۷ مرداد ۱۳۸۸

طومار کثیف این مادر به خطاها را خواهیم بست


شما را به خدا ..... یک دقیقه در خلوت فکر کنید به حرفای من  .... فقط یک دقیقه 
ما را میکشند ، به ما تجاوز می کنند ، در زندانها ما را زیر مشت و لگد و باتوم خورد میکنند
ترانه موسوی را دیدید .... آن بانوی زیبای بی گناه را چه فجیع کشتند .... آیا میدانید که آثار تجاوز بر پیکر بی جانش هویدا بود
ندا آقا سلطِان را لابد میشناسید .... فیلم جان باختنش را دیدید ..... آن چشمهای زیبا را که باز ماند تا جهانیان از سقوط انسانیت آنهم در مهد تمدن انگشت به دهان حیران بمانند
سهراب ، سهراب ، سهراب اعرابی با آن شال سبز زیبا .... ای وای ... ای وای ..... مادرش پروین خانم را بر مزار پسرش دیدید
آیا نوکران آقای خامنه ایی را هر روز در اخبار می بینید که هر نوع توهینی را به ما میکنند .. به ما اراذل و اوباش میگویند
آن گوساله احمدی نژاد را می بینید که چه میگوید .... آن کثافت دروغگوی رذل پست که آنچنان در برابرمان لجن پراکنی میکند که حال آدم از آدمیت به هم میخورد
حسین طایب ، روح الله حسینیان ، عزیز جعفری ، حسن فیروز آبادی ، هزاران کثافت دیگر که مملکت ما را به لجن کشیدند ، آخر به چه گناهی ما و آینده مارا ، ایران زیبایمان را اینگونه بر باد میدهند
به خدا من دیگر نفس کشیدن برایم سخت شده 
هر روز جنازه های تازه و ترس و بغض از اینکه میدانیم پیکر پاکان دیگری نیز در راه است
هر روز تنگ تر شدن فضای آزادی های اولیه هایمان 
دیگر پای تلفون هم میترسیم حرف بزنیم 
حتی یک ای میل ساده را هم با ترس می فرستیم
در حالی که مردمان جهان در آزادی مطلق از این مدت کوتاه عمر لذت میبرند

به خدا ... به جان تک تک تان که عاشقانه دوستتان دارم ... دیگر تحمل جایز نیست ... دیگر نشستن جرم است 
دیگر بی اعتنایی گناه است ..... گناه گناه گناه گناه گناه گناه گناه

به خدا بیرون انداختن این جانیان از این خاک کاری ندارد 
میدانم که آزادی بها دارد ... من که خود آماده ام هر بهایی را بپردازم 
فکر نکنید که بها دادن فقط جان باختن است .... نه . نه . نه 
همین که در خاک پاکمان مانده ایم و فرار نکرده اییم و به عشق این مملکت هر فشار را تحمل می کنیم 
بیشترین بها را پراداخته ایم و می پردازیم

ما میتوانیم که این خاک پاک را که اولین منشور حقوق بشر را به جهان عرضه کرده از لوث این کثافتان پاک کنیم

همین فردا در چهلمین روز جان باختگانمان آنچنان پوز این متجاوزین را به خال میمالیم که بدانند این مردم دیگر سر باز ایستادن ندارند

من هم مثل شما خسته ام ... من هم جان به لبم رسیده 
ولی چاره فقط جنگیدن است و بس

ایرانی که سمبل آزاده گی است دیگر هرگز ، هرگز ، هرگز 
باجی به این دین فروشان ، یزید اخلاق ، متجاوز ، بی شرف ، بی ناموس ، پفیوز 
نخواهد داد 

نترسین نترسین ، ما همه با هم هستیم  

۶ مرداد ۱۳۸۸

ای پاسبان


ای  بی وفا  ای  پاسبان 
آشوب  کم  کن  یک زمان
چندین  چرا  داری  فغان

                  ای بی وفا ای پاسبان                               
گر خود نخسبی یک زمان
ای     کافر      نا مهربان
افتاده  کار  من  به  جان

ای بی وفا ای پاسبان                              
از بانگ های و هوی  تو
کمتر شدم در  کوی  تو
گشت این تنم چون موی تو

ای بی وفا ای پاسبان                             
آرام گیر و کم خروش
آخر به خون ما مکوش
در خون دل ما را مجوش

ای بی وفا ای پاسبان                             
بر ما چنین پستی مکن 
تندی و بد  مستی  مکن
جور و زبر دستی  مکن

ای بی وفا ای پاسبان                             
از تو سنایی خسته شد
درد دلش  پیوسته  شد
بر جان او این بسته شد
 
ای بی وفا ای پاسبان                           
هر دم خروشانم چو تو
گردان و گریانم چو تو
با داغ هجرانم  چو تو

