۲۷ مهر ۱۳۸۸

ویژه نامهٔ سید حسن تقی زاده ۱



مقدمه : 

چنانک در همهٔ ممالک مترقیهٔ عالم خاصّه ینگه دنیا و اروپ مرسوم و جاریست، همآره بزرگان و آنان که خواسته ای بجز ترقی مصالح مملکت خویش نداشته و جان و مال و توان خود را در راه این مهم به کار گرفته اند ، مورد تکریم و احترام بوده اند و سعی و کوشش در شناخت تفکرات و گردآوری آثار به جای مانده از آنان همآره برقرار تا مبادا که اندکی از زندگانی این بزرگان در پردهٔ ابهام بماند و آیندگان و روندگان از آن بی نصیب . حال در این ملک که فراوان بزرگانی این چنین داشته و دیگر ندارد ( که بررسی این فاجعهٔ انسانی نیز خود مجالی دیگر می طلبد ) ، شایسته است که ما نیز در حد قوهٔ دماغی و مجموع منابع موجوده در این باب ساعی و کوشا باشیم و اکنون که دیگر یاران همه از کف شدند و عصر مورخین عظیم الشأنی چون ابوالفضل بیهقی ، حسن روملو ، فخرالدین محمد بن حسن طوسی ، میرزا محمد علی مدرس و از معاصرین علامه قزینی ، عباس اقبال آشتیانی ، غلامرضا رشید یاسمی ، سعید نفیسی و ... به سر آمده است ، بسی این بار گران که بر پشت ما نسل حاضر نهاده شده سنگین تر می نماید . گرد فراموشی و نسیانی که این سالها بر چهرهٔ تابناکترین اولاد مام وطن پاشیده شده ، شایسته آنانی نیست که اگر نبودند ما امروز دیگر نه عراقی را می شناختیم و نه از ابن یمین فریومدی قطعه ای در خاطر داشتیم و شاید هرگز نمی دانستیم فلان کتاب منسوب به سلطان حسین بایقرا در واقع از او نیست و شخصی گازرگاهی نام کتاب را به نام او ثبت در تاریخ کرده است و هزاران موارد دیگر که این مختصر را جای آن نیست . 

و بعد ، در این مختصر فضای مجازی که تنها مجال ما برای اشاعهٔ یاد این بزرگان به نحو مطلوب است ( کتمان نمی کنیم که هستند دیگرانی که در این فضا کوششهای بسیاری نموده اند ولی در این پهنهٔ عظیم که روزانه ملیونها نفر در آن حیرانند و در مقابل وسعت و عظمت فرهنگ ما بسی ناچیز است و مایهٔ شرمساری ) بر آنیم که هر از گاهی ویژه نامه ای در حد قدرت توان و دماغی که این روزها قدرت درّاکهٔ پیشین را ( در اثر معضلات و درگیریهای معموله  و شاهد بودن  آنچه را که متأسفانه هر روزه ضحاکان زمانه بر سر فرزندان این ملک و فرهنگ بی نظیرش  می آورند)  از کف داده است ، به یادگار بزرگی تقدیم به خوانندگان عزیز نماییم . این مهم را از هفتهٔ پیش آغاز نمودیم و خواجهٔ شیراز را یادی نمودیم هر چند که او نیازی به تعاریف امثال روزگار نو ندارد و فارغ از هر تعریف و تمجیدی است  ( ذکر این نکته نیز خالی از لطف نیست که فردی معلوم الحال که این روزها سکان دار سیاست و چپاول گر ذخائر ایران شده است در سالروز حافظ بر مزار پاکش تمامی اشعار او یکسر به آقای ساختگیش نسبت داد و از قلم به مزدانی که در آن جلسهٔ بی اصالت حضور داشتند خواستار شد که به فرهنگ انتظار موهوم که او در اشعار حافظ یافته است از این پس بیشتر بپردازند ، بیچاره حافظ )  ولی بر خود واجب دیدیم که مطالب مهم و دیریابی که در باب او در دسترس داشتیم در غالب بزرگداشت حافظ ، برای استفادهٔ مشتاقان تهیه نماییم . 

