مقدمه :
نخستین کنگرهٔ نویسندگان ایران که به سال ۱۳۲۵ در تهران به ریاست ملک الشعراء بهار ( وزیر فرهنگ وقت ) برگزار شد ، حواشی فراوانی دارد و حاوی نکات و مطالب تاریخی و خواندنی است ، این کنگره که به همت انجمن فرهنگی ایران و شوروی برگزار شد و بزرگان ادب و فرهنگ آنروزگار همگی جزو مدعوین بودند . در این جلسه کریم کشاورز منشی بود و با هیئت رئیسه همکاری میکرد اما در حقیقت و عملاً وی تحت نظر و مراقبت احسان طبری ، اداره کننده و همه کارهٔ کنگره بود ، به همین دلیل و به مناسبت سالروز درگذشت او، از مقالت مفصلی در این باب که در جلد ۱۸ پژوهشهای ایرانشانسی - به کوشش ایرج افشار- به چاپ رسیده ، قسمتهایی را که به کریم کشاورز مربوط است و تا حدودی خوانندگان عزیز را با فضای کنگره آشنا می گرداند ، انتخاب کرده ایم ، زیرا که اولاً با کریم کشاورز و فعالیتهایش در آن زمان آشنا میشویم و ثانیاً تا حدودی از سیاستهای فرهنگی شوروی سابق در ایران و از همه مهمتر از حواشی شعر خوانی نیما و عکس العملهای متفاوت حضار و رویاروئی کهن و نوین آگاه میشویم ، البته مطالب و حواشی این کنگره و بررسی رفتارتهای شرکت کنندگان آن وروابط فی مابین آن بزرگان بسیار مفصل و فراوان است که از حوصلهٔ این مقالت ( که چندان کوتاه هم نیست ) خارج است و مجال دیگری می طلبد . که به تناوب در ویژه نامه های دیگر به آن خواهیم پرداخت .
یادی از نخستین کنگرهٔ نویسندگان
به قلم علی محمد هنر
نخستین کنگرهٔ نویسندگان ایران ، بر حسب ابتکار هیئت مدیرهٔ انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی به همّت کمیسیون ادبی انجمن از ۴ یا ۱۲ تیرماه ۱۳۲۵ در تهران تشکیل شد . افتتاح کنگره در حضور جناب اشرف « قوام السلطنه » و « سادچیکوف » سفیر روسیهٔ شوروی صورت گرفت . ( نخستین کنگره ، ص۶ )
گفتنی است که ( خاطرات بزرگ ، ص۲۶۲ ) :
« مخارج انجمن را خانهٔ فرهنگ شوروی [ وُکس ] و سفارت شوروی البته تأمین میکرد و قسمتی هم از حق عضویت افراد تأمین می شد . »
نیز « بزرگ علوی » ( ۱۲۸۲ - ۱۳۷۵ ) گفته (خاطرات بزرگ ، ص۲۷۴ ) :
« این کنگره در ۴ - ۱۲ تیرماه ۱۳۲۵ در انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی تشکیل شد که در دست تبلیغات سفارت شوروی بود و البته با کمک ایرانیان و دستگاه دولتی ایران . مقصود از تشکیل این انجمن ، گذشته از تبلیغات روسها و دولت شوروی به سود سیاست خود در جهان و ایران ... یکی از هدفها این بود که روشنفکران ایران را جلب کنند . مجلهٔ پیام نو هم این جهت و منظور را داشت . »
هفتاد و هشت نفر از شاعران و نویسندگان برای شرکت در کنگره دعوت شده بودند که عدهٔ معدودی از آنها به علت کسالت و یا مسافرت و علل دیگر ، از حضور در کنگره خودداری کردند . ( نخستین کنگره ، دیباچه )
بنا به نظر سیروس طاهباز ( یادمان ، ص۵۹ - ۶۰ ) :
« این ۷۸ نفر مدعو ، جز تعدادی انگشت شمار ، جملگی سرسپردگان ارتجاع ادبی و استعمار سرخ و سیاهند و از مخالفان و معاندان مشهور نیما . »
بر فرمایش ایشان باید افزود که البته جز این عده ، شاعر و نویسندهٔ مشهوری در ایرانِ آن زمان نبوده است و از این عده هم ، تعداد شاعران شرکت کننده ، پنجاه و اند نفر بود.
