۲۱ مهر ۱۳۸۸

بزرگداشت حافظ ۱۲

حافظ و امیر معزّی

به قلم فتح الله مجتبائی



حافظ با دیوان « امیر معزی » آشنا و مأنوس بوده و در موارد بسیار از قصائد او اقتفا کرده است ، و با آن که طرز سخن و شیوهٔ تفکر آن دو از هم جداست کاملاً روشن است که خواجه در سرودن ابیاتی از غزلهای خود به بیت یا ابیاتی از سروده های معزی نظر داشته و تعبیرات و مضامین او را در شعر خود آورده است . موارد اقتفاء از قصائد معزی در دیوان خواجه بیش از آن است که نیازی به ذکر شاهد و نقل نمونه باشد ، و با نظری گذرا در دیوان « امیر معزی » شماری از این موارد ملاحظه خواهد شد . پیش از این نیز در این باره کسانی سخن گفته و به چند نمونهٔ زیر اشاره کرده اند : 

معزی : 

ای  ساربان  منزل  مکن  جز در دیار یار من 

تا یک زمان زاری کنم بر ربع و اطلال و دمن 

ربع  از  دلم  پر  خون  کنم  دمن  گلگون کنم 

اطلال  را  جیحون  کنم از آب چشم خویشتن 

حافظ :

ای  نسیم  منزل  لیلی  ، خدا را تا به کی 

ربع را بر هم زنم اطلال را جیحون کنم ؟ 

معزی : 

بشگفت    و  تازه   گشت   دگر  باره   اصفهان

از     دولت      سعادت      شاهنشه       جهان 

سلطان شرق و غرب که در شرق و غرب اوست

صاحبقران   خسرو   شاه    و    شاه  خدایگان 

حافظ : 

شد  عرصهٔ  من  ز  من  چو  بساط  ارم جوان

از      پرتو    سعادت    شاه    جهان    ستان

خاقان شرق و غرب که در شرق و غرب اوست

صاحبقران     خسرو     و     شاه     خدایگان 

اما معانی و مضامین مشابه و مشترک در سروده های این دو شاعر بیش از اینهاست و بارها در دیوان « امیر معزی » نکات و تعبیراتی می بینیم که ابیاتی از غزلهای حافظ را به یاد می آورد . در این جا به چند نمونهٔ دیگر از این گونه موارد اشاره می کنیم :

معزی : 

جهان و هر چه در او هست دون همت توست

عیال    همت     تو     هست    هزار    جهان 

و نیز : 

جهان و هر چه در او هست آشکار و نهان 

مسلّم   است   به  عدل  وزیر  شاه  جهان 

حافظ :

جهان و هر چه در او هست سهل و مختصر است 

ز    اهل    معرفت   این    مختصر   دریغ    مدار 

معزی : 

ساغر  بیار  و  جام  بخواه و بنوش می 

کز دست تو حلال تر از شیر مادر است 

حافظ : 

ای نازنین پسر تو چه مذهب گرفته ای 

کت خون ما حلال تر از شیر مادر است 

معزی : 

اینهمه   زشتی  مکن  کامروز  را  فردا  بود 

ور تو گویی از پس امروز فردا نیست هست 

حافظ : 

گر مسلمانی از این است که حافظ دارد 

وای   اگر    از  پس  امروز  بود  فردایی 

معزی : 

گر  به  کار  سامری  و کار چشمش بنگرید 

چشم او داناتر است از سامری در ساحری 

حافظ : 

قیاس کردم و آن چشم جاودانهٔ مست 

هزار ساحر چون سامریش در گله بود 

معزی : 

در عشق تو زیر و بم هماوآز من اند 

اندیشه  و  باد  سرد  دمساز من اند 

خاموشی و صبر خازن رازن من اند

رنگ  رخ  و  آب  دیده  غمّاز من اند 

حافظ : 

تو  را  صبا  و  مرا آب دیده شد غمّاز 

و گر نه عاشق و معشوق رازداران اند 

معزی : 

زخم   کمان   گروههٔ   تو  ماه  را  بخست 

زان خستگی به روی مه اندر نشان گرفت 

حافظ : 

روز ازل از کلک تو یک قطره سیاهی 

بر  روی مه افتاد که شد حل مسائل 

میان دو بیت بالا در معنی و مضمون مشابهت و مناسبت آشکار است ، و هر دو شاعر وجود کلف را بر روی ماه به دو وجه مختلف و در عین حال مشابه توجیه کرده و هر یک به نوعی آن را به هنر یا به بزرگی شأن ممدوح خود نسبت داده اند .