و از امروز نیز ویژه نامه ای به یاد سید حسن تقی زاده که از واپسین ( و شاید آخرین ) بزرگان جامع الاطراف و ذوالفنون این ملک بود و هزاران افسوس که گرد فراموشی ی عظما بر خدمات و جوانمردیهای او پاشیده شده و نسل حاضر هیچگونه ارتباطی با او ندارند و حتی نام او را نیز نشنیده اند ( حتی آنانی که روزانه سر و کار با کتاب و متون قدیمه و ادب و هنر دارند ) ، تدارک دیده ایم و روزانه چند مطلب کوتاه را به او و شخصیت بی نظیرش اختصاص خواهیم داد شاید که از این راه یاد او را در دلها زنده و جوانان را تشویق به مطالعه و شناخت آثارش نماییم ( هر چند که روزگار نو به تعداد انگشتان یک دست هم خواننده ندارد ولی ما کار خود را با قدرت هرچه تمامتر انجام می دهیم و به امید روزی که خوانندگان زیادی از مطالب این فضای مجازی استفادهٔ شایان نمایند ) . 

باری کلام به درازا کشید و به قول اعراب ، « الکلام یجرّ الکلام » ، ( سخن سخن می آورد ) عیبی هم نداشت و باید گفته میشد آنچه گفته شد . 

امید که در این راه ما را از نظرات و انتقادات (هر چند تند و ناجوانمردانه ) بی نصیب نگذارید که یادوارهٔ تقی زاده نه کاریست خرد و از عهدهٔ یک روزگارِ نو خارج است . 



سرگذشت ادبی سیدحسن تقی زاده ۱

به قلم سید حسن تقی زاده

به خواستاریِ ایرج افشار




در جواب تقاضایی که راجع به شرح مختصری در باب زندگی ادبی ( به معنی اعم ) اینجانب یعنی جزئیات فعالیت علمی دورهٔ حیات من فرموده بودید اینک مجملی از تاریخ زندگی خود در آن قسمت که مربوط به تحصیلات و مطالعات خودم است ذیلاً یادداشت وتقدیم می کنم .

قبلاً می خواهم بدون هیچگونه فروتنی های مرسوم که گاهی بعضی از راه تواضع و ادب می کنند من از روی حقیقت محض و بی مبالغه بگویم که حقیر هیچ نوع فعالیت علمی و ادبی شایان ذکر نداشته و ندارم و اگر شاید در شصت و هفتاد سال قبل به واسطهٔ جزئی سواد و اطلاعاتی که کسب بودم مانند آدم یک چشم در حوزهٔ کوران با اندک مایه نیمه دانا شمرده توانستم شد در این عصر که حمد خدا را فضلاء و ادباء و دانشمندان عالی مقام و بالنسبه بسیار داریم و معلومات فوق العاده ناقص من با قیاص بآنها یک از صد و در مقابل برخی یک از هزار نیست آوردن اسم محقر من در جرگهٔ اشخاص نامدار نه تنها روا نیست بلکه جز مایهٔ شرمساری و سرافکندگی برای من نخواهد بود .

اینجانب تحصیلاتی به معنی امروزه نداشته ام . فقط به عنوان داستان سرایی تاریخ زندگی خود که میدانم از آن برای احدی ابداً فایده ای ندارد چند کلمه مینویسم .

در روز آخر ماه رمضان سنهٔ ۱۲۹۵ هجری قمری ( مطابق با ه مهر ماه به حساب امروز و ۲۷ سپتامبر ماه فرنگی سنهٔ ۱۸۷۸ مسیحی ) در حوالی ساعت ۵ صبح در تبریز به دنیا آمدم ، در خانه ای محقر از پدر روحانی و اهل علم دینی و شرعی که پدر و جدش در نزدیکی رود ارس در ماوراءسرحد ایران در قریه ای به اسم ونند از توابع قصبهٔ اردوباد به دنیا آمدم .

پدرم در جوانی به تبریز آمد و در آنجا جزو طلاب علوم دینیه در مدرسهٔ حاج صفر علی مشغول تحصیل شده و چندین سال در محضر علمای تبریز تلمذ نموده و بعد به همت برادر بزرگترش به نجف رفته و در نزد شیخ مرتضی انصاری هفده سال تحصیل کرده بود و در حدود سنهٔ ۱۲۹۸ یا سال قبل به تبریز آمده و در آنجا ۲۴ سال یا بیشتر حوزهٔ تدریس و امامت جماعت و مقام مقتدایی روحانی داشت و به افراط زاهد و پارسا بود . به همین مناسبت مرا و برادرانم را ( یعنی دو برادر بزرگتر و یکی کوچکتر از من ) نیز به تحصیل علوم شرعیه وادشت . مادرم از قصبهٔ شبستر ( مرکز ولایت ارونق و انزاب ) بود و خانوادهٔ او هم از طبقهٔ مؤمنین بودند .

