۲۲ مهر ۱۳۸۸

بزرگداشت حافظ ۱۴ 

چند غزل اصیل حافظ

به قلم دکتر پرویز ناتل خانلری 





همه  می دانند که در نسخه های بسیار متعدد خطی و چاپی که از دیوان غزلسرای بزرگ شیراز خواجه شمس الدین محمد حافظ در دست است اختلاف تاحدی است که از جمع همهٔ آنها چندین جلد کتاب که هر یک بزرگتر از مجموع دیوان باشد حاصل خواهد شد .

یکی از این اختلاف ها در شمارهٔ غزلهاست . یعنی بعضی از نسخه ها متضمن غزلهای بسیاری است که در نسخه های دیگر نیست و غالب آنها از آثار غزلسرایان دیگر پیش از حافظ و بعد از اوست که به خطا در دیوان خواجه وارد شده است . اما غزلهای بسیاری نیز هست که به دیگری نسبت نداده اند . یا اگر داده اند این نسبت ضعیف یا مردود است . با این حال چون این گونه غزلها در همهٔ نسخه های دیوان خواجه ثبت نشده است در صحت انتساب آنها به حافظ شیرازی تردیدی هست وغالباً بحث در این باب به سلیقهٔ شخصی و استدلالهای ذوقی راجع می شود و نتیجهٔ قطعی از آن به دست نمی آید .

از میان نسخه های فراوانی که تا کنون از دیوان کامل حافظ به طبع رسیده است تنها نسخهٔ چاپ مرحوم قزوینی است که شیوهٔ آن بر اساس درست علمی استوار است و به این سبب می توان به آن اعتماد کرد .

دانشمند فقید در مقدمهٔ این چاپ پس از اشاره به اختلافاتی که در نسخه های گوناگون حافظ وجود دارد می نویسد : 

« به عقیدهٔ این جانب و بر حسب تجربهٔ شخصی او فقط علاجی که برای تهیهٔ طبع نسبتاً مصحح متقنی از این نوع متون ، یعنی کتبی مانند دیوان خواجه ... متصور است آن است که باید در صورت امکان نسخه یا نسخی معاصر خود مؤلف ، و الا حتی المقدور چند نسخه که از همهٔ نسخ دیگر نزدیک تر به عصر خود مؤلف باشد به دست آورد و سپس از روی همان نسخ منحصراً و بدون هیچ التفاتی به نسخ متأخرهٔ اعصار بعد طبعی مکمل و مصحح با نهایت دقت به عمل آورد و از عموم نسخ جدیده چشم پوشید از آنها جز برای تأیید و ترجیح جانبی بر جانبی در مورد اختلاف بین نسخ قدیمه استفاده ننمود .. » 

مرحوم قزوینی سپس در چند صفحه بعد می نویسد : « چون نسخهٔ خلخالی که در سنهٔ ۸۲۷ کتابت شده عجالتاً تا نسخهٔ قدیم تری از آن به دست نیامده آن را باید قدیم ترین نسخ موجودهٔ تاریخ دار دیوان حافظ در دنیا محسوب داشت لهذا من خود را ملتزم و مقید کردم که در خصوص کمیت اشعار ، یعنی از لحاظ غزلیات و عدهٔ غزلیات و عدهٔ ابیات هر غزلی ... از ابتدا تا انتهای کتاب فقط و منحصراً همان نسخه را اساس کار خود قرار دهم و هر چه در آن نسخه موجود است از غزلیات و مقطعات و مثنویات و رباعیات تماماً و بدون هیچ زیاده و نقصان آنها را چاپ کنم ، و هر چه در آن نسخه موجود نیست ، خواه غزلیات و خواه ابیات متفرقهٔ بعضی غزلها یا غیر ذلک آنها را مطلقاً کالعدم انگاشته به کلی از آن صرف نظر نمایم . » 

مرحوم قزوینی پس از ذکر آنکه متن این نسخه را با سه نسخهٔ دیگر ( که البته هیچ یک تاریخ کتابت مقدم بر نسخهٔ خلخالی نداشته اند ) سنجیده است می نویسد : « از مجموع این قرائن ظن بسیار قوی بلکه علم قطعی حاصل می شود که آنچه غزلیات به تمامها یا ابیات متفرقهٔ هر غزلی در این چهار نسخهٔ موجود نیست تقریباً به نحو قطع و یقین و بدون هیچ شک و شبهه از خود حافظ نیست بلک از دیگران است ... » 

این روش البته متین و معتبر است و اگر نسخه های دیگری که تاریخ مسلم کتابت آنها مقدم بر نسخهٔ خلخالی باشد به دست نمی آمد ناچار هر محققی می بایست به همین نسخهٔ مصحح مرحوم قزوینی اعتماد کند و فی الواقع آنچه را که در آن نسخه نیست از حافظ نداند یا در صحت انتساب آنها تردید بسیار داشته باشد . 

