۱۸ مهر ۱۳۸۸

بزرگداشت حافظ ۵

معرفی ۲۰ نسخه خطی دیوان حافظ



۱ ـ نسخهٔ مورخ ۸۰۷ 

کتابخانهٔ آکادمی علوم تاجیکستان 

متعلق به « کتابخانهٔ دستخط های شرقی آکادمی علوم تاجیکستان » ، به شمارهٔ ۵۵۵ ، مجموعه ای است که در حاشیهٔ بعضی از صفحات آن ۴۳ غزل از حافظ کتابت شده است . کاتبان این مجموعه چند نفر بوده اند و کسی که نام و تاریخ کتابتِ خود را ثبت کرده و احتمالاً کاتب شعرهای حافظ نیز هموست ، شخصی است به نام ابراهیم یا محمد ابراهیم بن عبدالله بن عمر العلم الحافظ ابرقوهی . خانم کلثوم گلیموا غزلهای حافظ را از این مجموعه استخراج کرده و با عنوان حافظ ، چهل و سه غزل به خط سریلیک ( روسی ) و با مقدمه ای به زبان تاجیکی در ۱۹۷۱ ، در سلسله نشریات عرفان ، در تاجیکستان انتشار داده است . در چاپ دکتر خانلری از این نسخه با نشان « و » یاد شده است .


۲ ـ نسخهٔ مورخ ۸۱۱ 

کتابخانهٔ کوپرولو احمد ، استانبول 

شامل ۱۱۴ کتاب و رسالهٔ فارسی و عربی ( از قرن هشتم و نهم ) در ۸۷۷ برگ . یکصد و دوازدهمین بخشِ این مجموعه ، ۳۶ غزل از دیوان حافظ است ( میان اوراق ۴۳۲a ـ ۴۳۳ b ) . شمارهٔ  ثبت مجموعه در کتابخانهٔ کوپرولو ۱۵۹۸ و فیلم آن به شمارهٔ ۴۶۲ ( آ ) و ( ب ) در کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه تهران موجود است . در چاپ دکتر خانلری از این مجموعه با نشان « الف » یاد شده است . 


۳ ـ نسخهٔ مورخ ۸۱۳ 

کتابخانهٔ ایا صوفیا ( سلیمانیه ) ، استانبول 

به خطی میان نسخ و نستعلیق متعلق به کتابخانهٔ ایاصوفیا (=سلیمانیه ) ، در ترکیه که فیلمی از آن به شمارهٔ ۳۷۸۲ در کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه تهران نیز موجود است . این مجموعه به خط کاتبی به نام حافظ حسن که به فرمان جلال الدین اسکندربن عمر شیخ نوادهٔ تیمور ( که در فاصلهٔ ۸۱۲ تا ۸۱۷ از طرف شاهرخ در فارس حکومت داشته است ) نوشته شده و در نیمهٔ رجب ۸۱۳ به پایان آمده است . در دیوان حافظ چاپ دکتر خانلری از این نسخه با نشان 

« ب » یاد شده است . 


۴ ـ نسخهٔ مورخ ۸۱۴\۸۱۳ 

موزهٔ بریتانیا ، لندن 

به خط نسخ و نستعلیق متعلق به موزهٔ بریتانیا ( فهرست ریو ۸۶۸ ) . فیلم این مجموعه به شمارهٔ ۲۴ در کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه تهران نیز موجود است . مجموعه ای است شامل ۲۳ رساله از جمله خمسهٔ نظامی و شاهنامهٔ فردوسی و چندین کتاب منثور . در دیوان حافظ چاپ دکتر خانلری از این نسخه با نشان 

« ج » یاد شده است .


۵ ـ نسخهٔ مورخ ۸۱۶ 

کتابخانهٔ ایاصوفیا ، استانبول

نسخ و نستعلیقِ پخته و خوانا متعلق به کتابخانهٔ ایاصوفیا ، در استانبول . مجموعهٔ چند دیوان است از جمله دیوان حافظ و نزاری قهستانی . متن کتاب در چهار ستون نوشته شده و در عنوان غزلها « و له ایضاً » آمده است . در این مجموعه ۱۵۶ غزل از حافظ آمده است و از دیگر انواع شعرِ حافظ در آن نشانی نیست . در چاپ دکتر خانلری از این نسخه با علامت « د » یاد شده است .