معزی : 

معلوم  شده  ست این خبر از دفتر احکام 

مفهوم شده ست این سخن از نامهٔ اسرار

دیری ست که در چرخ همین تعبیه سازند

هفت اختر سیّار در این شغل و در این کار 

این دولت و این ملک به بازی نتوان داشت 

بازی      نبود       تعبیهٔ     اختر      سیّار 

حافظ : 

مباش غرّه به بازی خود که در خبر است 

هزار    تعبیه   در    حکم   پادشاه   انگیز 

ابیاتی که در این مورد اخیر از امیر معزی نقل شد بخشی ست از قصیده ای در مدح امیر ارسلان ارغون ، در دوران حکومت پر تشویش و تزلزل او در مرو 

( ۴۸۵ تا ۴۹۰ ) و در روزگاری که برکیارق عزم آن داشت که او را از میان برگیرد و خراسان را به قلمرو فرمانروایی خود ضمیمه کند . بیت حافظ نیز ظاهراً خطاب به پادشاه یا امیری ست که در وضعی همانند وضع ارسلان ارغون قرار دارد ( شاید سلطان زین العابدین ) و به تدبیرها و « بازیها » ( یا به اصطلاح امروز سیاستبازیها )ی خود مغرور و دلگرم است ، ولی تعبیه هایی که در احکام کواکب صورت پذیرفته به گونهٔ دیگری ست و از « انگیخته شدن » یا بر افتادن پادشاه خبر می دهد . 

الفاظ و مفردات اساسی بیت حافظ همگی در ابیاتی که از امیر معزی نقل شد موجود است ، و این اشتراک در الفاظ و معانی به اندازه ای نزدیک و آشکار است که نمی توان آن را به تصادف و اتفاق و توارد نسبت داد . غزلی که این بیت خواجه جزو آن است ( دلم رمیدهٔ لولی وشی ست شور انگیز ...» ، در هشت نسخه از چهارده نسخهٔ کهن و معتبری که شادروان خانلری در طبع دیوان حافظ زیر نظر داشته مندرج است ، و بیت مورد نظر ( با تحریفاتی که به سبب نامفهوم بودن آن بر کاتبان روی داده است ) در هفت نسخه از این هشت نسخه دیده می شود . از این روی در اصالت آن نباید تردید داشت ، ولی از آن جا که تناسب و هماهنگی آن با ابیات دیگر غزل اندک است شاید بتوان گفت که خواجه آن را بعداً به مناسبتی ساخته و به غزل مزبور افزوده است .



برگرفته از مجلهٔ ایرانشناسی ، سال سوم ، شمارهٔ ۲ ، تابستان ۱۳۷۰ 













































































































































































بزرگداشت حافظ ۱۱


مقدمه : 

مقالتی که ذیلاً تقدیم حضور خوانندگان و حافظ دوستان میگردد ، به قلم استاد معزز و معظم له مرحوم دکتر محمد معین است .

معین از حافظ دوستان و حافظ پژوهان بارز بود که متأسفانه زیر سایهٔ پژوهشگران بزرگ حافظ شناس دیگری چون علامه قزوینی و دکتر خانلری تحقیقات او از یادها رفته است . لیکن روزگار نو بر آن است که این غبار را بزداید و این تحقیقات گرانبها را تقدیم حضور خوانندگان نماید . 

مطلب حاضر پژوهش متقنی است در باب پیشینهٔ آرامگاه خواجه که حاوی نکات مهم و قابل استفادهٔ زیادی است که بسیار شایان توجه و خواندنی است . امید که مقبول افتد . 



زیارتگه رندان 

به قلم دکتر محمد معین 





در سال ۷۹۱ تا ۷۹۲ ، به هنگام شهریاری شاه منصور مظفری ، خواجه شمس الدین محمد حافظ در شهر شیراز جهان خاکی را بدرود گفت و جهانی عشق و عرفان و حقیقت بینی و صفا را با خود به گور برد .

در آغاز ، آرامگاه خواجه در « خاک مصلی » ساده و مانند قبور عادی بود .

پس از مدتی محمد معمائی ، استاد سلطان ابولقاسم بابر بهادر ( ۸۵۵ـ۸۶۱)که سمت صدارت شاه را نیز دارا بود عمارتی بر فراز مقبرهٔ وی بساخت و این کار به سال ۸۵۶ هجری یعنی ۶۵ سال پس از وفات حافظ صورت گرفت .

