۵ شهریور ۱۳۸۸

نگاهی به حال روحانیت و روحانیان ایران

نگاهی به حال روحانیت و روحانیان ایران


به قلم حسین کاظم زاده ایرانشهر




قبل از رسیدن به اصل مقاله ، بر خود واجب میدانم که شرح مختصری از زندگی پربار نویسندهٔ مقاله حاضر را ، برای آشنا گشتن خوانندگان عزیز  و محترم به رشتهٔ تحریر درآورم تا بیش از این نام ایرانشهر از اذهان مردمان پاک نگردد ، که این خود جفا به مردی بزرگ از نسلی خدمتگذار می باشد.


حسین کاظم زادهٔ ایرانشهر (۱۲۶۲ ـ ۱۳۴۰ ش) ، فرزند حاجی میرزا کاظم طبیب تبریزی

استاد دانشگاه ، نویسنده ، و روزنامه نگار . در تبریز به دنیا آمد . تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش ، در مکتب ملا نصیر و حاج ملا علی واعظ ، فرا گرفت و سپس به مدرسهٔ کمال رفت . در آنجا دو زبان عربی و فرانسه را به خوبی آموخت و در ضمن تحصیل ، مجلات و روزنامه های خارجی را نیز مطالعه می کرد . او مدتی به قفقاز رفت و سپس برای ادامهٔ تحصیل راهی استانبول شد و در این شهر به آزادیخواهان ایرانی مقیم استانبول پیوست و با آنان اقدام به تأسیس انجمن برادران ایرانی نمود . ایرانشهر در زمان اقامت در استانبول به دانشکدهٔ حقوق رفت و مدتی بعد از طرف کنسولگری در آنجا به مکّه رفت . پس از بازگشت رهسپار اروپا شد و موفق به اخذ لیسانس در رشتهٔ علوم اجتماعی و سیاسی ، از دانشگاه شهر لوون بلژیک شد . پس از مدتی در پاریس به تحصیل پرداخت و ضمناً در مدرسهٔ عالی اجتماعی فن روزنامه نگاری را فراگرفت . او توانست در این شهر « سفرنامهٔ مکّه » خود را بنویسدو به چاپ برساند . همچنین در پاریس به همراهی علامه محمد قزوینی و استاد پور داوودانجمنی به نام انجمن مصاحبات ادبی و علمی ایرانیان پاریس تأسیس کرد . در ۱۲۹۲ش به دعوت ادوارد براون به دانشگاه کمبریج انگلستان رفت و به تدریس زبان و ادبیات فارسی پرداخت . کاظم زاده در جنگ جهانی اول بنا به دعوت سید حسن تقی زاده ، برای شرکت در کمیتهٔ ملی ایران ، به برلین رفت و از آنجا به صف آزادیخواهان پیوست . وی پس از مدتی دوباره به استانبول و از آنجا به برلین رفت و با تقی زاده در انتشار مجلهٔ « کاوه » همکاری کرد . در ۱۳۰۱ش مجلهٔ « ایرانشهر » را در همان شهر تأسیس کردو به مدت چهار سال منتشر کرد . و همچنین در آنجا ، از طرف وزارت فرهنگ ، مدتی سرپرستی دانشجویان ایرانی بود . کاظم زاده پس از نوزده سال اقامت در آلمان به سوئیس مهاجرت کرد و در آنجا یک مکتب عرفانی باطنی تأسیس نمود که پیروان زیادی داشت . وی به زبان های فرانسه ، انگلیسی ، آلمانی و عربی تسلط داشت . او همچنین اشعار زیادی نیز سروده است . وی سرانجام در سوئیس درگذشت و در همان جا به خاک سپرده شد . 

از آثارش : رهبر نژاد نو ، راه نو ، تداوی روحی برای افراد جامعه ، معارف در عثمانی ، تجلیات روح ایرانی ، آثار عتیقهٔ ایران باستان ، تفسیر معنوی بر دیباچهٔ مثنوی ، راز و نیاز ، رستم و سهراب ، اصول اساسی روان شناسی انسان و ماهیت تکامل او ، راه راست برای صلح ملتها ، سفرنامهٔ مکه و مقالات متعدد در مجلات مختلفی چون : مهر ، ایرانشهر ، بهار ، دانشکده و .....