۶ ـ نسخهٔ مورخ ۸۱۸ 

کتابخانه  آصفیهٔ حیدر آباد ، هندوستان 

نستعلیق کهنه متعلق به یکی از کتابخانه های حیدرآبادِ هند . کتابِ کلیله و دمنه نصرالله منشی است و در حاشیهٔ آن از صفحهٔ ۳۶۲ ـ ۲۷۱ دیوان حافظ است . در چاپ دکتر خانلری از این نسخه با نشان « ه » یاد شده است . 


۷ ـ نسخهٔ مورخ ۸۲۱ 

کتابخانهٔ دکتر اصغر مهدوی ، تهران 

به خط نستعلیق ، آغاز و انجام آن افتاده است . متن ، دیوان حافظ و سلمان ساوجی و عماد فقیه و امیر خسرو دهلوی و جلال عضد و چندین شاعر دیگر . این مجموعه در کتابخانهٔ دکتر مهدوی به شمارهٔ۵۸۹ ثبت است . در چاپ دکتر خانلری با نشان « ح » از آن یاد شده است .


۸ ـ نسخهٔ مورخ ۸۲۲

کتابخانهٔ طوپقاپوسرای استانبول

نستعلیق نسبتاً درشت متعلق به کتابخانهٔ طوپقاپوسرای استانبول به شمارهٔ روان ۹۴۷، ۱۴۲ رقم جعفر الحافظ ( = جعفر بایسنغری ) . در این نسخه بعضی از غزل ها یک یا دو بیت کم دارد . در چاپ دکتر خانلری از این نسخه با نشان «ط» یاد شده است .


۹ ـ نسخهٔ مورخ ۸۲۴ 

کتابخانهٔ سبزپوش ، در گور کهپور هند 

خط نستعلیق محمد بن سعیدبن عبدالله القاری ( حافظ ) ، متعلق به کتابخانهٔ سید هاشم علی سبزپوش از فضلای هند ، مقیمِ شهرِ گورکهپور هندوستان ، متن کتاب از آغاز تا پایان دیوان سعدی است و در حاشیه منظومهٔ جمشید و خورشید سلمان ساوجی ( ۱ـ ۴۴ ) و دیوان حافظ ( ۱۴۰ ـ ۴۵ ) و دیوان جلال عضد 

( ۲۱۱ ـ ۱۴۰ ) و منتخب دیوان کمال خجندی ( ۲۶۳ ـ ۲۱۲ ) آمده است . مقدمهٔ منسوب به گل اندام ( بدون نام گل اندام ) در این مجموعه آمده است ولی یک ورق از آغاز آن افتاده است . ( مراجعه شود به مقدمهٔ دیوان حافظ چاپ جلالی نائینی و نذیر احمد . ) در چاپ دکتر خانلری از این نسخه با نشان «ی » یاد شده است .


۱۰ ـ نسخهٔ مورخ ۸۲۵ 

کتابخانهٔ نور عثمانیهٔ استانبول 

متعلق به کتابخانهٔ نور عثمانیهٔ استانبول و جزو مجموعه ای به شمارهٔ ۳۸۲۲ که متن آن دیوان سلمان ساوجی است و اشعار حافظ در حاشیهٔ صفحات ۱۰۲ ـ ۱ این مجموعه قرار دارد . در چاپ دکتر خانلری از این نسخه با نشان «ک» یاد شده است .


۱۱ ـ نسخهٔ مورخ ۸۲۷

کتابخانهٔ سید عبدالرحیم خلخالی ، تهران

نستعلیق خوش متعلق به کتابخانهٔ سید عبدالرحیم خلخالی که اکنون در تملک فرزند ایشان آقای شمس الدین خلخالی است ، و عیناً آن را به صورتی عکسی ، افست و منتشر کرده اند ( تهران بهار ۱۳۶۹ ) . قطع نسخهٔ اصلی ۱۱*۱۹ سانتی متر است . این نسخه را در آغاز مرحوم خلخالی به سال ۱۳۰۶\۱۹۲۷ 

( تهران کتابخانهٔ کاوه ) منتشر کرد و سپس در سال ۱۳۲۰ اساس تصحیح معروفِ « قزوینی ـ غنی » قرار گرفت .