من در چهار سالگی به خواندن عم جزو شروع کرده و نماز و آداب شرعی را یاد گرفتم و در پنج سالگی قرآن را ختم کردم و به رسم آن زمان در تبریز در مکتب به خواندن فارسی ( گلستان سعدی و جامع شیخ عباسی بهایی و نصاب الصبیان و ترسل و تاریخ نادر و تاریخ معجم و ابواب الجنان ) اولاً و مقدمات عربی که در حشت سالگی به آن شروع کردم از صرف میر و کتاب تصریف در صرف و عوامل جرجانی و شرح انمودج و صمدیه و شرح سیوطی و شرح جامی ( بر کافیه ) و مغنی ابن هشام در نحو و حاشیهٔ ملا عبدالله بر منطق تفتازانی و شرح شمسیه و شرح مطالع در منطق و مطول ثانیاً درس خواندم .

پس از آن به تحصیل علم اصول الفقه و فقه از کتاب معالم و شرایع و شرح لمعه و قوانین میرزا ابوالقاسم قمی و فرائد شیخ مرتضی انصاری و مکاسب او و ریاض یا شرح کبیر و کتاب فصول نزد علمای تبریز پرداختم .

در این اثنا تقریباً بین ۱۴ و ۱۸ سالگی به تدریج تحولاتی در رشتهٔ تحصیلات و افکارِ من پدید آمد که از جادهٔ معمولی طلبگی و رشتهٔ آخوندی کم کم خارج شدم و آن با سیر در چندین جهت بود . نخست شوقی زیاد و متزاید به علوم ریاضی قدیم از حساب و هندسه و هیأت پیدا کردم و پی تحصیل آن فنون از خلاصةالحساب و کتاب هیأت قوشجی و تشریح افلاک شیخ بهایی و شرح چغمینی قاضی زادهٔ رومی و تحریر اقلیدس و تحریر مجسطی و کتاب الاکرثاوذوسیوس و کتاب الاکرمنلاوس و غیره از کتب فنون قدیم از هر نوع افتادم و ازطرف دیگر به علم کلام و حکمت رغبت حاصل شد و همچنین به طب قدیم (یونانی )و از جمله به درس خواندن کتاب شرح نفیسی و شرح اسباب و قانون ابن سینا و غیره نزد اساتید قدیم پرداختم .

شرح این رشته ها از تحصیلات قدیمه بر اهل آن معلوم است و حاجت به تفصیل و شمردن کتب نیست . جهت افتادن به راه علوم خفیه از احکام نجوم و علم رمل و جفر و اعداد و اندکی کیمیا و سیمیا و نظایر آنها و ریاضیات جسمانی و ترک حیوانی و همهٔ آن آداب و اعمال خارج از طریقهٔ ظاهریان و قشریان و سلوک طریقه های روحانی و معنوی و همچنین تصوف و عرفان که قبل از شیوع تعلیم و تربیت جدید و فنون مغربی غالب آنان که جنبشی داشته و تعلیمات قشری معمول آنها را قانع و راضی نمیکرد و در تفحص راه روشن تری بر می آمدند به آن راهها می افتادند و سالک آن طریقه ها میشدند . جهت سوم میل به تحصیل و مطالعه در بعضی مسلک های دینی خلاف مشهور متبع مانند طریقیهٔ شیخیه و طریقه ای که شیخ احمد احسائی مؤسس آن بود و شاگردان و پیروان او به تدریج آن را تکمیل نموده و رواج دادند و « حکمت آل محمد » نامیدند . چندی نزد علمای آنها کتب معتبر آنها را درس خواندم و غور کامل در مندرجات کتب آنان کردم به حدی که این کار موجب ناراضی شدن و مخالفت طریقه و سنت معروف و متبع از من گردید همهٔ این جهات که شرح داده شد و در آن زمانها در نظر قشریان و ظاهریان در حکم کج شدن پالان تلقی میشد در سالهای ۱۴ تا ۲۰ از عوامل تحولات ذهنی روحی من میشد ، ولی در این اثنا به تحصیلات دینی و فقهی و غیره هم از یکطرف و اشتغال به ادبیات عرب و عجم و حفظ مقامات حریری و معلقات سبع و دیوان امریءالقیس و قصائد عربی ابن الفارض و وطواط و اشعار فارسی و مطالعهٔ کتب ادبی فارسی نیز مداومت داشتم . در ضمن تحصیلات فقه و اصول فقه آشنایی با طریقهٔ شیخ هادی تهرانی پیدا کردم و چند سال نزد شاگردان آن مرحوم تحصیل کردم که آن طریقه هم از طریقهٔ معمول و جاری دور و با آن مخالف بود .

