۳۰ مرداد ۱۳۸۸

انتقاد ادبی قسمت دوم



انتقاد ادبی ۲



قسمت دوم 



آقای مدیر محترم مجلهٔ دانشکده دامت افاضاته


         مقالهٔ مندرجه در شمارهٔ ۹ مجلهٔ شریفه را زیارت کردم ، مرقوم داشته بودید که : « من تصّور کرده ام که اگر کسی به نگارش دیگری اعتراض کند توهینی به او کرده است » ؛ این جمله با حقیقت موافقت ندارد زیرا اول کسی که در تحت عنوان «انتقاد ادبی» ادبا و جوانان را مطلع را به انتقاد دعوت کرد و اصول آن را بیان نمود من بودم . اکنون نیز دعوت خود را تجدید کرده ، ارباب اطلاع را به انتقاد نگارشات خود تشویق می نمایم ؛ النبه هر کس هر چه گفت من نمی توانم آن را بپذیرم اگر اعتراض معترض با حقیقت و واقع موافقت داشت با کمال افتخار و تشکّر قبول می کنم و اگر مخالف بود با دلایل جواب می گویم تا معترض از خطا و اشتباه خود بیرون آید ، به هر حال تصادم افکار بسیار مفید است زیرا به گفتهٔ نامق کامل شاعر شهیر ترک :« برق حقیقت از تصادم افکار جستن می نماید » .

        بنده هیچگاه عرض نکرده ام که کتاب لباب الالباب طبع دکتر براون بدون غلط است و هر کتابی که در تحت نظر او طبع شود مصون از اغلاط و تحریفات نخواهد بود ، همینقدر معترض شده بودم که کتاب لباب الالباب چاپ براون نسخهٔ بود که من ضبط اشعار خود را از آن نسخه کرده ام و علت این تذکّر آنکه نسخ فارسی هر کدام یک قسم اشعار را ضبط کرده اند و اغلب اوقات نمیتوان الفاظ و بیانات خود شاعر را درک نمود ، ناچار یکی را باید اختیار کرد ، چون نسخ چاپی طبع اروپا اکثر با چند نسخ تطبیق شده و من نسخهٔ دیگری غیر از طبع پرفسور براون نداشتم  ، لذا اشعار شعرای دورهٔ سامانی را از آن نسخه استنساخ نمودم .

       با آنکه شخصاً مقام ادبی شما را خیلی بلند می دانم و اشعار آبداری را که به سبک ترکستانی انشاد فرموده اید مطالعه نموده ام ، نمی توان تصحیحی را که در خمریهٔ رودکی نموده بودید قبول کنم زیرا شما می فرمائید که بیت اول آن قطعه باید به این هیئت ضبط شود : 


می آرد شرف مردمی پدید 

و آزاده برون از درم خرید 


به عقیدهٔ حقیر این تصحیح صحیح نیست به چند دلیل : 

اولاً - در سه نسخه موجودهٔ المعجم این شعر به این هیئت ضبط نشده و این بزرگترین دلایل عدم صحت آن است زیرا اصل در ضبط این قسم اشعار چنانکه مخفی نیست ، نسخ خطی است . 

ثانیاً - کملهٔ ( برون ) فعل ندارد و بدون فعل نیز مفید معنی نیست اگر می فرمائید فعل آن همان فعلی است که در مصرع اول است باید ملتفت بود که فعل مصرع اول ( پدید آرد ) است نه ( آرد ) ممکن نیست فعل مرکب از دو جز  ، در مصرعی جز  اول از دو جز  آن یک کلمه و در مصرع دیگر یک کلمهٔ دیگری باشد ، این امر در صورتی ممکن است که جز  دوم عیناً ذکر شود مثلاً در یک مصرع ممکن است بگوئیم ( سر زد ) و در مصرع دیگر ( بر زد ) هیچگاه جایز نیست در مصرع اول ( سر زد ) بگوئیم و در مصرع دوم ( در ) را به عنوان اینکه جز   دوم آن در مصرع اول ذکر شده بیاوریم .

ثالثاً - شاعری مانند رودکی خیلی بعید به نظر می رسد که ( برون آوردن ) را به جای جدا کردن و تمیز دادن استعمال نماید .

