مطالبی را که از این پس در چند قسمت عرضه خواهد شد، تحقیقات مختصری است که با استناد به منابع موجود و گاهاً نایاب در باب داستان مهدویت و ریشه های تاریخی آن انجام داده ام که امید است در شرایطی که دروغ پردازان حاکم با استفاده از ساده اندیشی تعدادی از عزیزان هموطن ، اسطوره ایی ناهنجار از امام دوازدهم شیعیان ساخته و پرداخته اند و بیعد نخواهد بود به زودی کسی را به نام امام زمان در جمعه روزی به عالمیان معرفی کنند ، ابعاد داستان مهدویت و ریشه های ایرانی آن را برای شما به دور از حب و بغض روشن نماید ... امید آنکه که کاستیهای احتمالی را متذکّر شوید و از نظرات خودمن را بی نصیب مگذارید .
قسمت اول
تشکیل فرضیه مهدویت
قرآن از مهدی صحبت نمی کند . ظاهراً مسلم است که پیغمبر اسلام آمدن او را خبر داده بود ولی نمی توان گفت که در واقع چه عقیده ای در خصوص مهدی داشته است . در ضمن بیاناتی که در احادیث به پیغمبر نسبت داده اند ، این عبارت دیده می شود:
« اگر فقط یک روز از عمر دنیا بماند ، خداوند تعالی آن روز را به درازا خواهد کشانید تا از من یا خاندان من مردی پیدا شود که جهانرا پر از داد کند همچنانکه از جور پر بود . » از این عبارت چنین بر می آید که مهدی باید از نژاد محمد باشد.
شک می توان داشت که خود حضرت محمّد در این مورد بدین وضوح بیاناتی داشته باشد . حضرت محمّد پسر نداشت و هیچ دلیلی در دست نیست که در شریعت خود اصل وراثت را که عرب بواسطهٔ هرج و مرج طلبی مطلوب نمیدانست قبول کرده باشد. پیغمبر نه در زندگی نه در هنگام مرگ خود وارثی معیّن نکرد ، زیرا که خداوند هر کس را بخواهد انتخاب می کند مجبور نیست که عطایا و مراحم خود را از راه نسب ابراز کند و الطاف الهی او مقید به تصادفات نسل نیست . اگر پیغمبر از دار دنیا برود و معلوم نکرده باشد که قبای او بر بالای کدام یک از اصحابش برازنده است تمیز این امر بر عهده ملّت است . این مشکل از همان وقت که پیغمبر بدرود حیات گفت پیدا شد و به زودی خاتمه یافت . پیغمبر فقط یک دختر از خود باقی گذاشت که فاطمه نام داشت و او را به زنی پسر عم خود علی داده بود که نخستین صحابه و فداکارترین پیروان او به شمار می رفت . امّا با اینکه هواخواهانی در پیرامون علی گرد آمدند تا مدّت ۲۳ سال به خلافت نرسید و در این زمان سه بیگانه به نام ابوبکر و عمر و عثمان یکی پس از دیگری به خلافت نشستند تا اینکه بعد از ایشان مقام پیغمبر نصیب علی شد.
عاقبت داماد نبی به خلافت رسید لکن کینه های سبعانه از اطراف برخاست و علی «ع» تاب نیاورد و پسر یکی از بدترین دشمنان و معاندان پیغمبر که تا آخر در بت پرستی باستانی عرب پایدار مانده بود ، یعنی معاویه ، حاکم دمشق و ریٔیس خاندان بنی امیّه ، پس از قتل داماد پیغمبر خلافتی موروثی بنا نهاد و این واقعه را می توان به منزلهٔ انتقام شرک قدیم از اسلام تعبیر کرد . این خلفای دمشق مردمانی بودند فاسق که آشکارا شراب می نوشیدند و چنانکه تکلیف مسلمانان متّقی اقتضا می کند اقلاً این عمل را در خفا انجام نمی دادند . نمونهٔ آنها همان ولید ثانی است که قرآن را هدف می ساخت و به شعر با او می گفت : « در روز قیامت به خدا بگو که ولید خلیفه مرا پاره پاره کرد . » یا عبدالملک که در همان زمان که او را به خلافت ستودند قرآن را که تا آن زمان پیش خود داشت بر هم نهاد و گفت : « هذا فراق بینی و بینک - اکنون وقت جدایی من و توست . » و معذلک در تحت توجهات همین امرای نیمه بت پرست بود که اسلام آن فتوحات بزرگ را کرد که تا امروز مایهٔ تعجّب تاریخ است چنانکه انقلاب کبیر فرانسه هم تحت هدایت ناپلیٔون و به زور تازیانهٔ او در اطراف اروپا منتشر شد .