۱۲ ـ نسخهٔ مورخ ۸۳۶

کتابخانهٔ دکتر اصغر مهدوی ، تهران

به خط نسخ متعلق به کتابخانهٔ دکتر اصغر مهدوی ، تهران . روی کاغذ سمرقندی در ۲۶۷ ورق . شامل بوستان سعدی و چند مجوعهٔ دیگر . در حاشیهٔ این مجموعه غزل های حافظ همراه با دیباچهٔ منثور آمده و آغاز آن اندکی افتادگی دارد ( صفحهٔ ۹۰ هامش ) . شمارهٔ ثبت آن در کتابخانهٔ دکتر مهدوی ۵۹۰ است . در چاپ دکتر خانلری از این مجموعه با نشان «م» یاد شده است .


۱۳ ـ نسخهٔ حدود ۸۳۷ ـ ۸۱۷ 

کتابخانهٔ مجلس شورای ملی ، تهران

مجموعه ای است که برای خزانهٔ سلطان ابوالفتح ابراهیم ، از شاهزادگان تیموری ـ که در سالهای ۸۳۷ ـ ۸۱۷ از سوی شاهرخ سلطنت فارس را داشته است ـ ، کتابت شده است . این نسخه در اصل متعلق به آقای جعفر سلطان القرائی بوده و اینک در کتابخانهٔ مجلس شورای ملی محفوظ است . در این مجموعه قصیده ای هم از محمد گل اندام ، جامع و مقدمه نویس دیوان حافظ ، دیده میشود . در چاپ دکتر خانلری از این نسخه با نشان « ن » یاد شده است . 


۱۴ ـ نسخهٔ نیمهٔ اول قرن نهم 

کتابخانهٔ عزت قویون اغلو ، ترکیه 

نستعلیق خوش با سر لوح مذهّب ، اصل آن متعلق به کتابخانهٔ عزت قویون اوغلو در کشور ترکیه است به شمارهٔ TST.8.1و عکسی از آن در کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه تهران موجود است . به قراین متعدد ، می توان تاریخ کتابت این نسخه را نیمهٔ اول قرن نهم دانست . از این نسخه در چاپ دکتر خانلری با نشان « ز» یاد شده است .


۱۵ ـ نسخهٔ شاید نیمهٔ اول قرن نهم 

کتابخانهٔ ملی ایران ، تهران

خط نستعلیق متعلق به کتابخانهٔ ملی ایران ، تهران ، شمارهٔ ۱۳۴ ـ ۳۹۷ . صفحهٔ اول تمام سر لوح زر و لاجورد و شنگرف . عنوان ها زرد و لاجورد . کاغذ دولت آبادی .۵.۱۹ * ۱۱ ، جلد تیماج ۱۲ * ۲۰ .


۱۶ ـ نسخهٔ اوایل قرن نهم 

کتابخانهٔ مجلس شورای ملی ، تهران

خط نسخ قدیمی با قلم آهنی . در حاشیه دیوان سلمان ساوجی . متعلق به کتابخانهٔ مجلس شورای ملی به شمارهٔ ۷۹۷۹\۷۸۳۰۸ ؛ همان نسخه ای است که آقای ایرج افشار آن را با عنوان دیوان کهنهٔ حافظ به چاپ رسانیده است (۱۳۴۸) .


۱۷ ـ نسخهٔ مورخ ۸۱۳ 

مورزهٔ سالار جنگ ، حیدر آباد 

نستعلیق قدیم ، متعلق به موزهٔ سالار جنگ در حیدر آباد هند . مجموعه ای است شاملِ منتخب خفّی علایی از سید اسماعیل جرجانی و منتخبی از شعر کمال خجندی . ۲۷ غزل از حافظ در حاشیه ( اوراق ۲۰ـ۳۰ ) آمده است . این مجموعه دارای ۱۷۱ ورق است .


۱۸ ـ نسخهٔ مورخ ۸۲۳ 

کتابخانهٔ دانشگاه آن آربر ، میشیگان ، آمریکا 

نستعلیق خوش ، رقم فرصت غریب ، شمارهٔ ثبت آن در کتابخانهٔ دانشگاه آن آربر ۴۰۷ است . دیوان حافظ و دیوان کمال خجندی و عصمت بخارایی در حاشیه است .


