۵ آبان ۱۳۸۸

ویژه نامهٔ سید حسن تقی زاده ۱۱

تقی زاده  ـ  پرفسور براون

به قلم سید حسن تقی زاده 

از یادداشتهای تقی زاده 




قریب یکماه یا کمی بیشتر در همان هتل در پاریس بودیم ، در این بین روزی کاغذی از پست به من رسید از انگلستان ، کاغذ به فارسی بود و نویسندهٔ آن پرفسور ادوارد بروان انگلیسی معلم زبان فارسی در کمبریج بود ، مکتوب به این عبارات آغاز میشد : 

شنیدم صفات تو عاشق شدم

بدیده    ندیده    رخ    فرّخت

ندانم           از              دلم 

چها  خیزد  آیا  چو بینم رخت 

نوشته بود شنیده ام شما به پاریس آمده اید خیلی مشتاق دیدار شما هستم و اگر ممکن میشد که بیایید اینجا ، بیایید انگلیس خیلی خوشحال میشدم و می توانستیم با هم کار بکنیم . مقصودش این بوده که در راه مشروطیت کار بکنیم به این جهت من مایل شدم که سری به انگلستان بزنم ، و اگر راهی پیدا شود که کار و شغلی در آنجا برای گذراندن معیشت پیدا کنم موقتاً آنجا بمانم . مختصر وجهی که گفتم از علیزاده بعدها ( رادپور ) قرض کرده بودیم رو به تمامی بود . عاقبت من مصمم شدم آنچه از آن وجه باقی مانده همه را به میرزا محمد علیخان 

( تربیت ) داده پیش او بگذارم و خود به تنهایی به انگلیس بروم . و چون در آن موقع یک نمایشگاه که اکسپوزیسیون می گویند اکسپوزیسیون فرانسه و انگلیس در لندن دایر بود و بلیط مسافرت به لندن بآن عنوان خیلی ارزان بود یعنی تا آنجائیکه به خاطرم  می آید مخارج عادی بلیط که از پاریس به انگلیس قریب ۵۰ فرانک بود در این موقع اگر کسی به قصد دیدن نمایشگاه میرفت قیمت بلیط رفت و برگشتن با هم قریب سی فرانک میشد ، لذا یک بلیط رفتن و برگشتن گرفتم و با همراهی مرحوم حاجی میرزا آقا فرشی که او هم وکیل در مجلس شوری بود و کمی پیش از تخریب مجلس به خارجه رفته بود عازم شده به لندن رفتیم . در لندن در یک پانسیون که Boariling house میگویند و شیخ حسن قزوینی معاون ( خلیفه ) مرحوم ادوارد براون و معلم فارسی بود برای ما یعنی من و معاضد السلطنه تهیه کرده بود منزل کردیم و این اقدام او به سفارش مرحوم براون بود . به او سپرده بود که این مهاجرین مشروطه طلب ایرانی وقتیکه به اینجا برسند هر نوع کمک به آنها بکنید و حتی خود مخارج این کار را به عهده گرفته بود و در کاغذی که به فارسی به آن شخص نوشته بود اینطور نوشته : 

« این مردان نجیب شجاع که در راه وطن خود فداکاری کرده اند حقی در گردن ما دارند و مخلص هم میخواهم بهره ای از این شرف داشته باشم » پس تأکید کرده بود از ما پذیرایی بکند تا او خود از مسافرت موقتی که به دانمارک برای شرکت در انجمن بین المملی مستشرقین کرده بود برگردد . 

مرحوم براون در این باب کمال اهتمام را کرده بود ، علاوه بر اینکه شیخ حسن را در لندن گذاشته بود که از ما پذیرایی بکند در کمبریج هم باز سپرده بود که اگر مستقیماً به آنجا رفتیم در آنجا هم از ما پذیرایی کنند و به همین جهت بود که شیخ حسن برای ما پانسیون تدارک کرده بود . 

