دو نامه از تقی زاده به ادوارد براون
در باب جنایت روسها در تبریز
[نامهٔ آقای تقی زاده به تایخ ششم ژانویهٔ ۱۹۱۲ ]
دوست عزیز محترماً ، بعد از تقدیم سلام خالصانه عرضه می دارد که چند روز است وارد استانبول شده ام و مصمم به عرض ارادات و اخلاص بودم که اخبار بسیار موحش پی در پی از ایران و خاصه تبریز سلب حضور و آرام از مخلص نموده و پریشانی حواس فرصتی به ادای وظیفه نگذاشت . فاجعهٔ عظیمه و داهیهٔ دهیاء تبریز ، آن شهر بدبخت ، که فلک زده ترین بلاد عالم واقع شده ، و از پنج سال به این طرف پایمال جور ظالمین داخلی و خارجی گردید ، به کلی دلهای ایرانیان را آتش زد . روسها از یک ماه به این طرف متصل تحریکات برای یک فتنه در تبریز نموده و آنچه از دستشان می آمد در تحریک غیظ اهالی کردند .
مردم که به خیالات اینها واقف بودند تحمل کرده اند . مردم که دست برنداشته بنای عربده در کوچه و بازارها گذاشته و عاقبت با یکی از افراد پلیس مصادمه ای انداخته و دو پلیس می کشند و از اینجا جنگ شروع میشود . بعد از آنکه در این جنگ جمع کثیری از اهالی و زن و بچه مقتول شده خانه های زیاد خراب گشته و قسمتی از بازار از طرف روسها غارت می شود .
دارالحکومه و ارگ و ادارات دولتی را همه متصرف می شوند . چند روزی آرامی شد . بعد قشون جدید روس از جلفا به تبریز می رسد و یک محلهٔ بزرگ شهر را تیرباران کرده و به توپ بسته وارد می شود ، بنای گرفتن اشخاص بیگناه را گذاشته و بدون محاکمه جماعتی را از اعاظم علماء و مجتهدین و اعضاء انجمن ایالتی و تجار و صاحب منصبان بزرگ را روز عاشورا دهم محرم که روز عزا و ماتم بزرگ ایران است علی ملاء عام به دار می زنند که از آن جمله بوده مجتهد اعظم آذربایجان ثقةالاسلام که در تمام ایران شهرت عظیم داشت ، و شیخ سلیم از علمای تبریز که عضو انجمن ایالتی آذربایجان و یکی از ناطقین مشهور ری بود که از ابتدای مشروطهٔ ایران تا امروز در مجاهده بود و role بزرگی در همهٔ امور انقلاب داشت و شش سال بود کار می کرد و از اولین اشخاص بود که در آخر ماه رجب ۱۳۲۴ هجری به قونسولخانهٔ انگلیس در تبریز برای خواستن مشروطیت متحصن شدند و همچنین صادق الملک که از اعضای مهم انجمن ایالتی
و یکی از صاحب منصبان بزرگ فارغ التحصیل ایران بود که تحصیلات نظامی را در مکاتب حربیهٔ عثمانی اکمال کرده و بعد در اروپا نیز تکمیل کرده و یکی از اشخاص عاقل و متین و عالم غیور وطن پرست ایران بود که مملکت در او امید داشت و به درد می خورد زیرا نظیرش بسیار کم است و خصوصاً عالم علم نظام اولین چیز محتاج الیه است . مشارالیه مدتی کارگذار کرمان بود و بعد در کمیسیون سرحدی ایران و عثمانی برای تحدید حدود مأمور بود و قریب به سه سال در ارومی مقیم بود ، سال گذشته به تبریز آمد و به انجمن ایلاتی انتخاب شد . باری جمعی را که از آن جمله این سه نفر مذکور بود روز عاشورا روسها به دار زدند و من هنوز اسامی باقی را نمی دانم ولی گویا از بزرگان بودند و وطن پرستان .