۱۹ ـ نسخهٔ مورخ ۸۳۴ 

کتابخانهٔ مجلس شورای ملی ، تهران

نستعلیق کتابت قدیم متعلق به کتابخانهٔ مجلس شورای ملی . قطع ۱۵۰ *۲۵۰ میلی متر ، جلد تیماج سیاه ، کاغذ سمرقندی . بعضی اوراق وصالی شده است . دارای جدول و کمند زر و لاجورد ، ۷۹۰ صفحه ، ۱۴ سطر متن و ۲۳ نیم سطر حاشیه ، شمارهٔ ثبت دفتر  ۱۲۰۰۳ ، این مجموعه شامل دوازده دیوان است : شمس تبریزی ، سلمان ساوجی ، اوحدی مراغه ای ، عصمت بخاری ، سعدی و چند شاعر دیگر .


۲۰ ـ نسخهٔ مورخ ۸۴۳

کتابخانهٔ بادلیان ، آکسفورد ، انگلستان

نستعلیق ریز خوانا ، کاتب در ورق ۲۳۶ ختم کتاب را به صورت «بالخیر» (۸۴۳)

درآورده است اما به اشتباه آن را ۸۴۲ محاسبه کرده است . تعداد اوراق ۲۶۳ در ۲ ستون ، هر ستون ۱۰ تا ۱۱ سطر ، عکسی از این نسخه به شمارهٔ۱۱۶ در کتابخانهٔ ملی ایران و فیلم آن به شمارهٔ ۶۵۴۴ در کتابخانهٔ مرکزی دانشگاه تهران موجود است . نام کاتب آن اسماعیل الرزمی است . 








































































































بزرگداشت حافظ ۴

حافظ و ملک جهان خاتون 

به قلم استاد سعید نفیسی 


در کتابخانهٔ ملی پاریس نسخه ای بسیار جالب هست از جهان ملک خاتون شاعرهٔ توانای قرن هشتم و معاصر حافظ که جهان تخلص می کرده و پایان آن از میان رفته و به همین جهت معلوم نیست در کدام سال نوشته شده است ، اما خط و کاغد و مرکب نشان می دهد که در همان زمان آن را نوشته اند ، زیرا که در آغاز بسیاری از غزلیات عنوانهایی مانند « ولها دامت بقائها » که دلالت بر زنده بودن گویندهٔ اشعار می کند نوشته شده است . 

بدین گونه این نسخه اگر نسخهٔ اصل که برای مؤلف نوشته اند نباشد ناچار از روی نسخهٔ اصل نوشته شده است چنانکه خط و جدول بندی و نوع کاغد 

می رساند که از نسخه های مجلل آن زمان است .

این نسخه مقدمهٔ جالبی به نثر فصیح و روان دارد که پیداست مؤلف خود آن را نوشته و جملهٔ آغاز آن بدین گونه است : « شکر و سپاس و حمد بی قیاس حضرت خالقی را جل جلاله و عم نواله که آدمی را به شرف نطق و فصاحت و کمال فضل و بلاغت بر دیگر مخلوقات تفاخر بخشید ... » 

سپس گوینده دربارهٔ خود چنین می گوید : « این ضعیفه جهان بنت مسعود شاه به واسطهٔ دست تطاول روزگار پای قناعت در دامن عافیت کشیده ، روی دل در کعبهٔ فراغت آورد و این بیت شعار خود ساخت : 

وحدت گزین و همدمی از دوستان مجوی

تنها  نشین  و  محرمی  از دودمان مخواه  ... » 

از این جا مسلم می شود که این نسخه دیوان جهان ملک خاتون دختر جلال الدین مسعود شاه بن محمود اینجو برادر مهتر جمال الدین ابواسحق اینجو پادشاه معروف فارس باید باشد که از ماه رجب ۷۳۶ تا سال ۷۴۰ از سوی پدر حکمرانی قسمتی از مرکز ایران را داشته و در ۱۹ رمضان ۷۴۳ کشته شده است .

مادر جهان ملک خاتون سلطان بخت نام داشته و دختر دمشق خواجه پسر امیر چوپان برادر تیمورتاش مؤسس سلسلهٔ چوپانیان و خواهر دلشاد خاتون بوده است همسرش خواجه امین الدین جهرمی ندیم شیخ ابواسحق اعیان دربارِ وی بوده است .

بسیاری از کسانی که در این زمینه بحث کرده اند همسر وی را به خطا شیخ امین الدین محمد بن ضیا الدین که از بزرگان مشایخ تصوف در زمان خود و شیخ الاسلام فارسی در زمان شاه شجاع آل مظفر ، و مخصوصاً خواجو کرمانی و حافظ وی را محترم داشته اند و وی تربیت شدهٔ پسر عم خود شیخ ضیا الدین مسعود بلیانی کازرونی از مشایخ نام پرداز فارس بوده است .

