۲۹ شهریور ۱۳۸۸

تازه ها و پاره های اسناد و نُسَخ خطی ۲




۸ ـ نامهٔ مینورسکی به علامه قزوینی 


       از تاریخ اولین سیدار و آشنایی پرفسور ولادیمیر مینورسکی با علامه قزوینی اطلاع چندانی نداریم ؛ ولی آنچه مسلم است این دوستی تا آخرین روزهای حیاتِ قزوینی به نحوِ صمیمانه و شایسته ای ادامه یافت . شادروان مجتبی مینوی ـ که خود سعادتِ دوستی و نزدیکی با آن دو دانشورِ بزرگ را داشت ـ در سخنانی در مجلسِ یادبودی که در دانشگاه تهران به مناسبت درگذشتِ مینورسکی برگزار شده بود به این رابطهٔ علمی اشاره کرده است . پس در اینجا مناسب مینماید که قسمتی از آن سخنان را که گویاتر از هر نوع یادداشت و مقدمه ای است سرآغازِ این نامه قرار دهیم ؛ با این توضیح که شادروان دکتر محمد معین نیز پیشتر قسمتی از این نامه ( نه تمام آن ) را در تعلیقاتِ چهار مقاله به مناسبت ذکرِ « حکیم عمر خیام » به چاپ رسانده بود . اصلِ نامه اخیراً از بازار کهنه فروشان کتاب به تملّکِ نگارنده درآمد و عکس آن در پی می آید . 

        لازم به ذکر است که در بازنویسی این نامه رسم الخطِ مؤلف را عیناً نگاه داشته ایم ، حتی در مواردی که به نظر ناقص یا نادُرُست می نماید . 

       اینک نوشتهٔ استاد مینوی : 

      مرحوم پرفسور مینورسکی را بنده در ۱۹۲۸ ( ۱۳۰۸ ) یعنی در ۳۶ سال پیش شناختم . مرحوم علامه قزوینی بُنیانی بود از بُنیانهای ایران در پاریس و طبعاً به مجردی که آنجا رسیدم به خدمتِ آن مرحوم رفتم و در همان هفتهٔ اول با مرحوم مینورسکی در منزل قزوینی آشنا شدم . [ مینورسکی ] ... در همهٔ تحقیقات و تتبعات خود از مرحوم میرزا محمد خان قزوینی کسب اطلاع کرده است . این نکته شاید اینجا گفتنی باشد که در ابتدای ورود او به پاریس ایرانیان با او چندان گرم نبودند و از او دوری می کردند ، و این مربوط به روابط سیاسی وطن ما با دُوَلِ خارجی بود . ولی بعد از آنکه خدماتِ علمی او به روشن کردن مسائل مربوط به تاریخ و جغرافیا و ادبیات ایران مشهود شد به تدریج با او نزدیک شدند و سابقهٔ سیاسی او را ندیده گرفتند و مخصوصاً مرحوم قزوینی با او بسیار گرم گرفت و در غالبِ مقالاتِ هر یک از آن دو ( و بیشتر مقالاتِ مینورسکی ) آثار کمک و راهنامیی آن دو به یکدیگر دیده میشود . 

      در یادداشتهای مرحوم قزوینی و حواشی که آن مرحوم بر کُتُب چاپ شدهٔ خود نوشته است نام مینورسکی مکرر آمده است ، و مینورسکی عرض تشکرهای جدا جدا برای همراهیهای مختلف همه را جمع کرده است و یکجا به صورت تقدیم یک کتاب به مرحوم قزوینی ابراز نموده است ، و آن نتیجهٔ کارش در ترجمهٔ حدود العالم به انگلیسی و نوشتن تعلیقات بر آن بود . 


      و اینکه متن نامه : 


 دوست فاضل مکرم ، اینک یادداشتی راجع به مذاکرهٔ تازه در باب نسخهٔ انجیل طور سینا .

      سرکار اول کسی بودید که اسم « خریده القصر » را بردید در حاشیهٔ چهار مقاله راجع به عمر خیام . نمی دانم اصل متن آنرا بدست آورده اید یا نه ، احتیاطاً سواد آنرا خدمتِ عالی میفرستم که معلوم میشود قفطی آن را بدون کم و بیش از عماد اصفهانی استنساخ کرد . بنده حالا مشغول مقالهٔ عمر خیام هستم برای دائره المعارف اسلام . آیا در باب او تازگی 

( بعد از کشف مونس الاحرار ) چیزی به نظرتان رسیده است ؟ 

     نوروز نامه را بنده میشناسم ، ولی هیچ اطمینان ندارم که مال عمر خیام باشد . بلکه اثر یکی از شاگردانِ آن است . 