اما در زمانی که مرحوم قزوینی به تصحیح نسخهٔ حافظ اشتغال داشت به سبب آنکه هنوز آتش جنگ جهانگیر شعله ور بود به کتابخانه های مختلف جهان دسترسی نبود و آن دانشمند از وجود نسخه های دیگر بی خبر ماند . 

پس از آن بر اثر کاوش محققان در کتابخانه های چندین کشور اروپایی و آسیایی نسخه های متعدد دیگر کشف شد که تاریخ کتابت صریح و مسلم آنها بر تاریخ کتابت نسخهٔ خلخالی که یگانه مرجع مورد اعتماد قزوینی در تهیهٔ نسخهٔ چاپی بود تقدم داشت . بنابر این اکنون دیگر نمی توان تنها به نسخهٔ خلخالی اتکا کرد وغزلهای منسوب به خواجه حافظ را که در آن نسخه نیست الحاقی دانست ، بلکه بر حسب همان روشی که مرحوم قزوینی پیش گرفته و در آن مصاب بوده است هر گاه غزلهایی جز آنچه در نسخهٔ چاپی او آمده است در نسخه های دیوان حافظ که تاریخ کتابت آنها پیش از سال ۸۲۷ بوده باشد یافت شود باید آنها را به قطع و یقین از آثار خواجهٔ شیراز شمرد ، مگر آنکه دلیل صریح و قطعی برای رد و انتساب یا برای نسبت دادن آنها به شاعری دیگر در دست باشد . 

بنابراین نگارنده سزاوار دانست که متن غزلهایی را که در این نسخه های معتبر و مقدم بر نسخهٔ اساس طبع قزوینی دیده است در صفحات واقف شوند و تا کار تهیهٔ متن کامل و مصحح دیوان حافظ انجام نگرفته است ، به گمان الحاقی بودن ، استفاده از این غزلها را متروک نگذارند . 

اما غالب نسخه هایی که اینجا مورد استناد و استفاده واقع شده است به همت دوست بسیار دانشمند من آقای مجتبی مینوی به دست آمده و این مرد فاضل که همهٔ عمر خود را به فحص و استقصاء در کتاب ها و کتابخانه ها گذرانده است نسخه های معتبر اصیل از دیوان حافظ در نقاط مختلف جهان یافته و از آنها عکس برداشته و مجموعه ای به نسبت کامل فراهم آورده است و از آنجا که سعهٔ صدر اوست قسمتی از این مجموعه را در اختیار نگارندهٔ این سطور گذاشته تا برای تهیه متن انتقادی و کامل دیوان حافظ که همیشه مورد آرزوی من بوده است از آنها استفاده کند ، و من این لطف و کرامت را به آن شرط پذیرفته ام که خود آن دوست دانشمند در این خدمت همکار و یاورم باشد تا از اطلاعات عمیق و نظر وسیع و دقیق او برای توفیق در این کار بهره مند شوم . 



۱ ـ 

این غزل در نسخه ای که در سال ۸۲۵ کتابت شده جزو غزلهای خواجه حافظ آمده است . نسخه مورد استناد دیوان سلمان ساوجی است که در حاشیهٔ آن غزلهای حافظ ثبت است . در آخر دیوان حافظ به خط ثلث نوشته شده است : « تم الاشعار من نتایج افکار مولی الاعظیم السعید شمس الملةو الدین محمد الحافظ الشیرازی نورالله مرقده فی شهور السنةخمس و عشرین فثمانمائه .. » این نسخه را از این پس نسخهٔ « ک » خواهیم خواند .