از این که خود در مقدمهٔ دیوانش نوشته است که « به واسطهٔ دست تطاول روزگار پای قناعت در دامن عافیت کشیده » پیداست که پس از کشته شدن پدرش در سال ۷۳۶ و یا عمش شیخ ابواسحق در کشمکش با آل مظفر در سال ۷۵۸ ناچار وی که برادر زادهٔ ابواسحق و همسرش ندیم او بوده است نگرانی هایی داشته اند .

گذشته از غزلیاتی که از جهان ملک خاتون در برخی از سفینه هایی که از قرن هشتم به بعد گرد آمده ضبط کرده اند ، سه مجموعه از اشعارِ او باقی است : یکی همان مجموعهٔ کامل کتابخانهٔ ملی پاریس که نزدیک چهارده هزار بیت در آن هست و به شمارهٔ ۷۲۳ ضبط است .

دیگر مجموعه ای به شمارهٔ ۱۱۰۲ persan در همان کتابخانه شامل دو قسمت حاوی نزدیک ۱۳۰۰ بیت از جهان ملک خاتون و تقریباً به همان اندازهٔ غزلیات زنی که « بی نشان » تخلص می کرده و ظاهراً در قرن نهم می زیسته است . سوم مجموعهٔ دیگری از اشعار جهان ملک خاتون شامل ۵۰۰ بیت که جزو کتابهای ادوارد براون بوده و تاریخ ۱۰۲۸ قمری را دارد و اینک در کتابخانهٔ کمبریج ( فهرست رینولد نیکلسون ص ۲۳۷ ) به نام ایوان جهان به نشانهٔ 

و. ۳۲ ( ۶ ) ضبط شده است . 

من در نظر دارم دیوان این شاعر زبردست را که در قرن هفتم می زیسته و نزدیک چهارده هزار بیت از اشعار او به مارسیده است پس از مقابلهٔ این سه مجموعه و آنچه از اشعار وی در سفینه ها یافته ام چاپ کنم .

عجالتاً با نگاهی سرسری که بر این اشعار افکنده ام به یک نکتهٔ بسیار مهم برخورده ام و آن این است که حتماً مناسباتی در میان حافظ و جهان ملک خاتون که هر دو در یک زمان در شیراز می زیسته اند و هر دو با دربارِ شیخ ابواسحق روابطی داشته اند بوده است .

دلیل این که جهان ملک خاتون و حافظ با یکدیگر روابط ادبی داشته اند این است که در اندک رجوعی که به دیوان جهان ملک کردم دیدم که شش غزل را به یک وزن و قافیه سروده اند و پیداست که یا نخست حافظ غزل خود را گفته و جهان ملک از آن استقبال کرده یا آنکه جهان ملک مبتکر بود حافظ بدو اقتفا کرده است .


غزل جهان ملک این مطلع را دارد : 


غمش  تا  در  دلم  مأوا  گرفتست 

سرم چون زلف او سودا گرفتست 


بیت هشتم آن بدین گونه است : 


حدیث حسن ای سرو سمن بوی 

به  وصف  قد  تو  بالا  گرفتست 


در دیوان حافظ غزلی به این وزن و قافیه نیست ، اما در سفینه ای که در اواخر قرن هشتم و اوایل قرن نهم گرد آمده این بیت را از حافظ نوشته اند : 


حدیث  حافظ ای  سرو صنوبر 

چو وصف قامتت بالا گرفتست 


و شاید از جملهٔ غزلهای حافظ باشد که از میان رفته است ، و اگر چنین باشد ، در این بیت حافظ اشاره ای به همان بیت هشتم غزل جهان ملک خاتون است .


غزل دیگر جهان ملک این مطلع را دارد : 


در عشق تو تا چند کشم بار ملامت 

اندیشه  نداری  مگر  از  روز قیامت 


و دو بیت اول غزل حافظ این است :


یارب سببی ساز که یارم  به  سلامت 

باز  آید  و  برهاندم  از   بند   ملامت

خاک  ره  آن  یار  سفر  کرده  بیارید 

تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت 


شاید کلمهٔ « جهان » در مصرع دوم این بیت اشاره ای به جاهن ملک باشد . 