اثرآفرینان (جلد پنجم) صفحهٔ ۱۸





            برای شرح دادن تاریخ گذشته و وضع امروزی روحانیتو روحانیان ایران ، کتابی جداگانه لازم است و البته خود خوانندگان از نزدیک بهتر می بینند و عملاً نتایج و اثرات نفوذ و اعمال و عقاید و اخلاق آنان را حس می کنند . ما درینجا فقط به ذکر بعضی ملاحظات عمومی اکتفا خواهیم کرد.

          با اینکه در میان این دسته از مردم اشخاص با فهم و ذکاوت و رجال باهوش و کیاست و  علمای دیندار فرشته خصال کم نبوده و در عهد خود منبع فیض و برکت و فضیلت و عفت بوده اند، باز در ضمن آن مردمان دین به دنیا فروش و خودپرست و ظلم پرور و نادان صرف و وحشی نیز پیدا شده و ضربتهای بزرگ به اخلاق و آزادی و وحدت اجتماعی و ترقی ایران زده اند . ضرر و ضربتهای این گروه بدتر و مهلک تر از مظالم و ضربتهای پادشاهان و حکام وحشی خونخوار بوده و می باشد ، زیرا این گروه خود را در کسوت دین و مذهب نشان داده و به فریفتن مردم ساده و عوام زودتر موفق می شوند . اینها بر ایمان و قلب و روح مردم ضربت میزنند و سلاطین جابر بر مال و جان آنها . اینها در پرده و با ریاکاری و به نام خدا و رسول و دین خانهٔ مردم را غارت میکنند و پادشاهان با جبر و زور علنی . بزرگترین جنایت و ظلم این طبقه اینست که نام و حیثیت علمای حقیقی و متدین و پاکنفس را نیز آلوده میسازند چونکه همه در یک کسوت اند و دارای همان علائم خارجی . بدین جهت مردم که این اعمال ناشایست و شوم را ازین قوم می بینند از همهٔ روحانیان متنفر می شوند و همه را به یک نحو و از این قبیل قیاس می کنند و سلب عقیده از علم و روحانیت و دین می نمایند . 

           بدبختانه در دو قرن گذشته این طایفه از حیث اخلاق فاسد تر از دیوانیان گشته است و مخصوصاً در عهد قاجاریه از یکطرف روز به روز از عدد علمای حقیقی و متدین و متقی بکاست و حوزهٔ دین جولانگاه شیادان دنیا پرستِ شکم بنده گردید و از طرف دیگر چون سلاطین و امرا وجود علمای متدین را مانع اجرای مقاصد و شهوت رانی و تفرعن و بی لجامی و مظالم خود می دیدند ، به قلع ریشهٔ نفوذ آنان کوشیدند و آخوندهای بی مغزِ متملق و چاپلوسِ دورو و ریاکار و پست فطرت را دور خود جمع کرده با انواع اعزاز و اکرام عروسکی ساختند و به گردن ملت سوار کردند ،

           این فرقهٔ دین به دنیا فروشان استفاده از کسوت روحانی کرده ، طوری در پیروی از فریبهای شیطانی و هوسات نفسانی افراط کردند که در زیر پرده و نام مذهب از هتک نوامیس افراد صاف دل نیز فروگذاری ننمودند و خود را دلال مظلمهٔ پادشاهان خونخوار کرده هر چه آنها از ملت غارت کردند اینها با حرفهای بی مغز به تسلیت دادن کوشیدند و به اطاعت ظلم و تحمل جور و بیداد دعوت و ترغیب کردند . 

          بدین قرار این دو فرقه  روحانی و دیوانی دست به هم داده خانهٔ ملت بدنخت را غارت ، عرض و ناموس او را بر باد و اندوختهٔ رنجدست او را به تاراج بردند و ملت بدبخت هر وقت از دست یکی گریخته پناه به دیگری برد او را بدتر و ظالم تر و خونخوار از اولی یافت و هر چه هم از دستبرد اولی باقی مانده بود بدامن دویمی ریخت و خود لخت و گرسنه و پریشان ماند .

