً به دیدن طبیب معروف پرفسور بیکل میرفت و بیکل ایشان را معاینه میکرد و برای مدت درازی نسخه میداد . آخرین بار که تقی زاده از نزد بیکل برگشت به ما حکایت فرمود که بیکل به من گفت خوب است که سال آینده باز هم بیائید شما را معاینه کنم . تقی زاده میگفت به او گفتم شما به حکیم الملک هم همیشه می گفته اید که باز سال آینده بیا ترا ببینم و حکیم الملک به جوار رحمت الهی رفت . بیکل در جواب گفته بودند ، اشتباه می کنید . آخرین مرتبه که حکیم الملک را دیدم دیگر به ایشان نگفتم که سال آینده به دیدنم بیائید !

تقی زاده هم سال بعد نیامد که نزد بیکل برود و چند سالی پس از آن در طهران جان به جان آفرین تسلیم نمود . عاش سعیداً و مات سعیداً . نوشته اند وقتی حضرت ختمی مرتبت رسول خدا محمد بن عبدالله مرگ را نزدیک خود دید و پرسید آیا وظیفهٔ خود را درست و تمام انجام دادی . تقی زاده هم از اولاد و ذریت چنین پیغمبری بود و گمان میکنم در آخرین لحظات زندگانی چنین سئوالی از خود کرده بود میتوانست از روی راست و انصاف جواب بدهد که در نزد خدا و مخلوق شرمنده نیستم . 

به روایت افلاکی زوجهٔ مولانا جلال الدین رومی به او گفته بوده است ای کاش مولانا چهارصد سال عمر کردی و مولانا در جواب فرموده بوده است » ما به عالم خاک پی اقامت نیامده ایم ، ما در زندان دنیا محبوسیم و امید که عنقریب به بزم حبیب برویم ، همین مولوی فرموده : 

کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست 

چرا  به  دانهٔ  انسانت  این گمان باشد 

ترا  چنان  بنماید  که من به خاک شدم 

به  زیر  پای  من این هفت آسمان باشد . « 

نگارنده از مرحوم تقی زاده مقداری نامه دارم . شاید اگر عمر باقی باشد روزی قسمتهائی از بعضی از آنها را به صورت مقاله یا رساله ای به چاپ برسانم ولی چون امید زیادی ندارم که اسباب این کار فراهم آید و عمرم هم به جائی رسیده است که ممکن است وفای به عهد از اختیارم بیرون باشد دریغم آمد که چند جمله از نامه های تقی زاده را در پایان این گفتار که به احتمال قوی آخرین گفتارم دربارهٔ اوست در اینجا نیاورم : 

در نامهٔ ۲۱ اسفند ۱۳۴۱ ( ۱۲ مارس ۱۹۶۳ ) از طهران نوشته است :

» ... اگر بگویم فقط یاد دوستان خیلی خیلی معدود مرا زنده نگاه میدارد ورنه هیچ میل زندگی و هوس معاشرت با مردم زمانه که هر روز عدهٔ دوستان کمتر میشود و عدد دشمنان خیلی زیادتر ندارم ، گزاف نگفته ام . چندی است که به کلی بی کس و بی مصاحب و بی رفیق شده ام و به تدریج غالب دوستان رخت بر بسته اند ، در این اواخر نمیدانم چرا غالب ابنای زمان و تازه به دوران رسیده ها از مخلص دوری میجویند ، بلکه آثار خصومت عجیبی که سببش بر من معلوم نیست ابراز می کنند و اینحال نه تنها از طرف نود و نه درصد طبقهٔ عالی و متوسط مشهود است که یکی از اسباب عمدهٔ آن نطقی بود که من در جلسهٔ اجتماع دهقانان مبنی بر مسرت خود از تحقق آرزوی دیرینهٔ خودم برای منسوخ شدن ارباب و رعیتی در ایران کردم و موجب روگردانی » ملت « و 

» آزادیخواهان « طهران از من و خصومت شدید آنها شد . « 

تقی زاده در همین نامه باز چنین نوشته بود : 

» ... یکی از اموری که فوق العاده موجب تأسف و آزار و رنجیدگی روح من شد عزل دوست ما آقای ایرج افشار از ریاست کتابخانهٔ ملی است که با چه همت و اهتمام بلیغ مشغول ترتیب و نظم آنجا بود ... « 

در نامهٔ ۹ مهرماه ۱۳۳۸ از طهران مرقوم داشته است : 

» .... در سال ۱۹۱۸ مسیحی که سفری به هولاند کرده بودم با شخصی آشنائی پیدا کردم که کارش طالع بینی و حکم به احوال مردم از تأثیر ستاره ها بود و ادارهٔ بزرگی داشت که به مراجعات مردم از هر سوی اروپا جواب میداد . روزی از او خواهش کردم طالع مرا هم ببیند و احوال حال و استقبال مرا بگوید ، نخست امتناع کرد و گفت ما این کار را برای دوستان نمی کنیم ولی عاقبت وقتیکه قبل از حرکت از هولاند مجدداً از او خواهش کردم تاریخ ولادت و سال و ماه و روز و ساعت آنرا از من گرفت و بعد ورقه ای ماشین نویس شده به انگلیسی برای من آورد و در آن ورقه عمر مرا هشتاد و دو سال ثبت کرده است و اگر چه خود شخصاً اعتقادی به احکام نجوم نداشته ام لکن این نکته در خاطرم مرکوز مانده است و تا امروز به احدی حتی به عیالم نگفته ام و اگر احیاناً آن پیش بینی صحیح باشد سال آینده که در مهرماه آن من ۸۲ ساله میشوم آخر گرفتاری قید حیات خواهد بود و تأسفی هم ندارم ... « 