     حق این است که بگوئیم بیت مزبور به همان وضع که در المعجم های خطی نوشته شده صحیح است ، منتهی اینکه غفلت مصحح یا حروف چین همره نیز بر ( ه ) آزاده اضافه نموده برای صحیح شدن وزن 

( زا  ) قبل از درم خرید را باید باشباع خواند و در این صورت فعل مصرع دوم همان پدید آردی خواهد بود که در مصرع اول ذکر شده و بیت مزبور بصورت ذیل که :

می آرد شرف مردمی پدید 

آزاده     ترا   زدرم   خرید 

در خواهد آمد و در اینصورت مسلم است که ترا به معنای از برای تو است و یا آنکه اگر خود را به تصحیحی به  بینیم  به اضافهٔ یک الف در اول زای مصرع دوم تمام مشکلات موجوده را رفع نموده خواهیم گفت : 

می آرد شرف مردمی پدید 

آزاده  ترا  ،  از درم  خرید   

    در این صورت ممکن است واوی را نیز که شما به اول مصرع دوم اضافه نموده اید قبول نمائیم و من قطع دارم که بیت گفتهٔ رودکی به یکی از دو صورت مسطور در فوق بوده و دلایل مهم این مدعا این است که : 

اولاً - نسخ موجوده عموم ، بیت مزبور را به همین وضع ضبط نموده اند .

ثانیاً - در قبول این صورت وزن و معنی شعر هر دو صحیح خواهد بود . 

ثالثاً - یقین است که فعل در مصرع دوم بیت اول همان ( پدید آرد ) است زیرا خود رودکی در مصرع اول بیت دوم که می گوید : 

می آزاده پدید آرد از بد اصل 

فراوان هنر است اندرین نبید

مصرع دوم بیت اول را تفسیر و تکرار می نماید در اینصورت علت ندارد که ما فعل را  ( برون آرد ) بگیریم و 

( پدید آرد ) ندانیم .

    

         اما در خصوص اعتراضی که به بیت ذیل : 

دریغا   میر    ابو نصرا   دریغا 

که بس شادی ندیدی از جوانی 

وارد آورده بودید عرض میکنم که من هیچگاه ننوشته ام که این شعر در مرثیهٔ چه کسی گفته شده و مقصود از میر ابونصر که بوده ؟ نوشته اید که :


اولاً - سند من کتاب لباب الالباب بوده .

ثانیاً - این شعر از شعرای دورهٔ سامانی نیست و علی التحقیق منسوب به شعرای صد سال پس از رودکی و یحتمل از قطران است و در مدح ابونصر مملان گفته شده .

ثالثاً - من در نسبت این شعر به شعرای دورهٔ سامانی عجله کرده و با سایر نسخ تطبیق نکرده ام . 


جواب اعتراض فوق را عرض میکنم : 


اولاَ - سند من در نقل این شعر کتاب لباب الالباب نیست بلکه تاریخ بیهقی است و تاریخ بیهقی از کتبی است که نویسندهٔ آن به صحت قول و دقت در ضبط مطالب معروف میباشد و به جرئت میتوان گفت مندرجات آن کتاب هیچکدام مردود و مخالف حقیقت نیست ، ابولفضل بیهقی در صفحهٔ ۳۸۴ از کتاب خود برای ذکر مثالی در مرثیه فرماید :- دقیقی شاعر میگوید و بعد شعر مذکور در فوق را با بیت دیگری ذکر می نماید .


ثانیاً - واجب نیست که میر بونصر از سلاطین باشد که ما آنرا با ابونصر مملان تطبیق کنیم و شعر فوق را از شعرای صد سال بعد از رودکی بدانیم و احتمال گفتن آنرا به قطران دهیم ممکن است بونصر مزبور از شاهزادگان جوان سامانی بوده که وفات یافته و مشهور نشده و قول خود دقیقی که می گوید : 


ولیکن   راد  مردان جهاندار 

چو گل باشند کوته زندگانی 


      مؤید این اظهار است ، به علاوه نباید تصور کرد که هر کس اسمش با لفظ میر ذکر شد حتماً پادشاه بوده است ، زیرا یک عده از بزرگان قرون چهارم و پنجم هجری با وجود  آنکه پادشاه نبوده اند امیر خوانده

شده اند و از آن جمله بوده است ، ابولعبّاس تاشی سپهسالار اردوی خراسان در دورهٔ امرای آخری سامانی که به میر تاشی معروف بوده و بیهقی در کتاب خود نام او را به همین وضع ذکر می کند ، حتی بعضی از شعرأ ایاز اویماق ، سوگلی معروف محمود را نیز امی می خوانده اند .

ثالثاً - گذشته از این دلایل سبک گفتار و طرز ترکیب کلمات و قالب شعری به خوبی می فهماند که شعر از شعرای دورهٔ سامانی است و این طرز کلام به هیچوجه شباهت با اسلوب شعری قطران یا شعرای دیگر آن عصر ندارد و شعر همانطور که مورخ دقیق و صادق القول ما یعنی بیهقی معترض شده از دقیقی است و نگارنده از حسن اتفاق در اختیار آن عجله نکرده بلکه آنرا با نسخهٔ خطی بیهقی هم که داشته تطبیق نموده است ، خوب است اگر شما در این خصوص سندی دارید ارائه دهید .