در حدود سن ۱۷ سالگی از تحصیل طب قدیم به طب جدید پیوستم و این رشته مرا به تحصیل زبان فرانسه و فنون جدیده از علم فیزیک و شیمی و جغرافی و ریاضیات جدید دلالت و تشویق کرد . سه چهار سال همهٔ این تحصیلات چه در رشتهٔ علوم جدید و چه در طریق حکمت و تصوف و حکمت شیخیه و علوم خفیه به طور پنهانی و مستور از پدر و سایر روحانیان متعصب به عمل آمد . 

در سنهٔ ۱۳۱۴ پدرم در نهم شوال به رحمت حق پیوست و من پس از آن آزادانه به تحصیل فنون جدید و مخصوصاً طب جدید و تشریح و فیزیولوژی و پاتولوژی و غیره مشغول شدم و در زبان فرانسه تا حدی ترقی یافتم به حدی که در سنهٔ ۱۳۱۶ یعنی در ۲۱ سالگی کتاب کامیل فلاماریون را در علم نجوم موسوم به 

« عجایب آسمانی » به فارسی ترجمه کردم و این ترجمه با کتاب کوچکی که در علم صرف عربی تألیف کرده بودم در مدرسهٔ جدید لقمانیه که در آن زمان مجهزترین مدارس جدیده بود تدریس میشد و من خود نیز در آنجا درس فیزیک میدادم . عمدهٔ تحصیلات من در علوم جدیده در نزد مرحوم میرزا نصرالله خان سیف الاطباءدر تبریز و پس از آن در مدرسهٔ دارالفنون مظفری تبریز که نظیر دارالفنون طهران سالیان چند دائر بود و همهٔ فنون علمی را تعلیم میداده و به معلمخانه معروف بود به عمل آمد و بعد درجهٔ کمال این تحصیلات من نزد مرحوم دکتر محمد کرمانشاهی معروف به کفری به عمل آمد .

این شخص اخیر که در زمان خود عالم ترین شخص ایران در طب و علوم جدیده بود و نشان علمی دولت فرانسه را داشت با مرحوم حسنعلی خان گروسی امیر نظام به تبریز آمده و بخت ما و قضا و قدر آن علامه را که از ظرفیت تبریز بزرگتر بود و حسن اتفاق به تبریز کشانیده بود . 

دو سه سال یا بیشتر از محضر او استفاده نمودم و پاتولوژی و تشریح و تا اندازه ای فیزیک و شیمی نزد او تحصیل کردم در این اثنا خود نیز  در مدرسهٔ دارالفنون مظفری هم به تحصیل بعضی فنون پرداخته و هم علم فیزیک تدریس نمودم . در حدود سالهای ۱۳۱۷ و ۱۳۱۸ و بعد از آن در مدرسهٔ آمریکایی تبریز به فرا گرفتن قدری از زبان انگلیسی مشغول شدم و نزدیکی از معلمین آمریکایی قدری از درجات عالیهٔ علوم طبیعی در کتب انگلیسی خواندم .

در سنهٔ ۱۳۱۶ به همدستی بعضی از دوستان مدرسه ای به نام مدرسهٔ ترتیب تأسیس کردم که بواسطهٔ غوغای متعصبین پایدار نشد و نیز کتابخانه ای به همان اسم بنا نهادیم که پایدار شد و خدمات مهمی به معارف تبریز کرد . خیلی سعی در رواج دادن کتب جدیدهٔ عربی مصر و بیروت و کتب ترکی استانبولی و کتب فرانسوی در تبریز نمودم . عاقبت در سنهٔ ۱۳۲۰ به همراهی سه نفر از یاران تمدن دوست و مجاهد در راه ترقی و وطن پرستی و اصلاحات سیاسی مجله ای علمی و ادبی به اسم « گنجینهٔ فنون » که ماهی دو شماره نشر میشد تأسیس کردیم که یکسال کامل منتشر شد .