آیا جا ندارد که دربارهٔ طالع و احکام نجوم با خواجه حافظ همصدا شده بگوئیم : 

از چشم خود بپرس که ما را میکشد 

جانا ،  گناه طالع و جرم ستاره نیست

تقی زاده در نامهٔ دیگری به تاریخ اول بهمن ۱۳۳۳ هجری شمسی شرح مفصلی دربارهٔ احوال خود نوشته است که ما دراینجا فقط قسمتهای مختصری از آنرا نقل مینمائیم به خصوص که بعدها وقتی در یکی از معروضاتم از ایشان جازه خواستم که در موقع نود سالگی عمرشان آن نامه را در یکی از مجله های طهران به چاپ برسانم ، فرمودند که لزومی در آن نمی بینند و مایل نیستند . در ضمن آن نامه چنین آمده است : 

» .... در بعضی از مرقومات شرحی بر صلاح بودن دوری مخلص از غوغای سیاست مرقوم بود که حقیقتاً طوری مطابق عقیده و احساسات من بود که قادر به بیان آن نیستم و واقعاً فرمایشات عالی مثل نیشتری به این دمل قلب من بود که گوئی ... از دور حالت قلب و فکر دائمی مرا کشف نموده اید ، به طوری که گمان ندارم احدی به این درد به این نحو ملتفت شده باشد . مدت مدیدی است که که من به طوری دچار این عذاب وجدانی هستم که ساعتی از آن فارغ نیستم و اخیراً از سه چهار ماه به این طرف فوق العاده شدت کرده و مرا بی اندازه و بی نهایت ناراحت و مشوش ساخته است به طوریکه شبها در رختخواب آرام ندارم و دائماً در حال تردید و اضطرابم و به احدی نمی توانم بگویم زیرا فوراً خواهند گفت این چه حرفی است و معطل چیستی ، مجبور که نیستی  ... لیکن حقیقت حال را کسی نمی داند و گفتنش نیز البته شرم آور است که این کارها اتلاف عمر است و تنها نتیجه اش کمکی به زندگی و معاش است و چون هیچ راهی فعلاً مطلقاً برای گذران برای من وجود ندارد در هر قدم که پیش یا پس برمیدارم این خیالات مشوش و کابوس بر من مستولی است و علی الدوام مرا آزار میدهد : هر زور صبح عزم جازم ... میشوم و تا غروب فکر میکنم و با دل خود در کشمکش هستم و عاقبت را شب چو عقد نماز می بندم » خیالات « » چه خورد بامداد « عیالم ناراحتم میکند و خدا میداند که اگر متأهل نبودم و مسئولیت نسبت به یک نفر دیگر وجداناً نداشتم یک ساعت هم در این کارها نمی ماندم و فوراً یک حجره در مسجد سپهسالار میگرفتم و با ماهی صد تومان ( پنجاه فرانک ) بقیهٔ زندگی را به پایان میرساندم و افسوس دارم که مثل دوست عزیزمان کاظم زاده [ ایرانشهر ] هم عوالم روحانی مجذوبیت و باعث خشنودی از زندگی چنان ندارم . میترسم نه جناب عالی و نه هیچکس دیگر به این اظهارات من باور نکنید و خود شرم دارم که عاقبت به شما ( و فقط به شما ) این اقرار ننگین را می کنم که پای بند این نوع گرفتاری عذاب آمیز و زجرانگیز دائمی بی انقطاع هستم و از خدا میخواهم که عمر بیحاصل به سر آید و از مصیبت » پیری و نیستی « خلاص شوم . هر کار دیگر که دور از سیاست و امور دولتی و دیوانی باشد با عایدی کمتر را ترجیح میدهم و خدا را شاهد میگیرم که آنچه میگویم یک عشر حقیقت و عذاب وجدانی من نیست و چون شما ... به این عقدهٔ دل دست زدید بی اختیار برای یکبار و به یک نفر تنها این حال را بیان کردم ....

مختصر اشتغالی هم در مدرسه دارم یعنی هفته ای یک بار در مدرسهٔ معقول و منقول درس میدهم که آن هم دل بخواه نیست و فعلاً عایدی ندارد . چون بر حسب مقررات از دو محل نمیتوان حقوق گرفت ... « 

آیا جا ندارد که با سعدی همزبان شده به رسم عبرت و حیرت بگوئیم : 

جهان  بگشتم  و  آفاق  سر  به  سر   دیدم

به   مردمی   که   گر  از  مردمی  اثر  دیدم 

ز  من  مپرس  که  آخر  چه دیدی از دوران

هر  آنچه  دیدم  از  ین  نکته  مختصر  دیدم 

درین   صحیفهٔ   مینا   به  خامهٔ  خورشید 

نوشته  یک  سخن  خوش  به  آب  زر دیدم

که  ای  به  دولت  ده  روزه  گشته مستظهر

مباش   غره    که   از   تو  بزرگتر    دیدم 

چو  روزگار  همی بگذرد ، رو ای سعدی 

که زشت و خوب و بد و نیک در گذر دیدم 


پایان 



برگرفته از مجلهٔ راهنمای کتاب ، سال سیزدهم ، شمار ه های ۳و۴ ، خرداد و تیر ۱۳۴۹، صص ۱۶۵ الی ۱۸۸