( نخستین کنگره، ص ۱۸۴ ) .
به پیشنهاد « مستشار الدوله » ( صادقِ صادق : ۱۲۴۲ - ۱۳۳۱ ش ) - رئیس انجمن - محمد تقی بهار ( ملک الشعراء ) ، علی اصغر حکمت ، علی اکبر دهخدا ، دکتر سید علی شایگان ، بدیع الزمان فروزانفر ، سرور مهکامه ( سروَر الدوله محصص ) ، صادق هدایت ، کریم کشاورز و سید تقی میلانی به عنوان « هئیت رئیسه » برگزیده شدند و بهار که وزیر فرهنگ و تعلیمات عالیه بود ، به سمت رئیس هئیت انتخاب گردید .
از هئیت رئیسه انجمن مرکزی نیز به کریم کشاورز به سمت منشی با هئیت رئیسهٔ کنگره همکاری میکرد ( نخستین کنگره ، ص ۵ ) .
اما در حقیقت و عملاً ، کریم کشاورز تحت نظر و مراقبت احسان طبری ، اداره کننده و همه کارهٔ کنگره بود ، مجموعهٔ سخنرانی های کنگره ( دو سخنرانی اصلی و دو سخنرانی فرعی و پاره ای از گفتگوها و بخشی از آثار شرکت کنندگان در کنگره) یک سالی پس از تشکیل کنگره تحت عنوان نخستین کنگرهٔ نویسندگان ( تهران ۱۳۲۶ ) به چاپ رسید .
با توجه به آنچه در « دستور کلی مذاکرات کنگره » ( ص ۱ ) قید گردیده ، در روز یکشنبه ۴ تیرماه ، « علی اصغر حکمت » به عنوان « شعر فارسی در عصر معاصر » سخنرانی کرده است و در روز چهارشنبه ۵ تیرماه ، ۲ ساعت به « بحث دربارهٔ نظم معاصر » اختصاصیافته بود که احسان طبری و دکتر پرویز ناتل خانلری و عبدالحسین نوشین در آن شرکت کردند ( نخستین کنگره ، ص۴۱ - ۵۳ )- که به نکته های تأمل برانگیز آن ذیلاً اشاره میشود - و بعد علی اصغر حکمت به انتقادات پاسخ گفت .
همچنین دو ساعت برای قرائت آثار منظوم به ترتیب الفبا تعیین گردیده بود ( نخستین کنگره ، ص ۱ ) . بر طبق برنامهٔ کنگره ، کسانی که می خواستند در بحث شرکت کنند و یا آثار خود را قرائت نمایند ، می بایست قبلاً نام خود را در دفتر کنگره به ثبت می رساندند ( نخستین کنگره ، ص۲ ) .
شعرخوانی نیما یوشیج ( ۱۲۷۴ - ۱۳۳۸ )
علی اسفندیاری با نام قلمی « نیما یوشیج » و معروف به « امین آقا » جهت قرائت شعر خود ، برای چهارشنبه ۵ تیر ماه نام نویسی کرده بود که شب هنگام نوبت به او رسید . یعنی « ابتدا آقای دانش بزرگ نیا ... اشعار خود را ... قرائت کردند ( نخستین کنگره ، ص۵۹ ) ، سپس نوبت به آقای پرتو علوی رسید ، (ایضاً ، ص۶۰ ) ، آنگاه آقای نیما یوشیج پشت تریبون آمد . » پس بر خلاف آنچه که قبلاً از کتاب کنگره نقل گردید ، قرائی آثار به ترتیب الفبا نبوده است .
به قول جلال آل احمد ( ادب و هنر ، ص۳۰۳ ) :
« شبی که نوبت شعر خواندن او [ نیما ] بود یادم است برق خاموش شد و روی میز خطابه شمعی نهادند و او در محیطی عهد بوقی آی آدمهایش را خواند » .