مطلع غزل دیگر جهان ملک : 


به حکم آنکه مرا نیست در جهان یاری 

ز جوششی بترم نیست در جهان باری 


مطلع غزل حافظ :


چو   سرو   اگر  بخرامی  به  گلزاری 

خورد ز غیرت روی تو هر گلی خاری 


« جهان » مطلع بدین وزن و قافیه دو غزل دارد 


 در یک غزل : 


ای مثل چشم مستت چشم فلک ندیده 

نقش  خیال رویت بر لوح جان کشیده 


غزل دیگر : 


نا دیده مثل رویت ای نور هر دو دیده

با  ما  چرا  به  کینی  ای  یار برگزیده 


مطلع غزل حافظ : 


دامن کشان همی شد در شرب زر کشیده 

صد  ماهرو  ز رشکش جیب قصب دریده 


غزل دیگر جهان ملک خاتون : 


گفته ای  نیست  ترا  از  غم  تو  کار دگر 

کی به دست آیدت ای یار چو من یارِ دگر 


غزل حافظ : 


گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر 

بجز  از  خدمت  رندان نکنم کار دگر 


غزل دیگر جهان ملک : 


ای دل ار سرگشته ای از جور دوران غم مخور 

باشد  احوال  جهان  افتان  و  خیزان غم مخور 


غزل حافظ :


یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور 

کلبهٔ  احزان  شود  روزی  گلستان غم مخور 



بورلارن ـ پاریس ۱۹ اسفند ۱۳۴۴ ، ۱۰ مارس ۱۹۶۶، 


برگرفته از مجلهٔ : راهنمای کتاب ، سال یازدهم ، شمارهٔ هفتم ، مهر ماه ۱۳۴۷ 










































































































بزرگداشت حافظ ۳

طنز و مزاح در شعر حافظ

به قلم دکتر پرویز ناتل خانلری



درست یادم نیست که در چه کتابی این نکته را خوانده بودم . کتاب در مباحث نقد ادبی بود و مؤلف در یکی از فصول آن ، موضوع تغزل و طنز و مزاح را در شعر مطرح کرده و نتیجه گرفته بود که این دو معنی « مانعه الاجمع » اند و هرگاه شاعری این دو شیوه را با هم بیآمیزد در کارِ خود توفیقی به دست نخواهد آورد . اما مؤلف خود در حاشیه یک مورد استثنا را ذکر کرده بود و آن آثارِ هانری هاینه شاعرِ غزلسرای آلمانی بود .

خواندن این نکته مرا به فکر واداشت . آیا این حکم کلی درست است ؟ و اگر در موردِ ادبیات کشورهای دیگر صدق کند در شعرِ فارسی نیز همچنان قابل اطلاق هست یا نه ؟ 

اندیشه مرا به دیوان حافظ رهنمون شد ، غزل سرایی که « در لطافت طبعش خلاف نیست » . آیا او نیز مشمولِ آن حکم کلی است یا از این نظر شیوه ای خاص خود دارد ؟ دیوان عزیز را برداشتم و ورق زدم ، و از میان صدها نکته که در هر بار مراجعه به آن از ذهن مشتاقان می گذرد نمونه های متعدد یافتم که خلافِ رأی آن سخندان بیگانه بود .

حافظ ِغزلسرا شوخ طبع و بذله گو نیز هست و گاه گاه معنیِ مقصود را به کنایه ای بیان می کند که خود در حکم لطیفه ای است :

 

اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباز 

پیاله ای  بدهش  گو  دِماغ  تر  کن 


یکی از شیوه هایی که حافظ در نکته پردازیهای خود به کار می برد تجاهل است :


دی عزیزی گفت حافظ می خورد پنهان شراب

ای  عزیز  من  نه  عیب  آن  به که پنهانی بود ؟


شاعر به روی خود نمی آرود که ایراد بر خوردن شراب است که حرام است و موجب تکفیر ، چه پنهان و چه آشکار . و در عذری که می آورد اصل مطلب را انکار نمی کند .

شاید از همین مقوله باشد استخاره برای ترکِ شراب . گویی نمی داند که شراب خوردن گناه بزرگ است و مستوجبِ تکفیر و به قول خودش « در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست » . اما عذر شاعر این است که بهار می آید و در این فصل شراب خوردن لذت بیشتری دارد که سبب شکستن توبه می شود .