خواندمیر در حبیب السیر نویسد : در زمان فرمانروایی میرزا ابوالقاسم گورکانی در فارس ، شمس الدین محمد معمائی که صدارت بابری به وی متعلق بود بر سر مزار خواجه گنبدی بساخت یکی از ظرفاء شیراز بر دیوار سرای نوشت :

اگر  چه  جملهٔ  اوقاف شهر غارت کرد

خداش خیر دهاد آنکه این عمارت کرد   

روزی که صدارت مآب ، بابر شاه را بدان مقام منیع ضیافت نموده بود ، چشم پادشاه بر آن نوشته افتاده با مولانا مطایبه بسیار نمود ».

در آن زمان آبگیری که رکناباد ـ جوی دلپسند حافظ ـ در آن جاری بود برابر آرمگاه خواجه ، مسرت بخش دیدگان زایران آن کوی خراباتیان بوده است محل آرامگاه نیز به مناسبت شهرت خواجه به « حافظیه » موسوم گردید .

بعدها نیز ساختمان مزبور تعمیرات دیگر پذیرفت . مؤلف « عرفات العاشقین » گوید : « الحال در دولت پادشاه جهان پناه عباس شاه ( ۹۹۶ ـ ۱۰۳۸ ) در آنجا عمارت عالی شده » .

کریمخان وکیل پادشاه زند ( ۱۱۶۳ ـ ۱۱۹۳ ) عمارتی زیبا و وسیع و تالاری جالب توجه بر مزار خواجه که در معرض انهدام افتاده بود بساخت و سنگ قبری نیز بر آنجا و دیوان حافظ را که در سال ۱۱۹۱ کتابت شده بود وقف آن بقعه کرد .

تا سال ۱۳۱۴ قمری نیز بنیادی که کریمخان بر پا ساخته بود ، آباد بود  و از آن پس تغییرات بسیار یافت .

حاج معتمدالدوله فرهاد میرزا که حاکم فارس بود و اعتقادی تام به خواجه داشت در سال ۱۲۹۵ هجری دور آرامگاه نرده ای از آهن نصب کرد تا دیگر مردم نتوانند بر سنگ قبر وی بنشینند .

مرحوم ذکاء الملک فروغی نوشته : « به زیارت آن مزار فایض الانوار فایز شدم ، حظیره ای دیدم و آن عبارت بود از دیواری و قبرستانی که گوشه ای نیز باغچهٔ مشجری داشت و این حظیره را به اسم « حافظیه » نام می بردند . پس از آن گفتند مرحوم حاجی فرهاد میرزا معتمدالدوله بن عباس میرزای نایب السلطنه طاب ثراهما در حکومت فارس سنگی قیمتی برای قبر خواجه ترتیب داده . » 

قوام الملک مشهور نیز آرامگاه را تعمیر کرد و سپس در سال ۱۳۱۷ قمری 

« ملا شاهجان زردشتی » مقیم تهران با اجازهٔ علمای شیراز از جمله حاج سید علی اکبر فالعصیری ، به توسط گماشتگان خود در حدود ۳ هزار ریال خرج کرد و قبهٔ زیبایی بر آرامگاه خواجه با چوب و آهن بساخت ولی سید مزبور پس از اتمام بنا با جمعی از مریدان بدان مزار احزار شد و آنجا را سنگ باران و غارت کردند و حتی محجر آهنی دور سنگ را که فرهاد میرزا ساخته بود به یغما بردند . حکمران فارس آن گروه را تعقیب کرد و قسمتی از سنگهای خرد شده را گردآورد فاعتبروا یا اولی الابصار !

مرحوم فروغی در همین موضوع در نامهٔ تربیت نویسد : « به فرمودهٔ خود مولانا خردخام آن را خراب نمود غافل که هر بیت حافظ قبه ای است که با سمک سما در عالم بقا دست برادری داده و از رفعت پا به رقعهٔ اعتلا نهاده وصیت و عوارف آن شاعر عارف نه همین اقلیم ما یعنی سراسر آسیا گرفته بلکه به اروپا و آمریکا رفته ، ابیات رشیقهٔ او را ترجمه و طبع می کنند و چون گل سرخ دست به دست می دهند » .

در سال ۱۳۱۹ قمری منصور میرزا شعاع السلطنه فرمانفرمای فارس بود .