ای سنگدل ای پاسبان                          
از من ستانی رشوتی 
تا من  بباشم  ساعتی
تا من بباشم   ساعتی

ای سنگدل ای پاسبان                          


حکیم سنایی
 



 

۱ مرداد ۱۳۸۸

چند پیشنهاد برای سبز شدن اس.ام.اس

دوستان عزیز  
اس.ام .اس امروز بعد از ۴۰ روز دوباره وصل شد
این آغایان مفسد گویا همه ما آزادگان را صغیر و ناقص عقل می پندارند
حالا که اینگونه شمشیر را از رو بسته اند به سرعت سراشیبی سقوط را طی می کنند ما هم هیچ فرصتی را برای به درک واصلشدنشان را از دست نمیدهیم
چند پیشنهاد برای استفاده بهینه از اس.ام.اس دارم که با کمک همه شما به روشی کامل تبدیل خواهد شد پس این پیشنهادات را به همه اطلاع دهید تا  کاملتر و همه گیر شود
    
ارسال اخبار و زمان راهپیمایی ها و اجتماعات مختلف
ارسال اس.ام.اس هر شب راس ساعت ۲۲برای یادآوری و ترغیب الله و اکبر های شبانه
اطلاع رسانی سریع در صورت تغییر زمان و مکان تجمعات
ارسال اسامی مفقودین و جان باختگان و محل و زمان خاکسپاری آنها برای حضور و همدردی با بستگانشان
ارسال انواع جوکها و حماقتهای ا.ن. و کودتاچیان همراهش
یادمان باشد که استفاده غیرضروری از اس.ام.اس در حال حاضر فقط به ضرر ما و به سود کودتاچیان خواهد بود ، حالا که ۴۰ روز بی اس.ام.اس زندگی کرده ایم پس ۴۰ ماه دیگر هم میتوانیم بدون ارسال حرفهای روزانه و فقط استفاده در جهت پیشبرد جنبش سبزمان زندگی کنیم و پوزه این دولت نا مشروع و دیکتاتور را به خاک بمالیم

به امید رهایی و آزادی 
 

 

عاشقانه ها

عاشقان
       سر شکسته گذشتند            
شرمسار ترانه های بی هنگام خویش
و کوچه ها
بی زمزمه ماند و صدای پا


سر بازان 
شکسته گذشتند           
خسته بر اسبان تشریح
و لته های بی رنگ غروری نگون سار
بر نیزه های شان                                         


تو را چه سود 
فخر                   
به فلک بر                           
فروختن                                           
هنگامی که هر غبار خاک تحقیر شده نفرینت میکند ؟


تو را چه سود از باغ و درخت 
که با یاس ها
به داس سخن گفته ایی؟                   
آنجا که قدم نهاده باشی 
گیاه از رستن تن میزند
چرا که تو هرگز
تقوای خاک و آب را                
باور نکرده ایی


فغان
      که سرگذشت ما      
سرود بی اعتقادی سربازان تو بود
که از فتح قلعه روسپیان باز می آمدند

باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد
که مادران سیاه پوش
داغداران زیباترین فرزندان آفتاب و باد
هنوز از سجاده ها سر بر نگرفته اند


احمد شاملو 

 