           A                                                             B

Ms . Leiden Or . 348 , p . 185 = Or . 216 , p . 238 


عمر الخیام لیس یوجد مثله فی زمانه و کان عدیم القرین فی علم النجوم و الحکمه و به یضرب المثل انشدت من شعره باصفهان 


اذا  رضیت  نفسی  بمیسور   بلغه      

یحصّلها   بالکد   کفیِ  و   ساعدی 

امنت     تصاریف   الحودث    کلها

فکن  یا یا زمان موعِدی او مواعدی 

الیس قضی الافلاک فی دورها بأن

تعید   الی   نحسِ   جمیع   المساعد 

فیا   نفس  صنوا  فی  مقیلک ریثما 

تخر    داره        بانتقاص   القواعد 


خود عمر خیام خطاباً به خود البته القاب سید المحققین الخ استعمال نمیکرد و دیگر در باب زیج ملکشاهی طوری سخن میراند که نمیشود تصور کرد که همین شخص یکی از آنها بود که نوروز را باز بفروردین آورده بود . 



     هنوز صد کار مختلف داشتم که مانع از حرکت بپاریس بوده ولی امیدوارم که بلکه تا ده روز دیگر بتوانم عازم فرانسه شوم که خدمتِ آن دوست فاضل برسم . از قرار معلوم آقای سر دنیسن رس نیت دارد برای جشن فردوسی ایران تشریف ببرد . بنده مقاله مختصری بتوسط آقات تقی زاده برای Festschrift   فردوسی فرستادم ولی نمیدانم شاید دیر شده باشد . 

     خیلی خیلی امیدوار که سرکار امسال بتوانید تغییر آب و هوا بفرمایید ! 

  


مخلص صمیمی 

و . مینورسکی 







۹ ـ  دو آگاهی دربارهٔ کاغذ 


     دو تصویر از مراحل ساخت کاغذ و وسایل جلد سازی از « آلبوم حرفه های کشمیر » از دستنوشته ای از سال ۱۸۵۰ ـ ۱۸۶۰ میلادی در کتابخانهٔ بریتانیا در مجموعه ای به نام « نقاشی  و هنر جلد سازی » به وسیلهٔ انجمن ایران شناسی فرانسه در سال ۱۹۹۲ منتشر شده است . نامهٔ بهارستان نیمی از تصویر (۱) را در ذیل مقالهٔ « فرهنگ گونه تاریخی » ( دفتر ۶ : ۴۵۰ ) با توضیحاتِ زیر به چاپ رسانیده است

     آنچه ما را واقف بر طبیعت مشکل این صناعت می کند چیزی است که ما از خلال تصویری قدیمی به دست آورده ایم که به قرنِ دوازده هجری [ صح : سیزدهم ] برمی گردد و این تصویر تعلق به شهرهای قدیم افغانستان [ صح : کشمیر ] دارد . این تصویر صحنه ای را در یک کارگاه کاغذ سازی می نمایاند که صنعت گران در آنجا تا حدی لخت می باشند و پاهای خود را تا حد زانو در یکی از حوض های موجود در کارگاه به آب کرده اند و دو نفر از آنها بین خود پارچه ای بسته اند به جهت تصفیهٔ مواد چسبناک پنبهٔ تخمیر شده که بر اثر آسیاب کردن آن به وجود آمده است . این تصفیهٔ این چنینی پنبه برای آن است که به پنبهٔ پاکی دست یابند تا در قالبهایی که از شاخه های نخلِ خرما ساخته شده اند ریخته به کاغذ تبدیل کنند ....


کتابِ فنون و منابع در ایران تألیفِ پرویز محبی و ترجمهٔ آرام قریب ( تهران : اختران ، ۱۳۸۳ ) ضمن توضیح در موردِ آسیاب کاغذ ( ص۲۵۲ ) تصویر کامل را گراور کرده است و برای هر قسمت شماره ای ذکر کرده ( که ما در شرح 

تصویر بعداً همین شماره گذاری را رعایت کرده ایم ) توضیحات زیر را ارايه نموده است : 


۱ـ چرخ :‌ آسیای کاغذ بادامک دار . چکشی ، کرباس را در هاون سنگی می کوبند . دو مرد لتّه های کوبیده شده را می شویند تا سفید شوند . لتّه ها را روی سنگی می گذارند تا خشک شود . سپس آن را در ظرفی قرار می دهند . 