وی به امر پدر خود مظفرالدین شاه قاجار به تجدید و ترصیع آرامگاه پرداخت و زیاده از سی هزار ریال برای انجام این مهم خرج کرد و مرحوم علی اکبر مزین الدوله نقاشباشی از استادان دارالفنون را مأمور این کار کرد و آن فقید به ملاحظهٔ قبور اطراف مزار مولانا که راه به دیوار سنگی و آجری نمی داد ، نخست چند میل فلزی نظیر میلهای تلگراف در دوره نهاده و در میان آنها شبکه های آهنین نصب کرد و عمارتی مزین پرداخت و مرحوم فرصت شیرازی را در تاریخ بنای مزبور سه بیت ذیل است : 

به    عهد  خسرو  عادل  مظفرالدین  شاه 

به     امر      آزاده اش      ملک   منصور 

خرد     پژوه     مهندس     مزین   الدوله 

بریخت  طرح و بداد این اساس را دستور 

بد  از  هزار و سه صد نوزده فزون کاورد 

شعاع سلطنت این طرفه بقعه را به ظهور

و این ابیات را روی فلز به طور ثبت نقش کردند یعنی خط آن برجسته و زمینه فرو رفته بود و آن صفحه را در طرف شمال بنا که مدخل نیز در همان سوی بود نصب کردند و داخلهٔ قبه را به سنگ فرش مرمر ممتاز مزین ساختند .

پس از اتمام بنا ، شعاع السطنه گروهی از علما و اعیان و اشراف شیراز را به حافظیه دعوت کرد و در اثناء جشن یک توپ پالتو ترمهٔ کشمیری شمسهٔ الماس به علامت رضای خاطر به مزین الدوله خلعت داد و یک طاقه شال کشمیری ممتاز به مرحوم فرصت الدوله اعطاء گردید و از نجار و آهنگر و غیره ، هر کس در این خدمت لایق شرکت داشتند به قدر زحمت و لیاقت خود مخلع و سرافراز شد . 

وضع آرامگاه بر این منوال بود تا در زمان سلطنت رضا شاه ، آقای فرج الله بهرامی ( دبیر اعظم ) والی فارس که خود از معتقدان دیرین حافظ بود ـ بر آن شد که بارگاهی برای حافظ بسازد . نخستین سنگ بارگاه در روز ۲۴ آذر ۱۳۱۰ شمسی جای گذاشته و خیابانی را که از جانب مشرق به حافظیه منتهی می شد به نام « خرابات » خواندند در این امر خیر اهالی فارس به دعوت معظم له بیست هزار ریال جهت عمارت کاخ حافظ پرداختند .

به هنگام نصب نخستین سنگ بنا آقای بهرامی خطابه ای شیوا ایراد کرد که حاکی از احساسات پاک یک ایرانی آزاده و شعر دوست نسبت به شاعر شیرین سخن است . 

بار دیگر در زمان وزارت فرهنگ و هنر آقای علی اصغر حکمت آقای گدار مدیرکل باستانشناسی طرحی مطابق اسلوب موجود که از زمان کریمخان زند باقی بود تهیه کردند . آرامگاه به دو باغ تقسیم شد و به وسیلهٔ ایوان ۵۶ متری که دارای بیست ستون سنگی و به منزلهٔ تالار ورود است از یکدیگر مجزا گردید . خود آرامگاه نیز از سطح زمین برتر قرار گرفته ، به جای محجر آهنی که از میلهای تلگرافخانه هند و اروپ تهیه شده بود ، ایوان هشت گوشی ساخته و گنبدی فلزی بر فراز آن قرار داده اند . 

آرامگاه دارای باغچه ای است در جنوب که از اطراف با نرده های آهنی محصور است و خود به دو بخش شرقی و غربی تقسیم می شود . درب ورود آرامگاه نیز در جانب جنوب واقع است پس از عبور از خیابان وسطی از باغچه توسط پلکانی به تالار بالا روند . این تالار شرقی و غربی است . در سمت جنوب ( جانب بیرونی ) تالار کتیبه ای است که بانی ساختمان را معرفی می کند و تاریخ بنا را که یکهزار و سیصد و شانزده هجری شمسی است مشخص می نماید . 

در طرفین کتیبه ، هشت کتیبهٔ مستطیل است : چهار در سمت راست و چهار در سمت چپ . هر کتیبه شامل یک بیت از حافظ است و مجموع آنها غزل به مطلع ذیل تشکیل دهد: 

گلعذاری  ز  گلستان جهان  ما  را  بس

زین چمن سایهٔ آن سرو روان ما را بس 

در جانب شرقی و غربی تالار ابیات غزل معروف خواجه به مطلع :

روضهٔ خلد برین خلوت درویشانست 

مایهٔ  محتشمی  خدمت  درویشانست 

نگاشته شده که روان هر صاحبدل را به هیجان آرد .

سقف تالار گچ بری شده است و تالار مزبور به وسیلهٔ پنج پله به حیاط شمالی منتهی شود . این حیاط خود با سه پله به آرامگاه خواجه بالا می رود . 