       اما در خصوص نسب سامانیان و کتاب مرحوم اعتماد السلطنه ، بنده ابداً ظلم و ستم نکرده و جور و جفا نرانده ام بلکه با کمال شجاعت حقیقتی را که بعدها ممکن بود پنهان بماند اظهار نمودم و عجالتاً هم در باب شخص اعتماد السلطنه حرفی ندارم ، کسانیکه اخلاق درباریهای دورهٔ ناصری مخصوصاً عده ای از آنان را که کارشان با اهل علم و فضل و شعرا مربوط میشده می دانند و از اشتباه کاریهای که در آندوره خیلی مرسوم بود اطلاع دارند بهتر می توانند ملتفت بعضی نکات شوند ، البته مورخین دقیق و منتقدین بیغرض در آتیه حقایق را از پس پردهٔ استتار به قوهٔ بحث و تنقید خارج خواهند نمود . فقط تأسفی که برای بنده حاصل شد این بود که آقای ملک الشعرای بهار چگونه راضی شده اند که مورخ دقیق بی نظیری مانند ابن خلکان را که تحقیقاتش از هر یک از مورخین اسلام دقیقتر بوده ، با اعتماد السلطنه در یک پلهٔ ترازو قرار دهند و قول او را از قول اعتماد السلطنه هم بی سندتر بدانند ؟ در اینجا چون موضوع مباحثه ما مربوط به تاریخ اشکانیان و ساسانیان و انتساب آل سامان به یکی از این دو سلسله است ناچارم که منابع تاریخی این دو سلسله را ذکر کنم تا مطلب روشن تر گردد .

        منبع مهم تاریخی اشکانی مسکوکاتی است که از سلاطین مختلفهٔ آن سلسله باقیمانده ، عدد و زمان سلطنت این سلاطین را مورخین فقط به همان وسیله قرائت مسکوکات تعیین نموده اند و به همین جهت هنوز درست عدد سلاطین اشکانی و وقایع زمان سلطنت یک عده از آنها معین نشده ، جنگهای بین امپراطوران روم و اشکانیان را نیز مورخین رومی در کتب خود ضبط کرده اند و از این گذشته برای تاریخ دورهٔ اشکانی هیچ منبعی در دست نیست زیرا کتیبه یا آثار مکتوم مهم از آن دوره باقی نمانده . 

           اما منبع تاریخ ساسانیان فقط و فقط کتب فارسی و عربی یعنی کتبی است که مورخین اسلامی به رشتهٔ تألیف درآورده اند عموم تواریخی که اروپایئان از این سلسله نگاشته اند از روی همین کتب مورخین اسلامی از قبیل : طبری ، مسعودی ، ابن اثیر ، میرخوند ، حمزهٔ اصفهانی ، خوند میر ، ابن خلکان و غیره بوده ، حال ملاحظه بفرمایئد آیا انتساب سامانیان به پادشاهان اشکانی نکته ایست که بتوان آنرا از روی مسکوکات پادشاهان مزبور یعنی تنها منبع تاریخ اشکانی تحقیق نمود یا نه ؟ البته نه ! زیرا این مطلب در مسکوکات اشکانیان به هیچ وجه دیده نشده ، در صورتیکه عموم کتبی که منابع تاریخی دورهٔ ساسانی محسوبند انتساب سامانیان به بهرام چوبینه ایراد گردیده و اگر ما فقط برای قبول یک رای ضعیف یعنی رأی منسوب بودن سامانیان به پاشاهان اشکانی خود ملزم کنیم که قول مورخین اسلامی را در تاریخ قبل از اسلام غیر معتبر بدانیم باید این یگانه چشمه ای را هم که تاریخ دورهٔ ساسانی از آن تراوش میکند کور کنیم و آنچه امروز از این دوره اطلاع داریم هیچ بشمریم ! به طور اجمال عرض میکنم بنده نمیتوانم قول یکعدهٔ زیاد مورخین محقق دقیق را در مقابل رأی ضعیفی که معلوم هم نیست مستند به سند اروپایی باشد منسوب بدانم و علی رغم اجماع مورخین مشرق و مغرب سامانیان را از نژاد اردوان بشماریم .



عباس آشتیانی - اقبال 




 























  



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

گر شرم همی ز آن و این باید داشت
پس عیب کسان زیر زمین باید داشت
ور آینه وار نیک و بد بنمایی
چون آینه روی آهنین باید داشت

جمال الدین عبدالرزاق