قانون کلّی این است که هیچ اصل بدیعی در دنیا پیروز نمی شود مگر به وسیلهٔ کسانیکه آن را فاسد میکنند و از آن بهره برمیدارند . مهدویت از زمان پیشرفت بنی امیّه به بعد آشکارا شد و به نفع اولاد علی «ع» نضج گرفت.
علت این امر آن است که در این مدّت واقعهٔ عمده یعنی فتح ایران اتّفاق افتاده بود . این شاهنشاهی وسیع که چهار قرن در برابر روم و بیزانس ایستادگی کرد در مدّت چند سال در اثر حملهٔ چند لشگر عرب به ندای الله و اکبر پیش میرفتند منقرض شد و همین که لشگرهای دولتی پراکنده گردید ملّت به ناچار تسلیم شد و ایرانیان گروه ها گروه دیانت جدید را با اینکه بر ایشان تحمیل نمیشد پذیره شدند زیرا که در صدر اسلام با اینکه اعراب بسیار متعصب بودند بر خلاف آنچه تصور می رود هیچکس را به قبول قرآن یا گذاشتن از دم تیغ مجبور نمیکردند بلکه شقّ ثالثی نیز در میان می نهادند که دادن جزیه بود و خلفا بسیار ترجیح میدادند که ملتها شق ثالث را قبول کنند چه بدان وسیله بیت المال انباشته میشد .
پیشرفتهای اسلام متصدیان خراج را می ترسانید چنانکه بدگویان اسلام شکوه میکردند که ظاهراً خداوند پیغمبر را نه برای راهنمایی و دعوت بلکه برای جمع جراج فرستاده است . ایرانیان گروه ها گروه به رغبت اسلام می آوردند زیرا که هجوم عرب را هم از حیث دیانت و هم از حیث سیاست همچون وسیله نجات استقبال می کردند . ایران در هنگام سلطنت پادشاهان ملّی دورهٔ هرج و مرج خطرناکی پیموده بود و مذهب رسمی یعنی کیش زردشت هر چند دیانت اخلاقی بسیار پاک و ارجمند و ارجمند بود اساسی در شرق بنا نهاده بود که بسیار تازگی داشت به این معنی که زردشتیان پیروان سایر مذاهب را از اجرای آداب دینی خویش منع میکردند آیین زردشت که پادشاهان ساسانی نخستین بار اساس پادشاهی را بر آن استوار ساخته و از آن حمایت میکردند به واسطهٔ اعمال جان فرسا و تحریمات شاق که به آن باز بسته بودند تسلطی را که به روح مردمان داشت از دست داد و به علّت اینکه عامه و حتی و مخصوصاً کسانی که به مذهب خویش عمل نمیکنند میل دارند که مذهبشان با ریاضت آمیخته باشد و آیین زردشت چنین نبود پس مقام خود را گم کرد امّا گرانی آن همچنان باقی ماند . بنابراین کیش مذکور نمیتوانست پایدار بماند زیرا که با شهوات مخالفتی نداشت . به همین علت در مدت کوتاهی نیمه ای از ایرانیان برای رهایی از کیش شاق خویش اسلام آوردند لکن اسلام عجیبی به این معنی که اساطیر ایرانی را که هر ملتی بیشتر از اصول دیانت و شعایٔر مذهبی خویش به آنها دلبستگی دارد با اسلام آمیختند. هنگامیکه میان علی «ع» و بنی امیّه نزاع درگرفت ایران باطناً به این کشمکش چندان علاقمند نبود . برای ایران هیچ فرقی نداشت که خلافت پیغمبر به دست علی یا معاویه بیفتد زیرا که هر دو عرب نژاد بودند . ایران بایستی بدون ملاحظه مغلوب باشد و به عبارت دیگر به مخالفت غالب برخیزد ، احساسات ملی ایرانیان در مدّت کوتاهی مجدداً قوام گرفته بود البته به فکر نبودند که به دیانت سابق برگردند زیرا که تکالیف دشوار و ناگوار آن هنوز از خاطره ها محو نشده بود بلکه میخواستند در مسلمانی باقی بمانند اما اسلام را چیز دیگر و عرب چیز دیگر میدانستند . اسلام را طالب بودند و لیکن از محبّت نسبت به تازیان به حدّاقل قناعت کردند و چون علی «ع» مغلوب شد حق را به او دادند