ثقةالاسلام و صادق الملک قطعاً در جنگ با روسها دخیل نبودند و خصوصاً ثقةالاسلام مرحوم که شکی نیست که ابداً اهل این کارها نبود و در هزار یک ، احتمال نمی شود داد که اشتراک کرده یا تجویز نموده و یا راضی بوده . مشارالیه بسیار آدم صلح طلب و معتدل بود و شکی نیست که انتشار خبر شهادت آن مرحوم انعکاس و تأثیر عظیمی در عالم تشیع خواهد داشت ، چنانکه جرائد استانبول امروز خبر می دهند که در بادکوبه از بلاد قفقاز هیجانی شده و روسها عساکر احتیاط ، مزید کرده اند .
امروز شنیدم که جناب شیخ عبدالله مازندرانی و آقای شریعت اصفهانی که مجتهدین بزرگ نجفند با پنجاه نفر از علمای نجف و کربلا عازم ایران شده که جهاد نماید و سفیر روس در اینجا « چاریکوف » به باب عالی رفته و از دولت عثمانی خواسته که آنها را از دخول به ایران ممانعت نماید ، تا کار به کجا کشد .
امروز در جرائد اینجا خواندم که مقام سیر ادوارد گری متزلزل شده و عنقریب خواهد افتاد . نمی دانم صحت دارد یا نه . اگر چه می ترسم افتادن او بعد از افتادن ایران باشد ، و نوشداروی پس از مرگ گردد ، و هم نمی دانم که جانشینان او چه سیاست خواهند گرفت و چه می توانند بکنند ، یا آنکه خود را در مقابل یک امر واقع یا fait accomplis خواهند یافت ؟
باری از این وقایع اخیره شخصاً خیلی متأثرم و نمی دانم خداوند و عدل و حق کی انتقام از ظالمین می کشد و آیا روزی می شود که عدل در عالم ظاهر شود و ضعیف را در لانهٔ خود آسوده بگذارند ؟
[ مخبر روزنامهٔ مورنینغ پست را هنوز ندیده ام اگر چیزی به او بنویسید مستدعیم عودت مرا به استانبول نیز مرقوم دارید من هم همین روزها به سراغش خواهم رفت . از وضع Meeting هم دو کلمه مرقوم دارید که چطور گذشت ، دیگر عرض قابلی ندارم .
مخلص صمیمی
س . ح . تقی زاده ]
[ نامهٔ آقای تقی زاده به تاریخ ششم ژانویهٔ ۱۹۱۲ ]
از اوضاع تبریز و فجایع آنجا اظهار تألم فرموده اید در واقع هر چه جسته جسته اخبار می رسد مطلب عظیم تر می شود . یکی از فراریان که به مصائب و مصاعب کثیره و زحمات طاقت فرسا که مثل یک رومانی است موفق به خلاص شده دو روز پیش به اینجا رسیده و وقایع هول انگیزی نقل می کند که از شنیدنش موی بر بدن راست می شود .
خانه های زیاد در محلهٔ مارالان روسها آتش زدند که زن و بچه هم توی آن سوخته از اهالی غیر محارب و بیگناه خیلی کشته اند . قریب ده نفر عیال و اطفال از خانهٔ ختائیها در نزدیکی باغ شمال کشته اند . سه بازار را غارت کردند ( بازار مهادمیهن ، بازار خیابان ، بازار درب باغ میشه ) و خیلی زیاد از دکانها . اهالی را در کوچه ها سالداتها لخت می کنند . عدهٔ کثیری از خانه ها را با دینامیت انداخته اند . برجهای علیشاهی را ( که از بنای علیشاه وزیر مغول و معاصر رشیدالدین وزیر بود ) با دینامیت خراب کردند . اما مقتولین از اشخاص غیور که قلم من از تحریر کمالات و مزایای فاضلهٔ آنها عاجز است ، شهید کردند . و به چه نحو جانگداز و وحشیانه ثقةالاسلام مرحوم را بعد از آنکه بنا بر روایات در قنسولخانهٔ روس به تهدید خواستند سندی امضاء کند دائر بر حقانیت اعمال روس و نکرد ، بسیار کتک زده و ریسمانی به گردنش انداخته تا میدان مشق از زمین کشیدند ، در آنجا اجازهٔ نماز خواسته و وضو گرفته دو رکعت نماز خوانده و بعد از آن نطقی کرده که مفادش بر تذکر عظمت شهدای آن روز یعنی عاشورا و ایمان به حیات آتیهٔ ایران و نمردن روح ایرانیت بود ، بعد دار زده اند .