موجوده در آرشیو روزگار نو


























































































































































ویژه نامهٔ سید حسن تقی زاده ۱۵


تقی زاده از نگاه محمود عرفان 

مصاحبهٔ خبرنگاری با محمود عرفان 




۴۶ سال قبل میان من و تقی زاده پیوند دوستی بسته شد . من تقی زاده را از نیم قرن پیش دوست میداشتم . او در آن موقع در برلن مجله ای به نام » کاوه « منتشر میکرد که از لحاظ سادگی و درستی نثر فارسی و نفاست چاپ و بی غلط بودن نظیر نداشت .

تقی زاده مجلهٔ خود را برای من در آن موقع در شیراز مجلهٔ » خاور « را چاپ میکردم می فرستاد . منهم مجلهٔ خود را برای او می فرستادم . در آن موقع تقی زاده را ندیده بودم ، اما از خلال نوشته هایش پی به هوش و ذکاوت و بصیرت او در ادب و سیاست و نکته سنجی می بردم . به همین سبب موقعی که شنیدم به تهران بازگشته به دیدارش شتافتم .

خانه اش در جنوب چهار راه کالج امروز بود . وقتی مرا شناخت به گرمی استقبال کرد به جز من ، بدیع الزمان فروزانفر هم که در آن موقع طلبه ای جوان بود حضور داشت .

بعد شاهزاده فرمانفرما و مرحوم ادیب پیشاوری و منصور رشتی هم آمدند . مرحوم تقی زاده احترام بی نظیری به ادیب رعایت میکرد . منصور رشتی خوانندهٔ اشعار ادیب بود و غالباً همراه او بود . فرمانفرما با همان لحن خاص که تقلیدی از ناصرالدین شاه بود به تقی زاده گفت : آمده ام تا املاکم را به تو واگذار کنم ! 

تقی زاده گفت املاکت مال خودت ، ما به مال دنیا نیازی نداریم . تقی زاده به این حرف خود تا آخر عمر وفادار بود و هیچگاه در صدد جمع کردن مال برنیامد ، بطوریکه چند سال قبل که می خواست برای معالجه به اروپا برود با فروش قسمتی از کتابهای کتابخانه اش هزینهٔ مسافرت را تأمین کرد .

تقی زاده علاقهٔ عجیبی به » بستنی « و آناناس داشت و دوستانش متوجه این علاقهٔ او بودند .

سابقاً هر چند ساعت یک سیگار دود میکرد ولی اخیراً سیگار پشت سیگار دود میکرد. 

فضیلت اخلاقی و علمی تقی زاده سبب شد که به دوستی با او افتخار کنم . او گزافه گو نبود و دروغ نمی گفت . او بیش از هر چیز به ایران ، وطنش ، علاقه داشت . گاهی اوقات وقتی کلمهٔ ایران را بر زبان جاری میکرد اشک در چشمانش حلقه میزد .

او برای همهٔ مردم خواهان سعادت و رفاه بود و به همین جهت ، حزب » عامیون « را تأسیس کرد . او روزی که این حزب را تأسیس کرد به من گفت همه مردم باید بتوانند از منابع و نعمات مملکت خود برای نیکبختی خویش استفاده کنند . 


راه رفتن 


او » راه رفتن « را بسیار مفید می دانست و روزی که دیگر نتوانست راه برود به من گفت نعمت بزرگی را از دست دادم . 

تقی زاده وقتی به کسی اعتماد میکرد نمی شد این اعتماد را در او نسبت به آن شخص سلب کرد . مثلاً چند سال قبل که برای معالجه به اروپا رفت وقتی در هامبورگ شنید که طبیب قدیمش فوت کرده است سخت نگران شد ، بطوریکه به طبیب دیگری مراجعه نکرد و این واقعه را برای من نوشت .

او به فضلا و کسانی که مبتکر بودند علاقه داشت و همیشه نصیحت میکرد که به اشخاص به نسبت علمشان احترام کنید .

او مردی فروتن و متواضع بود ، ولی در جائی که پای حیثیت ایران به میان بود سختگیری میکرد ، مثلاً موقعی که سفیر ایران در لندن بود به این شرط در مهمانیهای رسمی شرکت میکرد که به او به اندازهٔ سفراء ممالک اول دنیا احترام کنند . 

تقی زاده دربارهٔ » احترام « می گفت : 

پدرم مورد احترام مردم تبریز بود ، ولی برای اینکه مردم مجبور نشوند به او سلام و تعظیم کنند ، وقتی از کوچه عبور میکرد سرش را آنقدر پائین می گرفت تا کسی صورت وی را نبیند . 

تقی زاده وقتی می شنید که کسی با وجود » معادل فارسی « در جمله ای کلمهٔ فرنگی به کار می برد آنقدر ناراحت میشد که اگر آن شخص حاضر بود از او انتقاد میکرد ، خودم شاهد بودم که به یک مهمان عزیزش که به جای » تحمل « کلمهٔ » آمپوزه « را بکار برده بود سخت پرخاش کرد . 