ولی همینکه ایرانیان هواخواه علی شدند به دلیل بسیار مهمی قلباً از او حمایت کردند زیرا که علی داماد پیغمبر بود و پسران علی که نوادهٔ پیغمبر میشوند در دیدهٔ ایرانیان نمایندهٔ اصل وراثت و حق خداداد بودند . آری تشکیلات اساسی ایرانیان قرنها بود که بر حق خداداد تکیه داشت . این حق در ادوار نخستین در تمام اقوام آریایی اصل مشترک به شمار میرفت ایرانیان مانند هندیان و یونانیان همزمان هومر معتقد بودند که در میان آدمیان بعض خانواده ها مستقیماً از خداوند جدا شده اند و دولت به ایشان متعلق است زیرا که از طبیعت بشر برتری دارند. در ایـــران معتقد بودند که این پادشاهان یا به قول یونانیان این « پسران زیٔوس » نور لطیفی از خداوند اقتباس کرده اند و با عقاب خود پشت به پشت انتقال میدهند و آن نوع نوری بود که از آسمان نازل میشد و آن را فرّیزدان می نامیدند و پادشاه را خداوند و زادهٔ کردگار محسوب می داشتند . در کتیبه هایی که از این پادشاهان باقی مانده است خود را موجودات « خدایی و آسمانی نژاد » نامیده و در نامه های خود به القاب ذیل فخر کرده اند « برادر مهر و ماه و آدمی در میانهٔ خدایان و خدایی در میانهٔ آدمیان » و بر فراز تاج خود نشانه ای از کرهٔ آسمانی نصب میکردند تا برسانند که محور یا قطب عالم بشری هستند . ایران در عهد سلطنت ساسانیان ۴۰۰ سال قرین فخر و اقتدار میزیست زیرا که قدرت سلطنت در دست نژادی بود که خدایی و بع حق شناخته میشد . حتی سلاطین ساسانی تا زمانیکه نژاد خویش را به پادشاهی که پیش از پارتیان و جانشینان اسکندر سلطنت داشتند یعنی به هخامنشیان نپیوستند سلطنت خود را استوار ندیدند زیرا که هخامنشیان وارث مستقیم دلاوران اساطیری اوستا یعنی فریدون و جمشید به شمار میرفتند . انحطاط ایران از روزی آغاز شد که غصب تاج و تخت نژاد خدایی را قطع کرد ، بدین مناسبت در دیدهٔ ایرانیان مسلمانان گذشته از اینکه بنی امیّه به واسطهٔ سستی عقیده لایق خلافت نبودند ادعا و فیروزی آنان بیشتر از آن حیث نادرست مینمود که حق و صواب را پایمال میکردند . به این جهت همینکه علی وفات یافت او را در اساطیر و افسانه ها جای دادند و چنین توصیف کردند « اوست علی پسر عمّ و برادر و پسر خوانده و نخستین پیرو و شجاعترین حامی پیغمبر ، جنگاوری که هرگز کسی بر او دست نیافت و چنانکه ابوبکر می گفت هنگام ولادت او سهمناکترین شمشیران به نیام رفت . اوست سامسون ازمنهٔ جدید که در حمله خیبر دروازهٔ شهر را از بیخ برکند و سپر خود ساخت .زیبا و نجیب و سخی و جوانمرد و عاقل و دانایی که پیغمبر دربارهٔ او گفته بود : منم شهر علم و علی هم در است . » علی که سه بار او را به نیرنگ و دسیسه از حقش محروم کردند و به خنجر از پای در آوردند ، علی در نظر هواخواهان خویش به عیسایی دلبر و جنگجو مانند بود . از آن زمان تفرقه ای بزرگ پدید آمد که همان روزهای نخستین اسلام را منشعب کرد در حالیکه بیشتر مسلمانان و اهل سنّت سه خلیفه نخستین را همپایهٔ علی میدانستند و به اندازهٔ او محترم می شمردند ، دیگران که اکثراً ایرانی بودند بر سه خلیفه نخستین لعن میکردند و آنانرا غاصب خلافت محسوب میداشتند و فقط داماد پیغمبر را امام و ریٔیس بر حق میدانستند ، این طایفه فرقه هواخواهان علی را تشکیل دادند و آنانرا طایفهٔ امامیه نیز می توان گفت زیرا که