جانب بیرونی ( قسمت شمالی ) تالار ( رو به حیاط آرامگاه ) هشت کتیبه شامل ابیات غزل حافظ به مطلع زیر است : 

چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست 

سخن   شناس   نئی  دلبرا  خطا  اینجاست 

حیاط آرامگاه دارای دو حوض زیباست . در جانب شمالی غزل به مطلع ذیل ثبت شده : 

سحرم هاتف میخانه به دولتخواهی 

گفت  باز  آی که دیرینهٔ این درگاهی 

و در کتیبه های جانب شرقی غزل به مطلع : 

مزرع  سبز  فلک  دیدم  و  داس مه نو 

یادم از کشتهٔ خویش آمد و هنگام درو 

و در سمت غربی غزل به مطلع : 

بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است 

بیار   باده   که  بنیاد  عمر  بر  باد  است 

بارگاه شاعر شیرین سخن بر هشت ستون سنگی استوار است و در داخل آن غزل به مطلع : 

حجاب  چهرهٔ  جان  می شود  غبار  تنم 

خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم 

نوشته شده و بر سنگ قبر خواجه که از سنگ مرمر و به شکل مکعب مستطیل است دو غزل به مطلع های ذیل : 

مژدهٔ وصل تو کو کز سر جان برخیزم 

طایر  قدسم  و  از  دام  جهان برخیزم 


ای دل غلام شاه جهان باش و شاه باش 

پیوسته   در    حمایت    لطف اله    باش 


مجموعهٔ هزینهٔ تعمیرات اخیر آرامگاه بالغ بر هفتصد هزار ریال گردید .

از زمان وفات خواجه تا این اواخر بسیاری از بزرگان و دانشمندان و گویندگان شیراز به عنوان تیمن در اطراف آرامگاه خواجه به خاک سپرده شده اند از آن جمله است : 

مولانا اهلی شیرازی ( متوفی به سال ۹۴۲ ) و میرزا نظام الدین دستغیب و آقا هاشم ذهبی و عبدالغنی ذهبی و میرزا محمد باقر و علیمحمد قوام الملک و سید احمد قزوینی نوربخشی و قاسم خان والی و حجةالاسلام حاج شیخ مهدی و میرزا محمدرضا حکیم و میرزا عباس حکیم و حکیم زین العابدین جهرمی و میرزا محمد حسین یزدی . 

هم از وفات خواجه تا کنون ، حافظیه مطاف عاشقان و صاحبان ذوق سلیم و شیفتگان هنر و ادب بوده است .

شیرازیان با ذوق از مرد و زن ، جوان و پیر ، تهیدست و ثروتمند در ایام تعطیل و تفریح در حافظیه گردآیند و فراغتی گزینند و خوانند :

دو یار زیرک و از بادهٔ کهن دومنی 

فراغتی  و  کتابی  و  گوشهٔ  چمنی 

من این مقام به دنیا و آخرت ندهم

اگر  چه  در  بیم افتند خلق انجمنی 

نظامی عروضی در چهار مقاله گوید : 

« در سنهٔ ست و خمسمائه ( ۵۰۶ ) شهر بلخ در کوی برده فروشان در سرای امیر بو سعده جره امام عمر خیامی و خواجه امام مظفر اسفرازی نزول کرده بودند و من بدامان خدمت پیوستم .

در میان مجلس عشرت از حجةالحق عمر شنیدم که او گفت گور من در موضعی باشد که هر بهاری شمال بر من گل افشان می کند . مرا این سخن مستحیل نمود دانستم که چنوئی گزاف نگوید . چون در سنهٔ ثلثین ( ۵۳۰ ) به نیشابور رسیدم چند سال بود تا آن بزرگ روی در نقاب خاک کشیده بود و عالم سفلی از او یتیم مانده و او را بر من حق استادی بود ، آدینه ای به زیارت او رفتم و یکی را با خود ببردم که خاک او به من نماید ، مرا از گورستان حیره بیرون آوردند و بر دست چپ گشتم ؛ در پائین دیوار باغی ، خاک او دیدم نهاده و چندان برگ شکوفه بر خاک او ریخته بود که خاک او در زیر گل پنهان شده بود و مرا یاد آمد آن حکایت که به شهر بلخ از او شنیده بودم . گریه بر من افتاد که در این عالم و اقطار ربع مسکون او را هیچ جای نظیری نمی دیدم ، خدای تبارک و تعالی جای او در جنان کناد .. بمنه و کرمه . » 



برگرفته از مجلهٔ اطلاعات ماهانه ، سال ۱۳۲۸ ، شمارهٔ ۲ .