مطلبی در باب همین شعر خوانی از « اسماعیل شاهرودی » ضمن مصاحبه ای با روزنامهٔ اطلاعات (۹ دی ۱۳۵۰ ، ص۱۱ ) آمده است که در « یادمان » ( ص۱۶۳ ) نیز نقل گردیده :
« نیما تعریف میکرد که در کنگرهٔ نویسندگان وقتی شعر میخواند ، بدیع الزمان فروزانفر را دیده بود که زیر میز رفته و می خندد . فروزانفر گفت : چطور این مرد نمی فهمد که شعرش وزن و قافیه ندارد ؟ »
در عکسی که در صفحهٔ ۵۳ کتاب کنگره از منظرهٔ کنگره در باغ دلگشای خانهٔ فرهنگ چاپ گردیده است ، به خوبی دیده میشود که میز خطابه ، روبروی شرکت کنندگان و پشت به هئیت رئیسه قرار دارد . پس گوینده چگونه می تواند هم در نور شمع باشد ، شعر بخواند و هم در چند متری پشت سر خود ببیند که شخصی فربه زیر میز رفته می خندد ، نیز نامعلوم است که فروازنفر چه کسی را مورد خطاب قرار داده است .
نیما و کنگرهٔ نویسندگان
دکتر علی شیرازپور پرتو ( شین پرتو )در پاسخ به نامهٔ نیما نوشته است ( یادمان ، ص۱۵۱ ) :
« بی اغراق باید بگویم همان لذتی را که در خواندن شعرهای زیبای زبانهای بیگانه برده ام ، در شعرهای جدید شما نیز دریافته ام ، شاید هم بیشتر ...
اما خنده اینجاست در نخستین کنگرهٔ نویسندگان ایران ... یکی دو سخنران دربارهٔ لزوم رفرم شعر فارسی حرفهائی گفتند ، بی آنکه به کارهائی که تا آن زمان انجام یافته اشاره نمایند . کاری که انجام یافته آن را نشده وانمود کردند و لطفاً دستور می دادند که کسی آن را آغاز کند . چقدر این عمل زشت و حق ناشناسانه است نسبت به کسانی که در این راه سالها زحمت کشیده و عمر عزیز خود را بر سر این کار گذاشته اند .
آنکه می خواهد دربارهٔ شعر نو صحبت کند ، سرآغاز کار و گفته اش بایستی نام نیما باشد . »
جلال آل احمد ( ۱۳۰۴ - ۱۳۴۸ ) معرّف و منتقد و حامی پایدار نیما و شعر او ، در نامه ای تکان دهنده و تأمل بر انگیز به نیما یوشیج ، از آن کنگره و گردانندگان و شرکت کنندگانش چنین یاد می کند ( نشریهٔ هفتگی ، ش ۴۲ ) :
« لابد به یادتان هست که من هم مثل شما در آن کنگرهٔ کذائی « وُکس » شرکت داشتم . تابستان ۱۳۲۵ بود ... در آن کنگره نیز درست مثل مورد اخیر [ شرکت در فستیوال بخارست ] ، گذشته از یک عدّه حزبی ها ، دیگرانی هم شرکت کرده بودند که من به هیچ وجه تشابهی میان خودم و آنها نمی دیدم . شخص من در آن کنگره از طرفی در قبال پیران جا افتاده ای امثال شما و دهخدا و بهار و دیگران ، خودم را کوچکتر از آن حس می کردم که بتوانم در نشست و برخاست یک محفل ادبی با شما مشارکتی داشته باشم و از طرفی خجل بودم که هر قافیه بندی و هر مقاله نویس روزنامه ای را در صف دهخدا کشیده اند و بالاخره از این در عذاب بودم که محفل اگر محفل حزبی است . پس اینها و آنها چه کاره اند و شما چه کاره و اگر غیز حزبی است چرا کار به دست حزبی هاست ...
هر چه بود در آن هنگام ، برای من که می خواستم یک حزبی وفادار باشم چاره ای جز سکوت نبود و انضباط حزبی اجازه نمی داد که به این مطالب تفوّهی کنم و تنها کاری که به عنوان اعتراض می توانستم ، این بود که نه در بحثی و نه در قرائت چیزی یا اثری شرکت کنم و لابد به خاطر دارید که این کار را هم کردم . اما راستش از شما و امثال شما که شعرها خواندید و بحث ها کردید ، مستبعد می دانستم .