تقی زاده میگفت : محمد علی شاه قاجار بزرگترین دشمن من بود بطوریکه در جریان به توپ بستن مجلس گفته بود اگر تقی زاده به دست من بیفتد او را خودم میکشم . 

تقی زاده چند بار ماجرای به توپ بسته شدن مجلس را برایم تعریف کرد و بر خلاف نوشتهٔ بعضی از نویسندگان به من گفت که در آن روز در مجلس بود و چون دفاع مجلس پایان یافت و مهمات مجاهدان تمام شد او با چند نفر دیگر از آنجا فرار کردند و چون قزاقها دربدر به دنبالشان می گشتند سرانجام به سفارت انگلیس پناهنده شدند . 

تقی زاده عاشق شعر بود و اشعار زیادی را حفظ داشت . به نجوم نیز علاقه داشت و مجموعهٔ ستارگان را می شناخت . 


حقوق کارمندان 


او هوادار بهبود زندگی طبقهٔ کارگر و کارمند بود ، موقعی که وزیر مالیه شد متوجه گردید که حقوق کارمندان خیلی دیر پرداخت میشود ، لذا دستور داد حقوق یک ماه کارمندان از راه قرض فراهم شود و حقوقها از محل این قرض داده شود ، بعداً اعتبار حقوقها به حساب طلبکار واریز گردید ، پس پرداخت حقوق کارمندان در پایان هر برج از ابتکارات مرحوم تقی زاده است . 

تقی زاده از خواندن تاریخ ایران لذت می برد او که شاید ۲۰ بار تاریخ بیهقی را خوانده بود می گفت هر بار که خسته میشوم قصهٔ » حسنک وزیر « را می خوانم . او ستایشگر و عاشق کوروش بزرگ و خواجه نظام الملک بود و هر جا که فرصت می یافت دربارهٔ تاریخ ایران سخنرانی میکرد .

همسر او که آلمانی الاصل است واقعاً خانمی بی نظیر است می توان گفت که همین خانم باعث طول عمر تقی زاده شد . 

تقی زاده و خانمش ۲ ماه قبل از درگذشت آن مرحوم منزل من مهمان بودند ولی تقی زاده دیگر دستهایش فرمان نمی برد ، بطوریکه امضایش به صورت خطوطی ناخوانا درآمده بود . 

وقتی که از درگذشت او آ گاه شدم و به خانه اش رفتم زنش همینکه مرا دید گفت : 

» آقا دیگر نیست « و سپس مرا سر جنازهٔ او برد . تقی زاده همیشه عاشق گرما بود و تابستان را دوست میداشت لذا همسرش جنازهٔ او را در اطاق گرمی قرار داده بود .

تقی زاده سالهای اخیر علاقهٔ عجیبی به رفتن به فروشگاههای بزرگ و مراکز مراجعهٔ مردم پیدا کرده بود . 

از دیدن مردم لذت میبرد و بعضی اوقات در رستورانهای شلوغ غذا صرف میکرد و از ترافیک تهران گله داشت .



برگرفته از مجلهٔ راهنمای کتاب ، سال سیزدهم ۱۳۴۹ ، شماره های ۳و۴ ، تیر و مرداد ، صص۲۰۳ الی ۲۰۷ 

موجوده در آرشیو روزگار نو 






















































































































































ویژه نامهٔ سید حسن تقی زاده ۱۴

تحقیقات علمای مغرب در باب ممالک شرقی 

به قلم : سید حسن تقی زاده 



همه میدانند که منبع و مرکز علوم و فنون در دنیا قدیم یونان بوده و از آنجا به سوی مشرق و مغرب انتشار یافته است . قبل از یونان هم در مصر و سومر و مخصوصاً بابل و همچنین چین تمدنی و البته علومی بوده و اندکی هم یونانیان از علوم بابل اقتباس کرده اند . لکن قسمت اعظم علوم به معنی حقیقی آن از ابتکارات یا نتیجهٔ تکمیل یونانیان بود و این سرچشمه تا عهد تمدن جدید و نهضت اخیر اروپا که رنسانس باشد فیض بخش بود . بعد از ضعف یونان و خاموشی مشعل تمدن در آتن و خاک یونان و سواحل آسیای صغیر و جزایر یونان تمدن و علوم در اسکندریه و بیزانس در دست یونانیان رونق داشت و زنده بود ، لکن بعدها آن مراکز نیز از رونق اولی افتاد و ممکن بود که مشعل علم در تحت تأثیر تعصبات جاهلانهٔ مسیحیان قرون وسطی خاموش گردد و جز در بعضی نقاط مانند حران و قسطنطنیه کانونی برای علوم یونانی نمانده بود ولی آن علوم و معارف به وسیلهٔ ترجمه های سریانی در قرون پنجم تا هفتم مسیحی و ترجمه های عربی در قرون دوم و سوم هجری برای دنیا تا حدودی محفوظ ماند . 