بنا بر اعتقاد ایشان در هر زمانی امامی هست معصوم که وجود او برای حفظ نظم دنیا قطعاً ضروری است و در دنیا فقط یک امام بر حق هست چنانکه در آسمان فقط یک خدا وجود دارد و منصب امامت مختص خاندانی است که نژاد برگزیدهٔ خداست . این فرقه همان است که در ارتدکس های اروپا آن را بیشتر به اسم شیعی و رافضی می نامند . ستایش علی به زودی چنان صورتی در میانهٔ پیروان او پیدا کرد که از همه حیث به دیانتی شباهت یافت . او را مالک جزیی از الوهیت می دانستند و بدین مناسبت معتقد بودند که نمرده و به آسمانها عروج کرده است . اوست که در موقع طوفان بر فراز ابرها دیده می شود و هموست که رعد صدای او و برق تازیانهٔ اوست . چنانکه می کویند در امان حیات او بعضی از مردم خدایش دانسته ، می پرستیدند و می گفتند « تو خدا هستی » و علی که این اسناد را کفر می دانست و به الوهیت خود شاعر نبود ایشان را گردن میزد و سرها در حین غلطیدن فریاد میکشیدند « علی تو خدا هستی ». علی از بطن فاطمه دو پسر باقی گذاشته بود حسن و حسین . حسن را بنی امیّه زهر خوراند و حسین که به دعوت هواخواهان خود به کربلا آمده بود در اثر خیانت پیروان خویش تنها ماند و پس از مقاومت دلیرانه با تمام اهل و عیال به قتل رسید و در ایران واقعهٔ دهشت آور قتل او نمایش های حزن انگیز و شگفت انگیزی پدید آورد که «مسیو دو گو بینو» در آثار خود آن را شرح داده است و هنوز تا این ایّام همه ساله بی اعتقادترین ایرانیان هم از شنیدن آن واقعهٔ دلخراش گریه میکند. بنی امیّه می توانستند کشور گشایی کنند و بلاد مقدسهٔ مدینه و مکه را محاصره کرده و به غارت دهند و می توانستند شمشیر اسلام را تا ماورا ٔ جیحون و سند و تا قفقاز و پیرنه ببرند ، اما ایشان فقط رؤسای عملی بودند و ریٔیس بر حق یعنی امام زمان حال جز در میان اولاد علی«ع» در خانوادهٔ دیگری نبودند . هر چند زمان حال در نظر پیروان علی تاریک می نمود اما منتظر بودند که از اولاد علی در آینده یک نفر منجی برخیزد ، زیرا که عترت پیغمبر به علی سپرده شده بود . چنانکه گفتیم ایرانیان زردشتی معتقد بودند که سوشیانس منجی باید از نژاد پیغمبر ایرانی یعنی زردشت ظهور کند پس ایرانیان مسلمان فقط اَِِعلام و اسامی خاص را تغییر دادند و حکایت میکردند که روزی علی«ع» از پیغمبر پرسیده بود : « یا رسول الله آیا مهدی از ما خواهد بود یا از خانوادهٔ دیگر » و پیغمبر چنین پاسخ داده بود :« مسلماً از ما خواهد بود . خدا باید به وسیلهٔ ما آفرینش را به پایان رساند چنانکه به وسیله ما آن را آغاز کرد » (۱) اعتقاد به مهدی همینکه وجود یافت در عالم اسلام پراکند گشت و ما به طریق اختصار اعتقاد اقوام مختلف از قبیل ایرانی و بربر و ترک و مصری و عرب و سودان را در این مورد مطالعه خواهیم کرد لکن مدعی نیستیم که همهٔ کسانی را که ادعای مهدویت و لحظه ای چند در عالم نبوت درخشیده اند تعداد کنیم زیرا که عدهٔ آنها به فوجی بالغ می شود . پایان قسمت اوّل
۱:به نقل از مقدمهٔ ابن خلدون بخش سوّم از کتاب اوّل ( ترجمه محمد پروین گنابادی ) بنگاه ترجمه و نشر کتاب
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
گر شرم همی ز آن و این باید داشت
پس عیب کسان زیر زمین باید داشت
ور آینه وار نیک و بد بنمایی
چون آینه روی آهنین باید داشت
جمال الدین عبدالرزاق