به   عزم   توبه   سحر   استخاره  کنم 

بهار توبه شکن می رسد چه چاره کنم


در مثل است که « یک جامه بدر به نیکنامی » یعنی یکبار  کاری بکن  که موجب حُسنِ شهرت و اعتماد مردم باشد آنگاه آسوده بنشین و هر چه می خواهی بکن . نظامی این مثل را بیش از یکبار آورده است :


چو خواهی صد قبا در شاد کامی 

بدر   یک   پیرهن  در  نیک  نامی 


حافظ جامه ای را که در عالمِ رندی چاک شده ، موجب نیکنامی می شمارد و می گوید که لااقل یکبار لازم بود چنین پیراهنی دریده شود تا سبب حسنِ شهرتش باشد .


دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک 

جامه ای  در  نیکنامی  نیز  می باید  برید 


اما شوخ طبعی شاعر وقتی به اصطلاح گُل می کند که مخاطب زاهد یا صوفی است و شاعر می خواهد سر به سرِ آنها بگذارد . در این مورد غالباً شیوه ای را به کار می برد که آن را عذر بدتر از گناه می خوانند . چرا رشتهٔ تسبیح که وسیلهٔ خواندن ورد سحری است گسیخته است ؟ عذر شاعر این است که دستش در ساعد ساقی سیمین ساق بوده است .


رشتهٔ  تسبیح  اگر بگسست معذورم بدار 

دستم اندر ساعد ساقی سیمین ساق بود 


صبوحی کردن یعنی باده گساری در بامداد گناه بزرگ است . خاصه در شب قدر که وقت اجرای وظایف دینی است . شاعر صبوحی زده عذر می آورد که یار آمد و سرخوش بود و جامی بر کنارِ طاق آماده بود .


در شب قدر از صبوحی کرده ام عیبم مکن 

سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود 


شاعر از مسجد که مجلس وعظ است به خرابات میرود و در جوابِ این ایراد که چرا زودتر از مسجد بیرون آمده عذر می آورد که می ترسیده که مجلس وعظ طول بکشد و فرصت میگساری از دست برود .


گر ز مسجد به  خرابات شدم  عیب مگیر 

مجلس وعظ درازست و زمان خواهد شد 


نصیحت گوی بیحاصل به شاعرِ میخواره توصیه می کند . که توبه کند . اما وقت گل است و بهار توبه شکن در پیش . در چنین وقتی برای احتیاط باید مشورت کرد ، نه با زاهد و فقیه ، بلکه با شاهد و ساغر : 


وقت گل گویی که تائب شو به چشم و سر ولی 

 می روم  تا   مشورت  با  شاهد  و  ساغر  کنم 


اما جای دیگر توبه انجام گرفته است به دست صنمی باده فروش ، اما توبه شرطی دارد و آن این است که جز با رخ بزم آرایی می خورده نشود .


کرده ام توبه به دست صنمی باده فروش 

که  دگر  می نخورم  بی  رخ  بزم  آرایی


اگر تأخیری در رندی و باده گساری شاعر رخ داده گناه از او نیست . علت آن بوده که تا آن وقت راه میخانه را نمی دانسته است : 


تا  به  غایت   ره  میخانه  نمی دانستم 

ورنه مستوری ما تا به چه غایت باشد


شاعر ادعا می کند که پیش از آن عابد و زاهد بوده تا آنجا که هرگز مطرب و می نمی دیده است . اما عذری دارد و آن اینکه هوای مغ بچّگان او را به این راه انداخته است : 


من از ورع می و مطرب ندیدمی زین بیش

هوای  مغ  بچّگانم  در  این  و  آن  انداخت 


طاعت و عبادت از وظایف بندگان خداست . اما ادای این فرایض برای رستگاری کافی نیست و اگر بنده ای به طاعات خود مغرور شود به ضلالت می افتد : 


زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه 

رند  از  ره  نیاز به دارالسلام رفت 


حافظ به عبادات خود اعتنا و اعتقاد ندارد و بدانها مغرور نیست اما این که گاهی ّقدحی نوشیده است شاید موجب آمرزش و رستگاری او شود : 


حاش  لله  که  نیم  معتقد طاعت خویش 

اینقدر هست که گه گه قدحی می نوشم 


گاهی طنز متوجه خود شاعر است ، یعنی ناکامی خود را به کنایه ای تلخ بیان میکند . سلیمان مظهر قدرت و شوکت است و بر همهٔ کائنات و از جمله باد فرمان می راند . شاعر در یکی از صفات سلیمان خود را همشأن او می شمارد و آن در دست داشتن باد است . ایهام در آنجاست که در مورد شاعر تهی بودن دست به معنی محرومیت است و در مورد سلیمان نشانه قدرت . 