داستان این ترجمه های سریانی و عربی دراز است و از موضوع ما خارج . لکن از وقتی که در ممالک اروپا دست به ترجمهٔ کتب علمی عربی زدند همانطور که عدهٔ متنبهی از مترجمین نامدار در قرون دوم و سوم و چهارم بسیاری از کتب یونانی را از آن لغت یا از ترجمهٔ سریانی آنها به عربی نقل و عالم اسلامی را با علوم و فنون یونانی آشنا و بلکه غنی کردند و اسامی به طریق حجاج بن یوسف بن مطر ، و قسطا بن لوقا و ثابت بن قره و حنین بن اسحق و پسرش و امثال آنها دفتری با ارزش از خادمین علم در تاریخ اسلام به عمل می آورد ، همچنان نهضتی هم در اروپا برای کسب علوم و ترجمهٔ کتب علمی و فنی و عربی ( چه تألیفات مسلمین و چه ترجمه های عربی از یونانی و سریانی ) از نیمهٔ قرن پنجم پیدا شد و روز به روز قوت گرفت .

اولین مترجم معروف و بزرگ اروپائی قسطنطنین آفریقائی بود که در قرطاجنه متولد شد و در حدود ۴۸۰ در مونت کاسینو ( Monte Cassino وفات یافت . وی عده ای از کتب مهم طبی و از آن جمله کتب محمد بن زکریای رازی و علی بن عباسی مجوسی را به لاتین ترجمه کرد . 

پس از وی عدهٔ زیادی از اروپائیان به ترجمهٔ کتب علمی عربی پرداختند که مشهورترین و پرکارترین و تا حدی محقق ترین آنها جرارد از اهل کرومونا ( Cremona بود که بیشتر زندگی خود را بعد از سنهٔ۵۶۶ در طلیطله از بلاد اسپانی گذراند که در آنجا مدرسهٔ خصوصی برای مترجمین دائر بود . وی در وطن اصلی خود در حدود سنهٔ ۵۸۳ ( ۱۱۸۷ مسیحی ) وفات یافت . چنانکه گفته شد وی بزرگترین مترجم بلاتینی بود و عدهٔ بسیاری از کتب یونانی مترجم به عربی را از ارسطو و غیره و کتب کندی و خوارزمی و فارابی و زهراوی و قانون ابن سینا و کتب رازی را به لاتینی ترجمه کرد و در ۷۳ سالگی مرد . مترجمین از عربی به لاتینی موجب نهضت عظیم علمی در اروپا شد و از نیمهٔ قرن دوم پنجم تا اوائل قرن هشتم بازار ترجمه رونق داشت و شاید کمتر کسی مطلع باشد که آنقدر کتب بیشمار علمی از عربی به لاتینی ترجمه شد که کمتر کتابی از تألیفات مهم مسلمین یا ترجمه های عربی از یونانی باقی بود که ترجمه نشده باشد یعنی به لاتینی و هم به بسیاری از زبانهای دیگر اروپا . ( برای مثال جالب توجه ذکر کتابی در علم احکام نجوم از ماشاء الله منجم معروف عهد منصور عباسی مناسب است که نسخهٔ عربی از آن در دست نیست و فقط ترجمهٔ لاتینی کتاب معروف او به اسم » کتاب الاسطرلاب و العمل بها « در اروپا در قرن شانزدهم مسیحی مکرر به طبع رسید . و از روی این ترجمهٔ لاتینی کتابی به زبان ایرلاندی چاپ شد که از طرف انجمن احیاء متون ایرلاندی در سنهٔ ۱۹۱۴ مسیحی طبع و نشر شده است ) چنانکه باز بسیاری نیستند که از میزان کثرت ترجمه های مسلمین ازکتب یونانی مستقیماً و غیر مستقیم که فوق العاده و بالاتر از تصور غالب مردم زیاد بود مطلع باشند و در واقع کمتر کتاب علمی یونانی باقی ماند که به عربی ترجمه نشده باشد . برای مثال مناسب است گفته شودکه یکی از مترجمین بنام قرن سوم هجری حنین بن اسحق بر طبق فهرستی که خود نوشته ۱۲۹ کتاب از جالینوس در دست داشته و ۳۹ عدد از آنها به عربی ترجمه کرده است و اینک علاوه بر ترجمه هائیکه از میان رفته ، ترجمهٔ عربی ۵۱ کتاب جالینوس از حنین و دیگران در دست است . 

انتشار این ترجمه های کتب علمی عربی به لاتینی در اکناف اروپا و مدارس عالیهٔ آنجا و استفادهٔ علماء و حکماء معروف مغرب از آن کتب تا زمان کوپرنیک ( متوفی در سنهٔ۹۵۰ ) که خود او نیز از همان کتب بهره مند گردیده بود خود داستان مفصلی دارد که فقط مقدمه ای به موضوع اصلی ما تواند شد. 

پس از نهضت جدید علمی در اروپا از قرن پانزدهم و شانزدهم مسیحی به این طرف که به تدریج در دارالفنون ها و مراکز علمی مغرب همهٔ رشته ها و شعبه های علوم بشری مورد توجه و اقبال و تحقیق و تدقیق قرار گرفت ، علم مشرق شناسی و تحقیقات راجع به کلیهٔ شئون علمی و اجتماعی و لغوی و فلسفی و دینی و آداب و جغرافیا و اقوام مشرق نیز رو به تکامل گذاشت و مانند سایر فنون مطمح انظار علما گردید . 