جمع کثیری از مستبدین شهر هم در تماشا بودند و این بیچاره ها را با بدترین وحشیگری عالم شهید کردند ، یعنی در صورتی که متمدنین گوسفندان را پهلوی هم ذبح نمی کنند این مظلومین را با صف نگاهداشته و یکان یکان را واحداً بعد اخری به تأنی روبرو و پیش چشم دیگران کشتند و وقتی نوبت به شیخ سلیم ناطق و عضو انجمن ایالتی رسیده اگر چه به موجب مکاتیب تبریز آنقدر زده بودند که در حال مرگ بوده و اگر نمی کشتند نیز می مرد و نتوانسته است حرفی بزند ، ولی به قول « نوایه ورمیا » روزنامهٔ روس که مخبرش در وقعه حاضر بوده ، شیخ سلیم خواسته نطقی بکند و همین جمله را گفت که : از من به انجمن بگویید ... که فوراً جلاد دهانش را گرفته و نگذاشته ، ولی شجاعت فوق العاده و بهادری بی مثل را دو طفلان مسلم یعنی دو پسر کوچک کربلائی علی مسیو مرحوم که رئیس مجاهدین بود و چهار پسر داشت که این دو تا کوچکترین آنها بودند و اسم مبارکشان حسن ـ ۱۸ ساله ـ و قدیر ـ ۱۲ ساله ـ بود به خرج دادند ، که عالمی را متحیر کردند و نام ایران فداکار را بلند نمودند .
این دو بچه که بعد از فرار دو برادر بزرگشان با جمعی از مجاهدین ( که به سلماس و از آنجا به خاک عثمانی گذشته و حالا قریب حدود آواره مانده اند ، متصل به اسلامبول تلگراف می کنند که از طهران به ما تکلیف بخواهید ، حکومت طهران هم جواب می دهد که چون آنها عاصی به روسند ما مداخله نمی کنیم و حالا چند صد نفر در آنجا گرسنه و در سرما مانده و خیلی از آنها ناخوشند ) آواره مانده به هر کجا رفته اند کسی راه نداد . عاقبت پیش یکی از تجار تبعهٔ روس رفته اند که قوم و خویش آنها بود ، او سه روز آنها را در حجرهٔ خود مخفی کرده ، بعد بیرون کرده و آنها از همه جا مأیوس شده یکسره به خود قونسولخانهٔ روس رفته و گفته اند ما مشروطه طلبیم و وطن خود را دوست داریم و جائی نداریم ، هر چه می خواهید بکنید .
قونسول آنها را به محکمهٔ نظامی تسلیم کرد و دار زده اند . وقتی که پای دار آمده اند بچهٔ کوچک بعد از بد گفتن زیاد به روسها و امپراطور و غیره با صدای بلند به زبان ترکی « زنده باد ایران ، زنده باد مشروطیت » گفته و چشم روی هم نهاده ، با کمال دلاوری ریسمان را خود به گردن انداخته و گفته ؛ زود بکشید . باری تا امروز متصل اخبار اعدام و قتل و صلب است که پی در پی می رسد ، که مشاهیر آنها از این قرار است :
۱ ـ ثقةالاسلام .
۲ ـ شیخ سلیم ناطق ملا و عضو اجمن .
۳ ـ ضیاءالعلماء از علماء کامل در علوم جدید و السنهٔ فرانسه ، روسی ، انگلیسی و فنون زیاد و صاحب ترجمه ها و کتب مطبوعه ، و رئیس محاکم استیناف .
۴ ـ محمد قلی خان ، خالوی او .
۵ ـ آقا میرزا محمود سلماسی از مجتهدین که منتخب درجهٔ اول مجلس شورای ملی از ارومی بود .