بالاخره این نفس پرستان بی فضیلت ، برای تسکین شهوت و طمع خود ، برای تمتع از لذایذ دنیوی ، برای بستن چشم مردم ، طوری احکام دین را تغییر دادند و به نحوی اذهان و دماغهای مردم ساده را باخرافات و اوهام پرکردند که ملت مانند مرده در دست آنان بیحرکت و بی اراده تسیلم محض شد و تحصیل علم و معرفت را حرام و بی لزوم دانست و ازین رو دین اسلام دشمن ترقی و علم رفت .

         این شکمپرستان ریاکار و این زالوهایِ پیکر اجتماعی ملت که خود را نایب امام و حافظ شریعت محمدی مینامند کدام شباهت و مناسبت با ائمه و خلفای عهد نخستین دارند.


تو خودت را خواندهای نایب امام 

پیشوا کرده خودت را بر انام 

بین چون تو رهزن و آن رهبران 

فرق باشد از زمین تا آسمان


          ملت بدبخت نمیداند که حضرت علی ابن ابی طالب مزدوری یهودی را میکرد تا از رنجدست خود نان بخورد و عمر ابن خطاب در تاریکی می نشست و از بیت اللمال مسلمین شمعی بر نمیداشت و خود حضرت رسول ، روزیکه خرما میل فرموده بود طفلی را از خوردن خرما منع نمی فرمود ! آیا کدام اعمال و حرکات روحانیان امروزی ما شباهت به اخلاق شارع مقدس و مطابقت با احکام دین او دارد؟ کسی نیست از این گروه گمراه کنند بپرسد که آیا باکدام رنجدست این همه ثروت و املاک و خانه و دهات و باغات را تحصیل کرده اید ؟ 

          ملت سادهٔ بدبخت نمیداند که این ها دین و مذهب را در دست خود آلت کسبِ معیشت و اخذ جر و نفع ساخته ، وعظ و روضه خوانی را دکان حرف بافی و گریه فروشی قرار داده اند . عوام صاف دل نمیفهمند که این حافظان دروغی شریعت به قدری از حقیقت اسلام دور افتاده و دریچهٔ آزادی تفکر و تعقّل را طوری به روی مردم بسته، و دِماغها و روحهای جماعت را در دریای منقولات و خرافات غرق کرده اند که از اثر آن امروز هم که نور تمدن و ترقی ، جهان را منوّر ساخته در پایتخت ایران معجزه بازی راه انداخته اند و بساط عوام فریبی گسترده اند و دین اسلام را اسباب مسخره و شعبده قرار داده اند که هر چیز تازه را که مخالف منافع مادی و ریشه کن حبّ ریاست و عوام فریبی آنها است ، تحریم و تکفیر مینمایند و این غفلت زدگان جاهل ، از اسلام باطن را گذاشته اند ظاهر را می پرستند و مغز را گذاشته و پوست را برداشته اند .


جان و مغز دین را بگذاشتی 

و ز جهالت پوست را برداشتی 

اینکه تو داری نه آن دین خداست 

دینت از دین مسلمانی جداست 


       اینها هیچ خیال نمیکنند که این کفنهای مرده ها ، این چلوار عمامه ها و شالها و قماشها و لباسهای آنان و حتی قند و چایی و پارچهٔ سیاه که در مراسم عذا و روضه خوانیها صرف میکنند همه ساختهٔ دست فرنگ است و از این همه گذشته کاغذی را که کلام الله روی آن چاپ میکنند در فرنگ ساخته شده است .