حافظ   از   دولت   عشق   تو   سلیمانی  شد 

یعنی از وصل تو اش نیست بجز باد به دست 


دلدار شاعر نیز همیشه به التماس های او جواب سر بالا می دهد ، یعنی در این مورد طنزی لطیف به کار می برد : شاعر به معشوق التماس می کند که دلش را نگاه دارد . یعنی با او مهربان و وفادار باشد . معشوق این معنی را به حفظ و حراست پروردگار تعبیر می کند و شاعر را به درگاه خداوند حواله می کند . ضمناً عبارت « خدا نگهدار » اشاره ای به وداع نیز هست .


چو گفتمش که دلم را نگاه دار  چه گفت  

ز  دست  بنده  چه  خیزد  خدا نگه دارد 


شاعر دلدار را دعوت می کند که به میان جمع بیاید تا عاشقان گرد او حلقه زنند و این دعوت را با تشبیه و تمثیل نقطه و دایره انجام می دهد . معشوق کلمهٔ پرگار را که یکی از معانی آن هوس و میل است می گیرد و به همان تعبیر شاعر جواب می دهد که آرزوی باطل دارد : 


چو  نقطه  گفتمش  اندر  میان دایره آی 

به خنده گفت که حافظ برو  چه پرگاری 


جای دیگر شاعر اظهار می کند که از جور یار به تنگ آمده و می خواهد از شهر برود و راه صحرا پیش بگیرد .

ز  دست  جور  تو  گفتم  ز  شهر خواهم رفت 

به خنده گفت که حافظ برو که پای تو بست ؟


تجاهل نیز یکی از شیوه های پاسخ دلدارست .


گفتم   آه   از  دل  دیوانهٔ  حافظ  بی  تو 

زیرِ لب خنده زنان گفت که دیوانهٔ کیست 


بازار حسن و عشق است . شاعر عشوه ای را به بهای جان خریدار است اما دلدار راضی نیست و بهای بیشتری می خواهد .


عشوه ای از لب شیرین تو دل خواست به جان 

به   شکر   خنده   لبش   گفت   مزادی   طلبیم 


شاعری به التماس می افتد و به کنایه می گوید : چه باشد اگر به بوسه ای عاشق دلخسته ای را نوازش کنی ؟ دلدار همچنان در پرده و کنایه می گوید که آرزوی شاعر روی ماه معشوق را آلوده خوهد کرد : 


به لابه گفتمش ای ماهرخ چه باشد اگر 

به  یک  شکر  ز  تو  دلداده ای بیاساید 

به خنده گفت که حافظ خدای را مپسند 

که    بوسهٔ   تو   رخ   ماه   را   ببالاید 


گاهی هم شاعر برای استجابت دعای خود دلدار را وا می دارد که آمین بگوید :


می کند حافظ دعائی بشنو آمینی بگو 

روزی  ما  باد  لعل  شکر  افشان شما 


یعنی آنکه حاجت را برآورد خود دلدار است که شاعر توقع آمین از او دارد .


این چند نکته و مثال برای بیان یکی از شیوه های لطیف غزلسرای بزگ بود . شاید این گونه نکته پردازیها در آن روزگار مورد توجه مردم زیرک و صاحب نظر شیراز بوده و در مجالس بزم از آن لذت می برده اند . حافظ خود در غزلی که سراسر وصف چنین مجلسی است به این معنی اشارتی دارد :

 

صبح   دولت   می دمد   کو  جام  همچون  آفتاب

فرصتی    به    کجا    باشد    بده    جام   شراب 

خانه بی تشویش و ساقی یار و مطرب نکته گوی 

موسم  عیش  است  و  دور  ساغر  و  عهد شباب 


یک جا شاعر اشاره به یاری می کند که در طرح غزل شیوهٔ تازه ای به او آموخته است . این شیوهٔ تازه چیست ؟ آیا مرادش همین لطایف است ؟ آیا یار شیرین سخن حافظ که « نادره گفتار نیز بوده » این شیوه را به شاعر آموخته است ؟ 


آنکه در طرز غزل شیوه به حافظ آموخت 

یار  شیرین  سخنِ  نادره  گفتارِ من است 


برگرفته از : ناموارهٔ دکتر محمود افشار ، جلد چهارم ، به کوشش ایرج افشار ، ۱۳۶۷