از نیمهٔ اول قرن شانزدهم مسیحی تألیفاتی در باب اسلام و مسلمین و بالخصوص ترکها به وجود آمد و اگر چه قبل از آن هم نوشته های عامیانه و کم عمقی در این موضوع منتشر شده بود ، از این زمان تحقیقاتی راجع به تاریخ اسلام و دین اسلام و زندگی پیغمبر آغاز شد که این » تحقیقات « هم باز سست و کم عمق و افسانه آمیز و مشوب به تأثیر تعصبات مسیحَ و عاری از مراجعه به منابع اصلی بود . شرحو تاریخ نوشته های قدیم اروپائی را در باب اسلام و پیغمبر و قرآن و شریعت و رد مسیحیان به اسلام و غیره را از قرن یازدهم مسیحی به این طرف در کتاب بسیار مفید و بی مانند » پفان موللر « آلمانی به نام » کتابچهٔ ادبیات اسلام « که در سنهٔ ۱۹۲۳ مسیحی انتشار یافته و به طور مبسوط و تاریخی ثابت کرده میتوان مطالعه کرد و از مجموع این اطلاعات گمان میکنم این نتیجه را میتوان گرفت که این نوشته ها بر سه دوره تقسیم میشود : نخست دورهٔ اول که فقط مشتمل بر افسانه و طعن است و اطلاعات درست و مبنی بر حقیقت در آنها یا به کلی مفقود است یا خیلی کم . 

دورهٔ دوم از اوایل قرن ۱۶ مسیحی تا اواسط قرن نوزدهم است که کم و بیش مطالب تاریخی ولو ضعیف دیده میشود و گاهی بعضی از مؤلفین آنها دسترسی به منابع عربی هم داشته اند معذلک به هیچ وجه محققانه نیست و فرق اینها را با نوشته های دورهٔ قبل با این مثال قبیح میتوان قیاس نمود که گیوم پوستل که در سنهٔ ۱۵۸۱ مسیحی وفات یافته اولین کسی است از نویسندگان که افسانهٔ بسیار شنیع متقدمین فرنگی خود را در باب حیات پیغمبر رد کرده است و آن افسانه دشمنانه و غیر قابل ذکر که فقط محض نشان دادن اعلی درجهٔ نادانی و تعصب جاهلانهٔ مخالفین نسبت به دینی ، آنرا میتوان به استناد آنکه » نقل کفر کفر نیست « بر زبان آورد آن است که محمد را در حال مستی در مزلبه ای خوکی خورد و به همین جهت مسلمین بر ضد مستی و شراب هستند . 

در اینم دورهٔ دوم اشخاصی مانند » مونی « و » ژان آنتوان گُر « و » پوکوک « و » لایب نیتس « و » لسینگ « و » هامر پورگستال « و » گاکنیه « و بیش از بیست نفر دیگر در این باب سخن رانده اند و از میان بعضی خصومت زیاد بی اساس و بعضی دیگر طرفداری و مدح کم عمق نشان داده اند که در میان طبقهٔ دوم » بولن ویلیه « و 

» کارلایل « و » واشنگتن ایروینگ « را میتوان ذکر کرد . » سیل « مترجم معروف قرآن نیز معتدل و بالنسبه از افراط در تعصب دور بود . 

دورهٔ  سوم که دورهٔ تحقیقات عالمانهٔ محققین به نام است با » گوستاو ویل « آلمانی شروع میشود که برای مرتبهٔ اول در سنهٔ ۱۸۴۳ مسیحی کتاب خود را در تاریخ حیات مؤسس اسلام و تعلیمات او منتشر ساخت و تحقیقات خود را بر اساس کتب اسلامی و قرآن و سنت و سیرت گذاشت . بعد از » ویل « ، » ویلیام مویر « انگلیسی از محققین به نام است و کتاب او »حیات محمد « و کتاب دیگرش به اسم » خلافت « در زمان خود بهترین تاریخ اسلام شمرده میشود . 

کتاب اول در سنهٔ ۱۸۵۸ و ۱۸۶۱ مسیحی و از آن زمانه تا سنهٔ ۱۹۱۲ مسیحی در سه طبع دیگر با اصلاحات و تکمیل انتشار یافت . یکی دیگر از محققین معروف تاریخ اسلام در قرن نوزدهم » اشپرنگر « (Sprenger آلمانی است که کتاب معروف بزرگ او در سه جلد در سنهٔ ۱۸۶۱ - ۱۸۶۵ مسیحی مورد توجه عظیمی در اروپا در بین علما گردید و بلافاصله بعد از آن علامهٔ معروف آلمانی » تئودور نولدکه « رسالهٔ عالمانه ولی عامه پسند خود را در باب پیغمبر اسلام تألیف کرد که معتدلانه و بیطرفانه تر از سایرین و شاید بطور کلی بهترین کتاب در این موضوع بود . 

کتاب دیگر نولدکه که به نام تاریخ قرآن فوق العاده مهم و محققانه است و هنوز هم بعد از قریب صد سال از تألیف آن اهمیت عظیم خود را از دست نداده است . شرح تحقیقات و عقاید این دانشمندان که راه تحقیق علمی و انتقادی برای تاریخ اسلام باز کرده اند بسیار قابل توجه و خواندنی است ولی بدبختانه در یک خطابهٔ مختصر درج آن غیر ممکن است .