۲ ـ کَرباسِ کوبیده در حوضچه .

۳ ـ خمیر 

۴ ـ چاه و چرخ چاه 

۵ ـ کاغذ ساز با چارچوبی که از شاخه های درختِ پرتغال ساخته شده است ، خمیر را می گیرند .

۶ ـ چارچوب را روی سنگی تا آب آن برود .

۷ ـ کاغذ را بین دو تخته می گذارند و چند سنگ روی تخته ها قرار می دهند . 

۸ ـ کاغذ را با استفاده از یک قلم مو از موی اسب به دیوار می چسبانند .

۹ ـ کاغذ آویخته بر بند . 

۱۰ ـ کاغذ را روی تخته ای می گذارند و با چاقویی آن را می تراشند .

۱۱ ـ نشاسته را در این ( ظرف ) می ریزند و کاغذ را به آن آغشته می کنند . 

۱۲ ـ کاغذ را روی تخته ای می گذارند و صیقل میدهند . 

    

      این مدرک تنها تصویری موجود به زبان فارسی از مراحلِ ساخت کاغذ است ، پس شایسته است که نوشتهٔ متن به درستی خوانده شود . نگارنده آنچه مقدورش بود سعی در قرائت آن کرد . واژه های ناخوانا با علامت ( ... ) ، و واژه هایی که تردید در صحّتِ قرائت آنها بوده با ( ؟ ) و نیز واژه هایی که معنای آن را ندانستم چنین نشان داده شده است ( ! ) .

     قرائت تصویرِ ( ۲ ) را هم که اسباب جلد سازی است برای مَزیدِ فایده علاوه کردم .  


ت ۱ : 

 ۱ ـ  تشبیه چرخی که به زورِ آب می گردد و دنبالهٔ دیگ به حرکت دادن آن بلند میشود و به زورِ بر هاون سنگی که پُر از کرپاس کهنه می باشد فرود می آید تا به خوبی کوبیده و پهن شو [ د ] . دو نفر مرد در گوشهٔ کمر چادری بر کمر خود بسته کرپاس کوبنده را در آب در کمر چادری انداخته به خوبی می شویند تا سفید گردد . بعد از آن بر سنگ می گذارند تا آب بر می آید . بعد از آن در گنبد جمع می کنند . 

۲ ـ کرپاس کوبیده در میان گنبد .

۳ ـ چاه که بالایش چرخ کرده .

۴ ـ کاغذ ساز کاغذ را بر پنجره که بالای آن باشد ( ...‌) که از شاخه های نارنگ تبارسوت ( ! ) بسته باشد از حوض که خمیر کاغذ در آن حل کرده باشند بر می دارند کاغذ ( ... ) می شود . 

۵ ـ پنجره که بر روی آن کاغذ گذاشته بر سنگهای بابت دور شدن آب می گذارند .

۶ ـ کاغذ میان دو تخته گذاشته سنگ ها برای بار بالا کرده است . 

۷ ـ موی دُم اسب در دست گرفته به دیوار می چسباند .

۸ ـ کاغذ بر چوب بابت خشک کردن آویخته . 

۹ ـ کاغذ‌بر تخته گذاشته از چاکو [ قو ] تراش حاشیه می کند . 

۱۰ ـ آهار در سبو کرده کاغذ را می زند . 

۱۱ ـ کاغذ بر تخته گذاشته مهره می زند . 

۱۲ ـ باس ( ! ) مایه . 

۱۳ ـ کرهٔ کنوط ( ! ) 




ت ۲ : 


۱ ـ تشبیه جلد ساز و اسباب جلد سازی نوشته می آید میان ، جلد ساز کارد در دست گرفته و کتاب در چرخ بند کرده تراش حاشیه کاغذ می سازند . 

۲ ـ سنگ بابت درست نمودن مقوه ، معه دشنه . 

۳ ـ غلاف .    

۴ ـ چان برای در آر ( ! ) کردن سختیان . 

۵ ـ چرم جهت ( ؟ ) جلدها . 

۶ ـ جدولِ مثنّی . 

۷ ـ شکنجه که در میان کتاب دارد . 

۸ ـ‌باس که در میان مایه دارد. 

۹ ـ کارد ، معه غلاف . 

۱۰ ـ تورژ ( ! ) 

۱۱ ـ سوزن . معه رشته . 

۱۲ ـ تورژ ( ! ) برای صاف کردن سختیان . 