همدستان من در آن مجله میرزا محمد علی خان ( بعدها تربیت ) و میرزا سید حسین خان ( بعدها عدالت ) و میرزا یوسف خان آشتیانی اعتصام دفتر ( بعدها اعتصام الملک ) بودند . بعد از تعطیل مجله سفری به قفقازیه و استانبول ( که شش ماه در آنجا ماندم ) و مصر ( که چند ماهی توقف نمودم ) و بیروت ( که قریب ۵۰ روز بودم ) و دمشق کردم و در ماه شعبان ۱۳۲۳ به تبریز برگشتم . در قاهره مقاله ای ( اندکی سیاسی و قدری تاریخی ) به عنوان « تحقیق احوال کنونی ایران با محاکمات تاریخی » در روزنامهٔ فارسی حکمت نوشتم که بعد جداگانه به شکل رساله در تبریز چاپ شد و موجب شهرتی برای من گردید . در مصر معاشرت با « جرجی زیدان » صاحب مؤلفات معروف و ناشر مجلهٔ « الهلال » حاصل شد که از چندین سال قبل آشنایی دورا دور به سبب نشر مجلهٔ او در تبریز و وکالت آن در آن شهر و به واسطهٔ مقالهٔ مختصری که در مجلهٔ الهلال نوشته بودم موجود بود . خوشبختانه فیض زیارت محضر و حوزهٔ درس مرحوم شیخ محمد عبده مفتی دیار مصر نیز نصیب شد . 

پس از عودت به تبریز به طور سری به فعالیت سیاسی نیز اشتغال داشتم که شرح آن خارج از موضوع این مشروحه است . در دهم ماه رمضان سال ۱۳۲۴ به طهران آمدم و داخل این فعالیت در بین مشروطه طلبان شدم و بعضی مقالات در روزنامهٔ « ندای وطن » نوشتم . در ماه شوال به وکالت از تبریز انتخاب و داخل مجلس شدم . در مدت عضویت خودم در مجلس گاهی مقالاتی ( ولی نه زیاد ) در جراید نوشتم و از آن جمله در روزنامهٔ صوراسرافیل و مساوات . پس از به هم خوردن مجلس اول به خارجه رفتم و در جراید انگلیسی مصاحبه هایی از من البته راجع به مشروطیت ایران نشر شد . 

در اواخر سال ۱۳۲۶ از اروپا به تبریز برگشتم و پس از فتح طهران به دست مجاهدین در ماه رجب ۱۳۲۷ به طهران آمده در ادارهٔ امور مملکت سهمی داشته و عضو هیئت مدیره شدم . مجدداً به وکالت تبریز در مجلس شورای ملی دوم انتخاب شدم . پس از قریب یک سال به واسطهٔ منازعات پیاپی که پیش آمد از مجلس مرخصی گرفته به تبریز رفتم و پس از دو سه ماه توقف در آنجا از راه ارزروم به استانبول رفتم . روز اول سال مسیحی ۱۹۱۰ وارد ارزروم شده و غره صفر سال ۱۳۲۸ هجری وارد استانبول شدم . 

قریب دو سال در استانبول بودم و بعد به اروپا و در آخر ماه مه فرنگی سال ۱۹۱۳ مسیحی عازم آمریکا شدم و در روز ششم ژوئن به نیویورک رسیدم . ۱۹ ماه در آمریکا بودم و در روز آخر سال ۱۹۱۴ مسیحی از آنجا حرکت نموده از راه هولاند به برلن آمدم و چند سال در آلمان فعالیت سیاسی و ادبی داشتم . 

تعداد همهٔ آثار قلمی یا بیانات شفاهی من در مدت هشت نه سال از ورود به استانبول تا آخر جنگ اول عالم گیر چون کم اهمیت بودند لازم نیست ، فقط شاید چهار مقالهٔ مسلسل فرانسوی من در مجلهٔ « عالم اسلامی » پاریس در باب جریانات سیاسی در مملکت عثمانی و جریانات سیاسی در عالم عرب و جریانات سیاسی در ایران قابل ذکر باشد . 