» آگوست موللر « و کتاب معروف او » اسلام در مشرق و مغرب « شهرت زیادی پیدا کرد . این کتاب که در سنهٔ ۱۸۸۵ مسیحی انتشار یافت به زبانهای دیگر نیز ترجمه شده و شامل تاریخ و تحقیقات کلی و جامعی در باب ظهور اسلام و شرح حال مؤسس آن است و فصولی نیز مربوط به تاریخ عربهای قبل از اسلام که از مآخذ و روایات عربی و یا از منابع مکشوفه و کتیبه های قدیم اخذ شده در آن آمده است . اکتشاف نوشته های قدیم یمن از اوایل قرن نوزدهم ( که ابتدا به دست یکی از علمای روس به انظار عرضه شد ) و داستان اکتشاف راجع به زبان و خط و تاریخ اقوام عربی قدیم از معینی و سبائی و قتبانی و حضر موتی و ثمودی و مینائی العلا و نبطی و صفائی و غیره و پیدا کردن و خواندن هزاران کتیبه با آن خطوط و زبانها و تحمل مشقتهای فوق العاده و طاقت فرسا در این باب در ۱۵۰ سال اخیر ، خود بابی جداگانه و بسیار مشروح و دلپذیر است و در اینجا جز اشاره ای به آن نمی توانیم بکنیم . سعی دو نفر در میان عدهٔ زیادی از زحمتکشان در این رشته بارآورتر از همه بوده که یکی » هالوی « یهودی فرانسوی است که قریب چهارصد کتیبهٔ یمنی به زحمات عظیمه جمع و بیرون آورد و دیگری » گلازر « آلمانی است که بیش از هزار کتیبه به دست آورد و مجاهدات بلیغ در این امر کرد . بعد از آنها هم بسیاری تا امروز در این رشته کار کرده اند و مخصوصاً در خواندن کتیبه ها و استخراج مطالب آنها و تنظیم تاریخ قدیم عرب از هزار سال قبل از مسیح به این طرف از روی آنها مانند » هانریخ موللر « اطریشی و » لیتمان « آلمانی و » مورتمان « و » هومل « و » اوتینگ « و » هانسن « و » ریکمان « بلژیکی که امروز اعلم علمای اروپا در این علم یعنی نوشته های قدیم عرب است . تحقیقات مربوط به تاریخ اسلام و شئون اسلام هم منحصر به رشتهٔ اصل دین اسلام و زندگی پیغمبر و ظهور و نشأت آن دین نیست بلکه در باب قرآن و احادیث و مذاهب و تاریخ زبان عرب و نحو و صرف آن و لغات آن و همچنین عادات و آدان و عقاید و فرق و ملل و نحل اسلامی و فلسفه و کلام مسلمین و زبان و ادبیات اقوام مسلم از عرب و ایران و ترک و غیره نیز در هر رشته و شعبه بحث و فحص وسیع و زیادی به عمل آوردند . 

برای اینکه به تحقیقات راجع به همان دین اسلام و حیات مؤسس دین و جانشینانش برگردیم ، باید » لودولف کرهل « (Ludolf Krehl و » هوبرت گریمه « را هم که هر دو آلمانی هستند ذکر کنیم . دومی کتب مبسوط و تحقیقات مفصلی در باب عرب و اسلام دارد و عقاید غریبی در باب اصل اسلام و ظهور آن و جنبهٔ اجتماعی و اقتصادی آن اظهار نموده است و نهضت اسلامی را در مکه نوعی از سوسیالیزم شمرده است . از علمای به نام با حثین در اسلام » سنوک هورخرونیه « (Snouck Hurgronje هولاندی است . مشارالیه تحقیقات زیادی در باب حیات پیغمبر و قرآن و اصول اساسی اسلام نموده و برای تکمیل معلومات خود به عربستان رفته و قریب دو سال در مکه ماند و شاید بهترین کتاب را در باب مکه نوشته و بهترین کتب قدیمهٔ عربی را راجع به مکه طبع و نشر کرد . » فرانتس بوهل « دانمارکی نیز از محققین قرن کنونی است و کتاب  خود را در باب حیات پیغمبر در کوپنهاک در سنهٔ ۱۹۰۳ مسیحی منتشر ساخت . این کتاب و کتابی هم که قبل از آن در باب تعلیمات محمد نوشته به زبان دانمارکی است ولی در سنهٔ ۱۹۱۱ کتابی در حالات پیغمبر به زبان انگلیسی و در سنهٔ ۱۹۰۶ مقالهٔ مبسوطی به آلمانی نوشت . 

این مؤلف در تحقیقات خود بسیار دقیق و منصف و معتدل بوده و مخصوصاً محیط مکه و سکنهٔ آنرا که پیغمبر در آن نشأت کرده تحلیل و تحقیق میکند و عقاید افراطی و شاذ را رد کرده و به منابع اسلامی زیاد استناد می نماید . » مار گلیوث « یهودی انگلیسی و استاد مشهور آکسفورد تحقیقات زیادی در کتب و مقالات متعدد خود از سنهٔ ۱۹۰۵ به اینطرف نموده و مورد استناد بسیاری از نویسندگان اروپا گردید . 

در دائرةالمعارف بریتانی نیز قسمت راجع به پیغمبر را او نوشته و به مآخذ شرقی مراجعه نموده که بعضی از آنها در دست متقدمین او نبود . لکن جای افسوس است که تعصب شدید او بر ضد اسلام بعضی نوشته های او از حقیقت دور ساخته است . 