من در آن وقت بود که دانستم حتی فرصت کوتاهی که در قرائت یک شعر کوتاه در محفلی برای خودنمائی می توان به کسی داد ، ممکن است برای خیلی چیزها کافی باشد ، یعنی برای خیلی فریب ها ...
اما شما آقای نیما هم آن روز در دام افتادید و هم امروز ، آن روز به این عنوان که محلّی است و شما را به شاعری شناخته و دعوت کرده و مجالی برای سخنوری داده و امروز نیز به همین عنوان یا به عنوانی دیگر ... »
محمد محیط طباطبائی ( ۱۲۸۱ - ۱۳۷۱ ) پس از درگذشت نیما نوشت ( تهران مصور ، ش ۸۵۴ ) :
« نیما بعدها که تحول بیشتری در وضع اجتماعی مردم پدیدار آمد ، متأسفانه نیروی جوانی را از دست داده بود و وقتی او را برای آخرین بار در کنگرهٔ نویسندگان ایران دیدم که قطعهٔ منظومی از آثار نوپرداختهٔ خود را می خواند و شوع سخن او در دل سرد شنوندگان اثری نمی کرد ، دریافتم که وظیفهٔ دشوار رهبری تجدّد در شعر فارسی که از آمال او بود ، دیگر از عهده اش ساخته نیست ... »
سیروس نیرو می نویسد ( خوانش ، ص۲۱ ) :
« نیما در کنگرهٔ نویسندگان سال ۱۳۲۵ شعر مادری و پسری را خواند . پیش از او مهدی حمیدی شیرازی هجویه ای بر نیما خواند . موقع شعر خوانی نیما ، برق رفت ، سپس شعر نیما را مخدوش چاپ کردند . نیما برای توضیح علت آن به انجمن فرهنگی ایران و شوروی مراجعه کرد . بیرونش می اندازند . »
یادداشت نیما
سیروس طاهباز که به سبب داشتن تعصب شدید نسبت به نیما و شعر او ، با هر کس که شعر نیما و نظریه های او را نمی پذیرفت - از جمله پرویز خانلری ، مهدی حمیدی شیرازی - از درِ دشمنی و کینه جوئی و ناروا گوئی در میآمد ؛ دربارهٔ نخستین کنگرهٔ نویسندگان ایران ، یادداشتی از نیما نقل کرده است که بی شک در سالهای پایانی عمر شاعر نوشته شده است .
او می نویسد ( یادمان ، ص۶۲ ) :
« طبیعی است که نیما یوشیج از این بساط خیمه شب بازی در این همه ناسپاسی جوانان به ظاهر روشنفکر و انقلابی ناخشنود و خشمگین می شود .
سالها بعد در » دفتر یادداشت روزانه اش » دربارهٔ خانلری می نویسد :
« در کنگره با احسان الله طبری و اسکندری و دیگران همدست شده پیشوای نئوکلاسیک شد . تعجب است کسی اعتراض نکرد کلاسیک جدید چه ربطی با شکل شعر من دارد ؟ »
و چند صفحه بعد در مورد این کنگره چنین می نویسد :
« خانلری به توسط همین احسان الله خان [ طبری ] و رفقای او اسباب کنفت کردن مرا در کنگرهٔ نویسندگان کشیده بودند . آنهائی که می گویند به کار قیمت میدهیم به کار یک فرد مخرب قیمت دادند و کار مرا غیر عاقلانه و بچه گانه وانمود کردند . طبری مرا کوچک کرد برای اینکه بگوید چه کسی است و خود را بزرگ کند ...
زخمی که طبری زد ، هنوز به جاست . آنها نه تنها در سیاست احمق بودند در رشتهٔ زندگانی هنری احمق تر بودند ، یک سر دروغ می گفتند ....