۶ ـ شیخ الاسلام حاجی میرزا عبدالامیر از علماء و سادات طباطبائی خانوادهٔ شیخ الاسلام قدیم آذربایجان که صد سال بیشتر است .
۷ ـ آقا میرزا علی ویجویه اولین ناطق و واعظ مشروطه طلبان ، از پیشروان دموکراتها .
۸ ـ میرزا حاجی آقا رضا مدیر شفق که تفصیلش را سابقاً نوشتم ، که این شخص میان کل شهدا بلا استثنا نمرهٔ اول بود و امید آتیهٔ مملکت بود و من بیشتر از همه از بابت او متأثر شدم و او و میرزا علی سابق الذکر فقید ایرانند .
۹ ـ حاج علی دوا فروش از بزرگان مشروطه طلبان آذربایجان .
۱۰ ـ صاق الملک عضو انجمن ایالتی و صاحب منصب ، فارغ التحصیل نظامی .
۱۱ ـ میرزا احمد سهیلی از تجار مشروطه طلب .
۱۲ ـ مشهدی ابراهیم از تجار مشروطه طلب نمرهٔ اول .
۱۳ ـ میرزا احمد خان بنابی .
۱۴ ـ مشهدی حاجی ، سرکردهٔ مجاهدین .
۱۵ ـ شکور پدرزن او .
۱۶ ـ حاج صمد خیاط .
۱۷ ـ یوسف حکم آبادی ، که آن را وحشیانه شقّه کردند و به عذاب کشتند .
۱۸ ـ نایب احد و دو نفر مجاهد .
اینها بود آنچه از گوشه و کنار به دست آمد . دیروز هم تلگراف ، خبر اعدام ۱۸ نفر را آورد . پی در پی اعدام است و می خواهند دیگر کسی نماند ، و تخم و ریشهٔ وطن پرستی را براندازند . از قرار معروف چهارصد نفر در توقیف هستند که به تدریج به محکمهٔ نظامی می دهند . در قزوین هم روسها ۱۴ نفر از دموکراتها را از دولت خواسته اند که توقیف کنند ، و الا خودشان توقیف خواهند کرد . در طهران هم ارتجاع آمده و حکومت کاملاً متمایل به روسها شده ، و تماماً به میل آنها تسلیم شده و به احرار خیلی سختگیری می کنند . و حتی در یکی از مکاتیب اشخاص با اطلاع دیدم که مذاکره ، بین روس و اولیای امور ایران جاری است که جمعی را خود دولت توقیف و حبس و طرد کند و فهرست اسامی آنها را روسا خواهند داد که از ۳۶ نفر تا ۲۵۰ نفر می گویند . به خود مخلص هم نوشته اند که در قزوین روسها از دولت خواسته اند که ۱۴ نفر از دموکراتها را بگیرند و الا خود روسها توقیف و تنبیه کنند ، و در طهران هم فعلاً چند نفر از دموکراتها را گرفته اند و تقریباً در همه جا وطن پرستان و بالخاصه دموکراتها در زحمتند .
[ س . ح . تقی زاده ]
برگرفته از کتاب : نامه هایی از تبریز ، نوشتهٔ ادوارد براون ، ترجمهٔ حسن جوادی ، چاپ دوم تیرماه ۱۳۶۱ ، طهران ، انتشارات خوارزمی .
پاره ها
قُبل منقل :
از ملازمات سفر که خدمتگزار مخصوصی آن را با اسب حمل میکرده است . در این دستگاه لوازم مربوط به قلیان را حمل میکرده اند ، در ضمن ظرف مخصوصی که آتش در آن دائماً در حال اشتعال بوده با خود به همراه می بردند .
برگرفته از مجلهٔ هنر و مردم ، شمارهٔ ۱۷ ، ص ۱۸
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
گر شرم همی ز آن و این باید داشت
پس عیب کسان زیر زمین باید داشت
ور آینه وار نیک و بد بنمایی
چون آینه روی آهنین باید داشت
جمال الدین عبدالرزاق