» گولدزیهر « مجاری ، بلاشک بزرگترین عالم اواخر قرن گذشته و اوایل قرن کنونی مسیحی باید شمرده شود . تحقیقات فوق العاده عالمانهٔ او در باب احادیث و مذاهب اسلامی و فقه در واقع مبدأ دورهٔ جدید در مطالعات اسلامی است . 

زحمات » کتانی « ( Caetani ) ایطالیائی و کتاب خیلی عظیم و مبسوط و بسیار جامع او در تاریخ اسلام که از همهٔ منابع اسلامی استفاده نموده سنگ بسیار بزرگی در بنای علم تاریخ اسلام گذاشته است و عقاید و استنتاجات او بسیار معتدل و مبنی بر واقع بینی است . جای افسوس است که این کتاب بزرگ و جسیم که انتشار آنرا مبدأ دورهٔ کنونی تحقیقات شمرده اند به پایان نرسید بلکه تا خاتمهٔ جلد چهارم از مجلدات بسیار عظیم ، تازه به سال چهلم هجرت رسیده است که بدبختانه عزم خود را از مداومت کتاب فسخ نمود . از محققین بسیار پر کار و کثیر التألیف و عمیق با وسعت عظیم تتبعاب » لامنس « کشیش فرانسوی است که کتب متعدد او در باب زندگی پیغمبر و صحابه و حضرت فاطمه و مخصوصاً کتاب مشهور او » مهد اسلام « شهرت زیاد و در بعضی محافل قبول عامه یافت لکن تعصب ضد اسلامی او و همچنین میل شدید وی به بنی امیه نوشته های بسیار جامع او را دارای منقصت و مورد انتقاد بسیاری از علماء و حتی » نولدکه « قرارداد و عقیدهٔ افراطی او را در پوچی احادیث و سستی آنها و مجعول بودن غالب آنها و به این جهت شایستهٔ اعتماد و استفاده نبودنشان شریک زیاد پیدا نکرد اگر چه در لزوم احتیاط در استناد در تحقیقات تاریخی به احادیث بسیاری دیگر نیز مانند گولدزیهر و غیره با او اشتراک داشتند . در پایان این صحبت از علمای اسلام شناس اروپائی نمی خواهم از ذکر اسم » توور آندره « بگذرم . این عالم سوئدی که کتاب بسیار مفید خود را در استکهلم در سنهٔ ۱۹۱۷ مسیحی نشر کرد ، بعضی تحقیقات نسبتاً جدیدی بر معلومات سابق اضافه کرده و مخصوصاً در باب بعضی روابط اسلام  با ادیان دیگر مطالبی در میان آورده است . 

علما و محققین اروپائی که در باب اسلام و زندگی پیغمبر و تاریخ اوائل اسلام و سیرت آن حضرت و صحابه تألیفاتی کرده اند ، منحصر به  آنچه در فوق شمردیم نیست بلکه بسیاری دیگر را هم میتوان اضافه کرد و ما فقط از مهمترین آنها سخن گفتیم . نوشته ها در باب پیغمبر و اسلام را میتوان بر سه نوع تقسیم کرد که بعضی با انتقاد شدید و دیدن نقائصی توأم است و بعضی دیگر بالنسبه معتدلانه و به هر حال بدون خصومت و عیب جویی عمدی و بعضی هم با تمایل زیاد و تحسین توأم است و از این جملهٔ اخیر کتاب سید امیر علی هندی است به انگلیسی که عالمانه و اروپا پسند است . 

در موضوع تحقیقات علمای مغرب در باب مشرق ، ما فقط از یک گوشهٔ بسیار کوچک توانستیم حرف بزنیم یعنی نه تنها به تحقیقات در باب ملل غیر اسلامی مشرق نپرداختیم و از ملل اسلامی هم از ایران و ترکیه و هندوستان و آفریقای شمالی و اندونزی سخن نگفتیم ، بلکه از خود اسلام و عرب و تاریخ و زبان و عادات و آداب و غیره مربوط به آنها هم جز یک قسمت کوچکی یعنی دین اسلام و مؤسس آن در بدو امر آن حرفی نزدیم و حتی در همان قسمت هم از مؤلفین اروپائی فقط مهمترین آنها را ذکر کردیم و از دو برابر آنچه ذکر شد صرف نظر نمودیم . فصولی دیگر هم راجع به قرآن و تفسیر و حدیث و فقه و همچنین زبان عربی و لغت و نحو و صرف و ادبیات آن نیز که هر یک متخصصینی دارد که عدهٔ آنها به صدها میرسد میتوان در این زمینه آورد که خود کتاب عظیمی میشود . به واسطهٔ ضیق مجال به اسامی محققین در این خطابه اکتفا رفت و از عقاید و تحقیقات آنها سخنی زیاد گفته نشد و البته میتوان حق مطلب را آنهم باز به اجمال در دو خطابهٔ دیگر یکی راجع به شعب دیگر موضوعات اسلامی و شاید عربی و دیگری راجع به ایران قدیم و ایران اسلمای ادا کرد . 


برگرفته از مجلهٔ دانشکده ادبیات تهران ، سال سوم ۱۳۳۵ ، شمارهٔ چهارم تیرماه ، صص۱ الی ۱۰

موجوده در آرشیو روزگار نو