۱۳ ـ آری ( ! ) 

۱۴ ـ سُنبه خورد ( خُرد ) .

۱۵ ـ مِقراض . 

۱۶ ـ آری ( ! ) خورد ( خُرد ) . 

۱۷ ـ ( ... ) جهتِ‌ پیچیدن رشته . 



تصاویر برگرفته از یک نسخهٔ خطی کشمیری ( کتابخانهٔ دیوان هند ، لندن Or . 1699  ) 

توضیحات از محمد حسین اسلام پناه ( صاحب دکّان « صحافی کهنه کتاب » در کرمان ) 

برگرفته از سالنامهٔ نامهٔ بهارستان ، سال ششم و هفتم ، دفتر ۱۱ و ۱۲ ـ  ۱۳۸۵  

  

    



۱۰ ـ خطّ پسرِ‌ بُنداری 


     در کتابخانهٔ آیت الله مرعشی ( قم ) نسخه ای از « اخلاقِ ناصری » به شمارهٔ ۳۲۲۲ شناسانده شده است ( فهرست ، ۹ : ۲۳ ) که عبارت انجامه اش چنین است : 

     « تمّ الکتاب بعون الله و حسن توفیقه علی یدی العبد الضعیف ابی العباس عبدالله ابن الفتح‌ بن علی بن محمد ابن الفتح البُنداری فی السابع من ذی القعده سنه تسع و سبعین و ستمأیه و کان فراغ مصنفه منه فی شهور سنه ثلث و ثلثین و ستمائه هجریه نبویه و الحمدلله علی ذلک .‌»  

     این کتاب می باید فرزندِ قوام الدین فتح بُنداری بن علی بن محمد اصفهانی مشهور به بُنداری باشد که چکیده ای مشهور از شاهنامهٔ فردوسی را به عربی درآورد و در سال ۶۲۴  به پادشاهِ وقت تقدیم کرد . او همان است که « زُبده النصره » عمادالدینِ اصفهانی در تاریخ سلاجقه را ملخص ساخت . 

     فاصلهٔ کتابت اخلاق ناصری ( ۶۷۹ ) با اهدا شدن ترجمهٔ شاهنامه پنجاه و پنج سال بوده است و طبعاً از نظر زمانی بی تناسُب نیست . 



ایرج افشار 

برگرفته از نامهٔ بهارستان . سال ششم و هفتم ، دفتر ۱‍۱ و ۱۲ ، ۱۳۸۵ 



۱۱ ـ جای نقطه های ب ، ت ، ث و ن در نسخهٔ موًّرخ ۵۲۳ 


     در بخشی از نسخه برگردان تفسیرِ سورآبادی ۵۲۳ نکتهٔ قابل توجه آن است که کاتب همه جا نقطهٔ « ب » و « ث » و « ت » و « ن » را به جای آن که در درون و وسط حرف بگذارد به دقت مخصوص بر آغازهٔ آن چهار حرف گذاشته است . در حقیقت از نوع کارهای است که درین روزگار به توسط گرافیک پردازان انجام میشود . 

    چند نمونه از کلماتِ مختلف آن نسخه برای نشان دادن تفنن و روش یکی از کاتبان قدیم نقل میشود . 




ایرج افشار 

برگرفته از نامهٔ بهارستان . سال ششم و هفتم ، دفتر ۱‍۱ و ۱۲ ، ۱۳۸۵ 



۱۲ ـ تصویری از ابزارهای جلدسازی سنتی 


   تصویر زیر مربوط به ابزارهای جلد سازیِ نیمهٔ قرن نوزدهم ایران است ؛به ترتیب از راست به چپ :  یک آلتِ پرداخت با دستهٔ برنجی ؛ یک آلتِ فولادیِ تراش و بُرش ( شِفره ) با تزئین مُشَبّک و دستهٔ صدفی ؛ یک آلتِ فولادی تراش و بُرش ( شِفره ) ؛ یک درفش فولادی با گردنِ مُشَبَّک و چهار گوش ، مرصع به طلا ، و یک دستهٔ‌سفید استخوانی . 




برگرفته از کتابِ : صحافی و جلدهای اسلامی ، نوشتهٔ دانکن هالدین ، ترجمهٔ هوش آذر آذرنوش ،  چاپ اول ۱۳۶۶ ، ص۱۹ 
























































 
























































 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

گر شرم همی ز آن و این باید داشت
پس عیب کسان زیر زمین باید داشت
ور آینه وار نیک و بد بنمایی
چون آینه روی آهنین باید داشت

جمال الدین عبدالرزاق