۲۱ تیر ۱۳۸۸

آغاز دفتر

سلام

حکایت غریبیست این روزها
کلنجار با باورهای زیبایمان و ستیز با فاسدترین ظالمان روزگار
کجای کارمان اشتباه بود که امروز آنچنان به تنگ آمده ایم که دیگر نه چوب و چماق میترساندمان و نه مرگ آن نازنین ما را از ادامه این راه پر خطر باز میدارد
نگاه کوتاهی به نوشته های آزادیخواهان ایرانی از آغاز مشروطه تا کنون مرا بدین باور رسانده که ۱۰۰سال است چندین نسل درطی این قرن پر حادثه خواسته های یکسانی داشته اند و فقط اشکال مبارزه دیگرگون گشته و هر بار که تجاوزی به آزادیمان یا کودتایی بر علیه امید هایمان و جرثومه هایی روحانی نما که باورهایمان را به سخره گرفته اند ، ما را بر ضد جور و فساد و احقاق حقوقمان متحد کرده است هماره از رسیدن به آنچه مطلوب و حقمان بوده باز مانده ایم 
آخر به چه گناهی این خاک پاک و مردمانی بالنده و جوانانی چنان پهلوانان اساطیری شاهنامه دلیر، هماره از نیل به اهداف والای خودمان به ناجوانمردانه ترین طرق سرخورده و به زشترین اشکال سزاوار توهین و تحقیر
گشته ایم
بیایید به گذشته های دور برویم و اشعاری حماسی از بزرگانی چون مولانا و عطار برایتان بخوانم تا بدانیم که تا بوده ایرانی آزاده بودست و از ظلم بیزار و متحد در دفع فاسدان و ضحاکان زمانه.........

عطار نیشابوری

ای مردان های ، وای جوانمردان هوی
مردی کنی و نگاه داری سر کوی
گر تیر آید چنانکه بشکافد موی
زنهار که از دوست نگردانی روی




گر مرد رهی میان خون باید رفت
از پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
هم راه بگویدت که چون باید رفت


حضرت مولانا


آمد آمد ، ترش ترش یعنی بس
می پندارد که من بترسم ز عسس
آن مرغ دلی که نیست در بند قفس
او را تو مترسان که نترسد از کس


چندصد سال پیش عارفانی بزرگ چنین زیبا از حماسه و اتحاد و پاسداری ( از عجایب روزگار یکی نیز اینست که کلماتی چون پاسدار و بسیج نفرت عجیبی در روحمان ایجاد میکند ) سخن گفته اند ،ما نیز همان مردمانیم که یک یکمان خون پاک مولوی و عطار و میرزاده عشقی و ندا ها در رگهایمان جاریست
امروز دیگر وقت آن است که از اشتباهات کذشته پند بگیریم و در این مسیر دشوار پیش رویمان نهراسیم و این بار تا این جانیان سفاک را از وطن مهجورمان بیرون نرانیم و اعاده حیثیت از ایران و ایرانی نکنیم و تا سپردن اداره امور جاری این خاک پاک به دست دولتی برخاسته از بطن جامعه به اتفاق آرایمان ، از پای نخواهیم نشست
دیگر اجازه نخواهیم داد که هر ناکسی دست درازی به جان و ناموس و سرمایه هایمان کند
دیگر طاقت دیدن ضرب و شتم عزیزانمان را نداریم و خون به ناحق ریخته شده را تاب نمی آوریم
ما
صاحبان این خاکیم
ما مالک این فرهنگ درخشان چند هزار ساله ایم
ما در ازای هر رای خود مرارت ها کشیده ایم و به سادگی از آن نخواهیم گذشت که بوزینه ایی بد ترکیب و رمال ، آرایمان را به جیب گشاد اربابان مضحکش بریزد و پوزخندی چندش آور نثارمان کناد

ما شما فاسدان را که به شعور ما توهین و به فرهنگ ما بی احترامی و به آزادیمان تجاوز کرده اید و در طی سی سال حکومت کثیف خودتان به هر نحو ممکن خون پاک ایرانی را که پاک ترین است ریخته اید
به مسالمت آمیزانه ترین وجه ممکن که در شعورتان نگنجد به زباله دانی تاریخ خواهیم سپرد.....

دیگر آسوده گی را به گور خواهید برد
دیگر از خشم این ملت به پا خواسته حتی خواب راحت بر شما حرام خواهد شد
و بترسید از روزی که بسیجتان و نوپو و چند سپاهی دستمال به دست نیز از شما روی بگردانند و بی دفاع در مقابل این مادران داغ دیده به عجز و لابه خواهید افتاد و دیگر زمانی برای بخشش نخواهید داشت...
عاقبت
صدام حسین را برایتان آرزو میکنم و به امید آن روز که رسوای عالم شوید مشتاقانه ثانیه ها را میشماریم همچنان که شما در انتظار امام زمان دروغینتان نشسته اید که حتی لیاقت بار کشی قاطرش را هم ندارید....