لطمه ای که به من در آن وقت خورد ، اسم مرا در میان چند هزار نفر آوردند :نیمای مازندرانی ، زخمی است که اثرش امروز هویدا میشود . بیان مؤثر من و او برای خواص، امروز دارد لکه دار میشود ، از همان توطئهٔ خانلری با این دستگاه کثیف و پر از خیانتکاران و شهوت طلبان . »
به یقین ، نه « احسان الله طبری ساروی » ( ۱۲۹۵ - ۱۳۶۸ ) و رفقای او اسباب کنفت کردن نیما را در کنگرهٔ نویسندگان کشیده بودند و نه خانلری در « کنفت کردن » او دستی داشته . به قول خود نیما « چه خیالی و وهمی عجیب است » .
همهٔ این خیالبافی ها ، بی شک زائیدهٔ توقع نه چندان منطقی و معقول سرایندهٔ « آی آدمها » است . خانلری هر که بود و هر چه بود ، نیازی به این جور کارهای غیر انسانی نداشت ، زیرا اهل دسیسه چینی نبود بلکه مانند هر اهل قلمی ، نظریه هایی از جمله در باب شعر داشت .
نیما پسر خالهٔ مادری خانلری بود و خانلری در نوجوانی به سبب خواندن « منتخبات آثار » محمد ضیاء هشترودی ، به شعر وی علاقه مند شد و هرگاه که می توانست به دیدن او میرفت و این دیدارها تا زمانی که خانلری در رشت معلم گردید ، ادامه پیدا کرد . به اصرار تعصب آمیز نیما بود که خانلری ، « ناتل » را به نام خانوادگی خود افزود ، اگر چه در شناسنامه اش نبود .
کریم کشاورز ( ۱۲۷۹ - ۱۳۶۵ )
کریم کشاورز ، مترجم ارزنده ای بود و آنچه را که از فرانسوی و روسی به فارسی برگردانده بود ، نشانه ای است از مهارت و دانائی او در کار ترجمه ، حتی آنجا که برای گذراندن زندگی داستان جنائی و پلیسی ترجمه کرده ، کارش در خور دقت است .
وی با آنکه هیچگاه رسماً به عضویت حزب توده درنیامد ، همیشه با آن حزب و به وجود آورندگان آن ، همفکر و همگام بود .
وی « به دلیل تجربیاتی که از سابق داشت و یک مرتبه هم گرفتار شده بود ، به اتهام نمی دانم کمونیستی یا به اتهام جاسوسی ، در هر صورت به اتّهام اینکه با روسها زد و بندی داشته دیگر نمی خواست این جور خودش را تسلیم حزب توده کرده باشد .» ( خاطرات بزرگ ، ص۲۵۸ - ۲۵۹ )
حزب توده در زمان تشکیل اولین کنگره در اوج قدرت بود و نه تنها از نظر سیاسی توانسته بود در حکومت لرزان و سیاست متزلزل مملکتی نفوذ کند ؛ بلکه از جهت فرهنگی نیز در پی تسلّط پیدا کردن بر فرهنگ و ادب کشور با افکار وارداتی دست دوم بود . در همین سال ۱۳۲۵ است که سه تن از رهبران به وزارت رسیدند و غالب نشریاتی که در ایران منتشر میشد - از هر نوع - وابسته به این حزب یا طرفدار آن بود .
از طرف دیگر در تاریخ سیاسی ایران ، حزب توده تنها حزبی بود که خود اعضایش را برمی گزید و یا آنها را جذب میکرد ( به نقل از خلیل ملکی ) .
بنابراین این شگفتی آور نیست که با تأئید بی چون و چرای راهی که نیما در شعر پیموده بود و حمایت کامل از نظریه های وی در زمینهٔ شعر وشاعری - که اغلب برگرفته از مکتبهای ادبی اروپائی خصوصاً فرانسه بود ، نه زائیدهٔ طبع خود او - در ضمن جذب وی به حزب ، خط سیر پر فراز و نشیب و دراز آهنگ شعر فارسی را تغییر دهند ...
به هر حال ، سالها بعد از تشکیل این کنگره ، کریم کشاورز ، در ضمن مصاحبه ای ، نکته هائی را دربارهٔ هدایت و نیما و مهدی حمیدی و کنگره به زبان آورد که البته با واقعیت امر و آنچه رخ داده بود و نیز گفته های دیگر شاهدان ، هم بسیار متفاوت و هم متأسفانه گمراه کننده .