      کسی نیست از این دین فروشان بپرسد که آیا آن علمای پاک دل و نیک سیرت که در قرون اولی اسلامی ، تمام مسائل دینی را با آزادی کامل ، به موقع مناقشه گذاشته از حادهٔ توفیق می گذراندند ، مگر مسلمان بودند ؟

      آیا آن حکما و فلاسفهٔ آزاداندیش که مسئلهٔ جبر و قدر را سالها مطرحِ مذاکره و تدقیق میکردند و آن فرقهٔ شعوبیه که کتابهای زیاد در بارهٔ رذایل و معایب قوم عرب و در تفوق عجم بر عرب نوشته ند و آن نوابغی که در دربار خلفای عباسی اغلب کتب فنی و فلسفی را از یونانی به عربی ترجمه کردند و بالاخره آنهائیکه در عهد مأمون ، مخلوق بودن و یا نبودن قرآن را مورد بحث و قیل و قال ساختند ، در اسلام و ایمان کمتر از شماها بودند ؟باری از این قبیل مسائل بیشمار است و بدبختانه کسانیکه باید اینها را مطرح و حلاجی کنند و پرده از روی ریا و نفس پرستی و بی دینی این دنیا پرسیتان روحانی نام بردارند خاموش می نشینند و کسی جرئت نمیکند این حقایق را بی پرده بنویسد . در صورتیکه در نظر ما این خود بهترین امر به معروف و نهی از منکر است و هر کس آنرا کرد هم در نزد خدا و رسول محبوب و . هم در نظر نسل آیندهٔ ایران مورد ستایش و پرستش خواهد گشت و یقیناً هر انقلابی که در ساحت فکر به عمل بیاید این اوضاع را هدف تیر خود قرار خواهد داد.

      این گمگشتگان روحانی نما از فرط جهالت و بی خبری از مذاهب دیگر عالم و سرگذشت ملتها و تاریخ اقوام ، تصور می کنند که این تسلط و فرمانروائی آنان پایدار خوهد ماند و این ملت که امروز در دست ایشان مانند مرده بی حرکت و بی اراده مانده و جان و مال و ناموس خود را تسلیم آنان کرده است ، تا ابد در همین حال مانده و آنان را خواهند پرستید ! ولی اینطور نیست ، به موجب همان قانون طبیعی و فلسفهٔ اجتماعی تودهٔ ملت بیدار شده ، پی به حقوق خود خواهد برد و اسباب بدبختی و ذلت خود را خواهد جست ، آنوقت خواهد دید که این گروه دستار بند سبب یگانهٔ ذلت و بدبختی او شده اند ، آنوقت خواهند فهمید که هر چه گفته اند خود بدان عمل نکرده اند و این دستار و تسبیح و این قبا و ردا و این ریش انبوه و گردن کلفت همه برای گول زدن و به دام کشیدن و اسیر کردن او بوده است . آنوقت خواهد درک کرد که سرمایهٔ این گروه ، ریا و دورویی و کسب ایشان دین به دنیا فروختن ، ناحق را حق و حق را ناحق کردن ، شکم خود را از حرام و مال یتیم پرکردن و در راه شهوت و شهرت ، پشتِ پا به نوامیس اسلامز زدن بوده است . آنوقت حس خواهد کرد که این فرقه که خود را حامی دین اسلام و نایب امام میخوانند در حقیقت ، هادم اسلام و خادم درهم و دینار است ، ایشان سیم و زر را می پرستند نه خدای یکتا را ، اسلام را وسیلهٔ اغوای مردم و مایهٔ کسب معیشت کرده ، حلالرا حرام و حرام را حلال نموده اند . کعبهٔ ایشان مسند ریاست و قبلهٔ ایشان قلب شیطان است! آنوقت سخن حضرت عارف به یادش افتاده با جزئی تحریف خواهد خواند :


آنکه در نظرم همچو سلیمان بنمود

گشت ثابت به من امروز که او اهرمن است 


        بلی اگر به اوضاع کنونی خاتمه داده نشود ، نتیجه جز این نخواهد بود و اگر به زودی اصلاحات لازم در شئون دینی داده و قدمهای تند ، به سوی تکامل بر داشته نشود ، انقلاب خونینی خود نمایی خواهد کرد . 


گر گریزی از تکامل چون شهاب 

دهرت آرد پیشِ نیشِ انقلاب

انتقام حق آوازت دهد 

پس سزای نخوت و آزت دهد 





حسین کاظم زادهٔ ایرانشهر 


اول دی ماه یزدگردی سال ۱۲۹۳ شمسی