در استانبول نیز گاهی مقاله ای به زبان ترکی در جراید آنجا نوشتم . چنانکه گفته شد در زمان جنگ اول عالم گیر در آلمان بودم و از سنهٔ ۱۳۳۴ به نشر روزنامهٔ کاوه اقدام نمودم که سه چهار سال به طور غیر مرتب با جنبهٔ سیاسی انتشار یافت و پس از خاتمهٔ جنگ دو سال تمام به طرز منظم و به شکل ادبی دوام کرد و در حدود ۱۳۴۰ تعطیل شد ، و آنوقت اینجانب به مسکو رفتم و یکسال و نیم برای کار عقد عهد نامها در آنجا ماندم . بعد از آن به ایران برگشتم و شاید ثبت فهرست اجمالی بعضی نوشته های من تا امروز که در ذیل درج میشود از شرح تاریخی فعالیت ادبی در سالهای زندگی مستغنی نماید . ولی راجع به دنبالهٔ کار علمی و عرفانی خود در سالهای اخیر یعنی پس از عودت به ایران در سنهٔ ۱۳۰۳ شمسی به اختصار عرض میکنم که بعضی مقالات علمی و گاهی سیاسی در بعضی جراید نوشتم و مخصوصاً در روزنامهٔ شفق سرخ ( که بعضی از آنها به امضاء صریح نبود مانند مقالاتی که تحت امضاء مرزبان باوندی نشر شد ) و مقالاتی در مجلهٔ تقدم و مجلهٔ آینده و غیره که استقراء آنها فعلاً برای من میسر نیست چندین سال باز به اسم وکالت ملت در مجلس شورای ملی بودم . در این بین باز سفری به آمریکا نمودم به سمت ریاست غرفهٔ ایران در نمایشگاه صد و پنجاه سالهٔ استقلال ایلات متحده آمریکا در فیلادلفیا . در زمستان ۱۳۰۷ به سمت والی خراسان به مشهد رفتم و در تابستان سال ۱۳۰۸ به سفارت ایران در لندن رفتم و تا بهار سال ۱۳۰۹ شمسی در آنجا بودم و آنوقت به ایران برگشته مأمور وزارت طرق و پس از قریب چهار ماه متصدی وزارت مالیه گردیدم و تا اواسط سال ۱۳۱۲ شمسی در آن سمت باقی ماندم . در پائیز همان سال مأمور سفارت پاریس شدم . در سال بعد بر حسب دعوت انجمن پادشاهی صنایع مستظرفه برای ایراد خطابه ای در آن انجمن راجع به اوضاع ایران به لندن رفتم . در اواخر تابستان خدمت من در فرانسه خاتمه یافت و به برلن رفتم و قریب ۱۵ ماه در آنجا به مطالعه و تألیف مشغول بودم و کتابی در تاریخ عرب و عربستان تألیف کردم . در پاییز ۱۳۱۴ شمسی به سمت نمایندهٔ ایران در مجمع بین المللی مستشرقین در رم اشتراک نمودم و چند ماهی پس از عودت به برلن دعوتی از مدرسهٔ مطالعات شرقی لندن برای من رسید که زبان و ادبیات را در آن مدرسه برای طلاب منتهی تدریس و تعلیم کنم . دعوت را پذیرفته و در دی ماه ۱۳۱۵ به لندن رفتم و شش سال در آن مدرسه مشغول کار بودم تا در حدود ماه آبان و آذر سال ۱۳۲۰ دولت ایران از من تقاضای تصدی سفارت ایران در لندن نمود که پس از تردید زیاد عاقبت پذیرفتم. در مدت اشغال ایران در مدرسه مقالات علمی چند در مواضیع مختلفه تاریخی و ایران شناسی و همچنین یک رساله راجع به سال و ماه قدیم ایران به زبان انگلیسی و یک مقالهٔ علمی به زبان آلمانی نوشتم و در مجلات علمی انگلیس و آلمان چاپ شد . رسالهٔ مذکور جداگانه طبع شده است .

در همین اوقات کتابی هم به فارسی در گاه شماری در ایران قدیم نوشتم که در طهران به طبع رسید . اسامی مقالات و تصنیفات در ضمن فهرست آخر این مشروحه ذکر خواهد شد . در اوقات تصدی سفارت هم باز گاهی به نوشتن بعضی مقالات از آن قبیل به انگلیسی مداومت داشتم و آخرین مقالهٔ من راجع به 

« مبدأ تاریخ زردشت » مقارن حرکت من از لندن و عودت به ایران نشر شد . در مدت شش سال تدریس دو سال و کسری در کمبریج بودم که مدرسهٔ علوم شرقی لندن به آنجا منتقل شده بود . 