کریم کشاورز گفته است ( کتاب ، ص۱۰ ) :
« رابطهٔ من با صادق هدایت اندکی بیشتر از آشنایی بود . ولی آشنایی من با وی از کنگرهٔ نویسندگان شروع شد که مرحوم بهار ریاست آن را داشتند . مرحوم دهخدا ، مرحوم فروزانفر ، مرحوم هدایت و دیگران در آن کنگره شرکت داشتند و اعضای هیئت رئیسهٔ کنگره بودند . بنده منشی بودم و همیشه با هدایت در محل هیئت رئیسه پهلوی هم می نشستیم . در آن زمان مرحوم بهار وزیر فرهنگ بود و دکتر شایگان هم که در کنگره شرکت داشت ، معاون همان وزارتخانه بود . نویسندگان و شاعران می آمدند و آثار خود را می خواندند .
نیما آمد شعری خواند که یادم نیست ، ولی در کتاب کنگره نویسندگان چاپ شده است . روز بعد شاعری آمد ، من هیچ او را نمی شناختم ، منظومه ای سراپا دشنام علیه نیما شروع کرد ؛ خواندن . همه فحش های رکیک بود . من منشی کنگره بودم و در عین حال مسؤلیت حسن جریان کنگره هم از طرف انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی به عهدهٔ بنده سپرده شده بود همین که شروع کرد من دیدم خیلی بد شد ، ناسزاگوئی آن شاعر هم دنباله داشت . دم گوش مرحوم بهار گفتم اگر این آقا کوتاه نکند من حرفش را به هر نحوی شده قطع می کنم .
مرحوم بهار با زبان نرم و ملایم مخصوص خود شعر آن شاعر را قطع کرد و نگذاشت او دنبال کند . البته من خودم باید آشکار بگویم که شاید به مقتضای سن با شعر نو میانه ای ندارم ، منتها توهین به نیما را جایز نمی دانستم واقعاً کار زشتی بود ... »
کریم کشاورز در پاسخ به این پرسش که عقیدهٔ هدایت دربارهٔ نیما چه بود ؟ ، میگوید :
« هدایت به نیما نظر خوبی داشت . اتفاقاً روابط من با هدایت پس از این واقعه خیلی محکم تر شد ، برای آنکه هدایت می دانست من شعر نو را دوست ندارم و انتظار نداشت من چنین کاری کنم و جلو آن شاعر فحّاش را بگیرم . »
اما آنچه در این باره شگفتی آور است ، نوشتهٔ پژوهشگری کم مانند است که در غالب نوشته های خود برای هر نکته ای ولو کوچک و پیش پا افتاده ، خواننده را به چند مرجع فرنگی و ایرانی و تازی رجوع میداد و سالهای آزگار از جملهٔ نویسندگان مجلهٔ یغما بود ولی در باب حمیدی و مسألهٔ شعرخوانی او در کنگرهٔ نویسندگان به شیوه ای سخن گفته است که نشان میدهد در پی کشف حقیقت ماجرا نبوده است و آنچه را بیان کرده که شنیده بوده است . وی می نویسد ( از گذشتهٔ ادبی ، ص۵۴۷ ) : « [حمیدی] نیما را به شدّت طرد و تحقیر کرد و حتی در یک مجلس ادبی رسمی که در آن ایّام به نام نخستین کنگرهٔ نویسندگان تشکیل شد ، در حضور جمع مستمع و در محضر ملک الشعرای بهار وزیر فرهنگ ، « قطعه ای تند ، هجوآمیز و از مقولهٔ هجوهای ناپسند شاعرانهٔ کلاسیک » در خطاب به او خواند که مایهٔ اشمئزاز اهل مجلس و اعتراض رئیس کنگره گشت و به حیثیت نیما لطمه ای وارد نیاورد ، و خود او به شدّت مورد طعن و وهن گردید . ... »
پایان
برگرفته از کتاب : پژوهشهای ایرانشناسی ، به کوشش ایرج افشار و با همکاری کریم اصفهانیان ، جلد ۱۸ ، ص ۵۶۰
موجوده در آرشیو روزگار نو