ما  برفتیم  و  تو  دانی  و  دل  غمخور   ما 

بخت  بد  تا  به  کجا  می برد  آبشخور  ما 

از  نثار  مژه  چون  زلف  تو  در  زر  گیرم

قدمی   کز   تو   سلامی   برساند   بر   ما 

به  دعا  آمده ام  هم  به  دعا  دست  بر آر

که  وفا  با  تو  قرین  باد  و  خدا  یاور  ما 

فلک   آواره  به   هر   سو گندم   می دانی 

رشک می آیدش  ا ز صحبت جان پرور ما 

گر همه خلق  جهان بر من و تو حیف برند 

بکشد    از   همه   انصاف  ستم  داور  ما 

به  سرت  گر  همه آفاق به هم جمع شوند 

نتوان   برد   هوای   تو  بیرون  از  سر ما 


۲ ـ 

غزل ذیل در دو نسخه از نسخه های مورد استفادهٔ ما ثبت است : اول در نسخه ای که به سال ۸۱۳ برای کتابخانهٔ سلطان جلال الدین اسکندر پسر امیر تیمور نوشته اند . کاتب در ابتدا قصد انتخاب داشته و به این سبب در عنوان چنین نوشته است : « من دیوان مولانا محمد الحافظ » و پس از آنکه منتخبی از غزلهای حافظ را به ترتیب حروف تا حروف یاء رسانیده و در آخر آن نوشته است : « به ایام سلطنت پادشاه اسلام فرمان فرمای هفت اقلیم سلطان جلال الدنیا و الدین اسکندر خلدالله و سلطنته » باز از حرف الف زیر عنوان «تتمهٔ دیوان حافظ » غزلهای ترک شده را ثبت کرده و در آخر « الفردیات و المعمیات و الهجا » نوشته است : « تم دیوان الحافظ بعون الله و توفیقه و صلی الله علی خیر خلقه محمد» . این نسخه را از این پس به علامت « ب » خواهیم شناخت .

دوم در نسخهٔ « ک » که مشخصات آنرا پیش از این ذکر کردیم . متن غزل را از روی نسخهٔ « ب » که قدیم تر است قسمت « تتمهٔ حرف الباء» می آوریم و اختلافات آن را با نسخهٔ « ک » در ذیل ثبت می کنیم : 

صبح   دولت   می دمد  کو  جام  همچون  آفتاب 

فرصتی   زین   به   کجا  باشد  بده  جام  شراب

خانه بی تشویش و ساقی یار و مطرب نکته گوی 

موسم  عیش  است  و  دور  ساغر  و  عهد  شباب

از   پی   تفریح   طبع   و   زیور  حسن   و  طرب 

خوش   بود   ترکیب   زرین   جام  با  لعل  مذاب 

از    خیال    لطف    می    مشاطهٔ  چالاک   طبع 

در   ضمیر   برگ   خوش   می کند  پنهان  گلاب 

شاهد و مطرب به دست افشان و مستان پای کوب

غمزهٔ  ساقی  ز  چشم  می پرستان  برده  خواب

باشد   آن   مه  مشتری   درهای  حافظ   را  اگر 

می رسد  هر دم  به  گوش  زهره  گلبانگ  رباب


۳ ـ 

غزل ذیل در نسخهٔ « ک » که وصف آن گذشت ( مکتوب در سال ۸۲۵ ) به این صورت ثبت است : 

ز  باغ  وصل  تو  باید  ریاض  رضوان آب

ز   تاب   هجر   تو  دارد  شرار  دوزخ تاب 

به  حسن  عارض  و  خط تو برده اند پناه 

بهشت   کوثر   طوبی  لهم  و  حسن  مآب

چو چشم من همه شب جویبار باغ بهشت 

خیال  نرگس  مست  تو  بیند  اندر  خواب 

بهار  شرح  جمال  تو  داده  در یک  فصل

بهشت  ذکر  جمیل  تو  کرده  در  هر  باب 

لب   و   دهان  ترا    ای  بسا  حقوق  نمک 

که هست  بر  جگر ریش و سینه های کباب

بسوخت این  دل خام  و به کام دل نرسید 

به   کام   اگر   برسیدی   نریختی  خوناب 

گمان   بری  که  به دور تو عاشقان مستند 

خبر   نداری   از   احوال   زاهدان    خراب

مرا   به  دور  لبت شد یقین که جوهر لعل 

پدید    می شود    از   آفتاب   عالم   تاب 




برگرفته از مجلهٔ سخن ، سال دوازدهم ، اردیبهشت ۱۳۴۰ ، شمارهٔ ۱ ، ص۸ ـ ۱۲ 







































































































































































































هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

گر شرم همی ز آن و این باید داشت
پس عیب کسان زیر زمین باید داشت
ور آینه وار نیک و بد بنمایی
چون آینه روی آهنین باید داشت

جمال الدین عبدالرزاق