در تابستان سنهٔ ۱۳۲۶ از تبریز برای وکالت ملت در مجلس شورای ملی انتخاب شدم و عازم ایران گردیدم که پس از توقف یکی دو ماه در سویس در اوائل پائیز به طهران رسیده و وارد مجلس ملی شدم . در مدت اقامت در لندن به سمت سفارت فعالیت سیاسی زیادی داشتم و شاید مهم ترین آنها کشمکش با روسیه در شورای امنیت ملل متحده بود در باب تجاوز به حقوق ایران در آدربایجان . 

قبلاً در موقع تأسیس اساس ملل متحده در سان فرانسیسکو دولت ایران مرا به سمت ریاست هیأت ایرانی برای اشتراک در آن کار انتخاب نمود ، ولی به واسطهٔ ضعف مزاج عذر خواستم . 

بعد از ورود به طهران در مجلس شورای ملی کم و بیش فعالیت داشتم و ضمناً گاهی مقالاتی در جراید و مجلات نوشته و خطابه در مجامع ایراد کردم . 

در سال ۱۳۲۹ که مجلس سنا تأسیس شد اینجانب به عضویت آن مجلس انتخاب شدم و از ابتدای امر به ریاست برگزیده شدم و هم چنین در دورهٔ بعدی مجلس سنا باز این سمت را داشتم تا آنکه بعد از چند سال به واسطهٔ علت مزاجی استعفا کردم و بعد بر حسب دعوت دارالعلوم کولومبیا در نیویورک به آمریکا مسافرت نموده و قریب ۷ ماه در آن مملکت بود که قسمت اخیر آن بر حسب دعوت رسمی دولت آمریکا به گردش در ایالات مختلفه و دیدن مراکز علمی گذشت .

در مدرسهٔ کولومبیا خطابه های علمی راجع به تاریخ یک قرن و نیم اخیر ایران به طلاب علوم ایراد میکردم و گاهی خطابه های عمومی در اینگونه مواضیع در مجلس عام و یا در مجمع ماهانهٔ اساتید و یکبار خطابه ای در باب مانی بر حسب خواهش جمعیتی علمی مربوط به همان دارالعلوم ایراد کردم و در این مدت مرتباً در مجلس مناظره ای ( سمینار ) که در مدرسهٔ مطالعات شرق نزدیک هفته ای یکبار دائر میشد شرکت داشتم . در اثنای مسافرتها در ایالات آمریکا نیز در دارالعلوم های پرینستون و هاروارد و ییل از طرف اولیای مدارس و ارباب علم آن مراکز پذیرایی شدم و گاهی در مجلس بحث شرکت کردم . بعد از برگشتن به ایران در عضویت مجلس سنا و تا حال در عضویت شورای عالی فرهنگ و غیره بوده ام و در این اثنا گاهی خطابه هایی ایراد کردم که از آن جمله سه خطابه زمستان سال ۱۳۳۷ و دو خطابه در سال ۱۳۳۹ در انجمن مهرگان بود . 

البته در این مدت از گاهی به گاهی فعالیتهای مختلف متفرقه علمی و ادبی و گاهی سیاسی داشته ام که فعلاً در خاطرم نیست مگر آنچه در سال ۱۳۳۱ به کنگرهٔ ابن سینا در دو سال قبل در تبریز بر حسب دعوت دانشگاه آنجا و خطابه راجع به صابئین و زمان زردشت در دانشکدهٔ ادبیات و یک خطابهٔ عمومی راجع به مقدمات مشروطیت آذربایجان ایراد کردم که هر سه چاپ شده اند .


پایان قسمت اول .


[ لازم به توضیح است در ادامهٔ این مقالت فهرست کاملی از مقالات و کتب سید حسن تقی زاده به کوشش ایرج افشار به چاپ رسیده که در نمرهٔ ثانی همین ویژه نامه درج خواهد شد . ( روزگار نو ) ]


برگرفته از مجلهٔ راهنمای کتاب ، سال ۱۳ ، شماره های ۳ و ۴ ، خرداد و تیر ۱۳۴۹