طولی نکشید براون از مسافرت آمد و خیلی خوشحال شد . یکروز بیشتر در لندن نمی ماند و میخواست به کمبریج برود . گفت ناهار را در کلوپ می رویم بخوریم ، خیلی مهربانی کرد . و گفت خیالتان چیست ، من گفتم آمدم این جا ببینم اگر کاری بتوانم پیدا کنم که وسیلهٔ زندگی باشد اینجا می مانم و اگر پیدا نشود ناچار به پاریس بر می گردم . گفت فکر کار نکنید این قابل نیست . بعد گفت : 

زیان  می کند   مرد   تفسیر  دان

که  علم  و  ادن میفروشد به  نان 

ولیکن تو بستان که  صاحب خرد 

ز  ارزان  فروشان به رغبت خرد 

گفت شما اینجا مهمان باشید یک چند که اینجا هستید با هم بنشینیم وقایع تاریخ گذشته را با هم بنویسیم و هر کمکی ممکن است برای اعادهٔ مشروطیت بکنیم و در افکار عامه این جا تبلیغ کنیم . ولی آنچه گفت من قبول نکردم . به قول معروف خیلی خشک بودم و او آخر متحیر ماند چکار بکند . به من گفت خیلی خوب شما در لندن چند روزی تأمل کنید من بروم کمبریج آنجا ببینم کاری که برای گذران زندگی بشود پیدا کنم بنویسم . من گفتم که خوب من اگر اینجا بمانم و کمبریج بیایم یک رفیقی دارم در پاریس مانده . گفت بنویس او هم بیاید . و یک اسکناس پنج لیره به من داد که بفرستید برای رفیقتان که بیاید و من به میرزا علیخان نوشتم آمد . بعد او نوشت که یک کاری برای شما در کمبریج پیدا کرده ام به اینجا بیائید . وقتی ما به آنجا رفتیم او گفت کاری که پیدا  کرده ام این است که در کتابخانهٔ عمومی کمبریج ( که کتابخانهٔ بزرگیست ) کتب فارسی و عربی درست فهرست نشده است و محتاج به اشخاصی هست که این زبانها را بداند و فهرستی برای اینها درست بکند ، به طریقهٔ فهرست کردن چنانکه میان آنها معمول است به ما یاد داد . و ما در یک پانسیون خیلی ارزان منزل کردیم و روزها را به کتابخانه رفته در آنجا مشغول کار بودیم ، و غالباً با او یعنی پرفسور براون محشور بودیم .

در اینجا این جملهٔ معترضه بهتر است گفته بشود چنانکه بیان شد امر معیشت ما  از این راه میگذشت که مرحوم پرفسور براون قرار گذاشت که ماهی ده لیره به ما داده بشود در مقابل آن کاریکه میکردیم و به بانک سپرد که ما آخر هر ماه رفته این وجه را از بانک بگیریم . دو سه سال بعد از آن زمان وقتیکه من در طهران بودم ، نسخه ای از خطابه های مرحوم براون در پاریس که بر حسب دعوت از فرانسویها برای نطق در باب مشروطیت ایران و غیره او را دعوت کرده بودند که پاریس برود و او قبول کرده و رفته بود و شش خطابه در آنجا خوانده بود که نسخه ای از آن چاپ شده بود برای من ارسال داشته بود . در ضمن بیانات او دیدم که از من حرف زده و گفته فلانی که اینجا آمد وسیلهٔ زندگی نداشت و من هر کاری کردم که به یک نحوی به او کمکی بکنم قبول نکرد . عاقبت مجبور شدم حیله ای بکنم و به اسم کتابخانه او را مشغول بکنم و تصور کند که پول از کتابخانه میرسد در صورتیکه خودش میداده و کتابخانه خبری از آن نداشت . او آدم دارا بود و پدرش متمول بود و کشتی سازی و معدن ذغال سنگ داشت خودش هم از پرفسوری عایدی خوب داشت ....




 از مجلهٔ یغما ، سال بیست وششم ، تیرماه ۱۳۵۲ ، شمارهٔ چهارم 

 موجوده در آرشیو روزگار نو



































































































































۱ نظر:

گر شرم همی ز آن و این باید داشت
پس عیب کسان زیر زمین باید داشت
ور آینه وار نیک و بد بنمایی
چون آینه روی آهنین باید داشت

جمال الدین عبدالرزاق