۲۹ تیر ۱۳۸۸

عاقبت تلخ حاکمان فاسد

به خدا این آقایان بسیار خوش شانس تشریف دارند 
لابد میپرسید چرا ؟
چونکه اگر فقط یکی از این اراجیفی را که امثال شیخ لاستیک فروش یزدی از دهان گشادشان حواله مردم میکردنند و مردم ما فقط با سکوت و راهپیمایی مسالمت آمیز جوابشان را میدهند . در کشور دیگری اتفاق می افتاد و اینگونه شعور مردم را به سخره میگرفتند در کم هزینه ترین حالت مجبور به استعفا میشدند و در پرهزینه ترین حالت آویزان از طناب معلق همچون آن آخوند بی شرف شیخ فضل الله کار فیصله پیدا میکرد
بروید خدا را شکر کنید که شما با ملتی سر و کار دارید که از با شرف ترین مردمان روزگارند . آنچنان شریف که در جنگی نابرابر به خاک و خون میکشیدشان و آنها به محترمانه ترین وجه از خود دفاع میکنند و بسیار متمدنانه در پی گرفتن حق خود
وقاحت شما به جایی رسیده که آن پیر خرفت شیخ یزدی میگوید : حکومت اسلامی مشروعیتش  را از مردم نمیگیرد و ولی وقیح حکمش را خدا میگیرد. شما هم آبروی اسلام را برده اید و هم دچار توهم شده اید 
این ولی وقیح شما آن روز که حکمش را از هاشمی میگرفت شما کجا بودید ؟ لابد در حال دریافت سند لاستیک دنا از خدا بودید 
از خدا هم که خجالت نمی کشید و آن بشکه متعفن هم که در رنج نامه دروغینش به امام زمان هم دروغ میگوید ،حداقل با خودتان روراست باشید .
 وجدان هم که ندارید ، جواب زن و بچه تان را چه میدهید؟
شیخ یزدی آیا تا به حال چهره کریه خودت را در آیینه دیده ایی؟ تو به چه حقی مردم را صغیر میشماری؟ 
آیا با چند سال فقه خواندن در حجره های فیضیه جنابعالی شدید علامه دهر و از همه ایرانیان با شعورتر ؟ یا اینکه خونریزی های ۸ ساله در قوه قضاییه کارت را به جنون کشیده است که چنین لجن پراکنی میکنی؟
اگر به قول خودتان اعتقادی به روز جزا دارید ، بترسید از عقوبت شوم و سیاهتان در آن دنیا ، حال و روز این دنیایتان که معلوم است ، ۳۰ سال است که منفور مردمید و به زودی هم در مقابل دادگاهی مردمی و نه از جنس بی دادگاه های شما 
محاکمه خواهید شد به تیر غضب مردم گرفتار خواهید شد 
هر چند که بسیار دیر است تا بازگردی و آدم گونه زندگی کنی ولی از آنجا که این مردم شریف بسیار بخشنده هم هستند فکری به حال عاقبت سیاهت بکن تا شاید دل مردم به حالت بسوزد و این آخر عمری را در زندان سپری کنی و از چوبه داری که خود ساخته ایی رهایی یابی 
در پایان غزلی از فرخی یزدی برای تو و هم فکرانت مینویسم تا شاید به خود آیی ، هر چند که میدانم تا به حال اسم هیچ آزادی خواهی به گوشت نخورده ولی این یکی را بخوان و آدم شو

باز گویم این سخن را گر چه گفتم بارها
می نهند این خائنین بر دوش ملت بارها
پرده های تار و  رنگارنگی آید  در  نظر
لیک مخفی در پس  آن پرده ها اسرارها
مارهای  مجلسی دارای  زهری   مهلکند
الحذر باری از آن مجلس که دارد  مارها
دفع  این  کفتارها  گفتار   نتوان  نمود
از  ره  کردار  باید  دفع   این  کفتارها
کشور  ما  پاک کی گردد زلوث خائنین
تا نریزد خون   ناپاک  از در و دیوارها
مزد  کار  کارگر  را   دولت  ما  میکند
صرف جیب هرزها و ولگردها  بیکارها
از برای این همه خائن بود یک دار کم
پر کنید این پهن میدان را ز چوب دارها
دارها چون شد بپا با دست کین بالا کشید
بر سر آن دارها   سالارها ،  سردارها
فرخی این خیل خواب آلوده مست غفلتند
این سخن ها  را  بباید گفت با بیدارها

  



   

    

     

۲۵ تیر ۱۳۸۸

جمعه تاریخ ساز

خوب جمعه رسید

من که تا صبح نخوابیدم و به قدری هیجان دارم که از همین الان میخوام برم پوزه کثیف برادران همیشه درصحنه را به خاک بمالم
موسوی که بسیار هوشمندانه اعلام کرد میاد ، کروبی هم دیروز گفت میاد ، سخنران هم که هاشمی است 
ارازل و اوباش جیب گشاد و دین بر کف هم که احتمالا از همین الان دانشگاه را اشغال کردند، بیسیم هاشون رو روشن کردن دارن به حاجیشون که تو بغل زن صیغه ایش خوابیده گزارش های مفت و الکی میدن و از ترس کک به تنبونشون افتاده
باطوم ها را هم داران چربش میکنن برای فک و فامیلشون شایدم خودشون
رفسنجانی هم که در حال استخاره است که بگه یا نه    چون خودش بهتر از همه ما میدونه که تنها یک راه رهایی از زباله دانی تاریخ ، فقط و فقط آمدن به سوی مردم با شرف و آزاده ایرانه
ا. ن . هم که در رفته مشهد و چه استقبال شایانی ازش کردن ، تو اون عکسی که من دیدم ، خیلی خوشبینانه ۱۰۰۰ نفر بودن و والسلام 
و اما ما .... ما مردم .... ما جوانان .... ما زنان شیردل .... ما صاحبان این خاک
امروز آنچنان شوری به پا کنیم که چرت مقام شامخ ولایت و برادران مفت خور و سیاستمداران آدم خوار تا ابد پاره خواهد شد
ما که نمیترسیم ؟ هان ؟ آهای ی ی ی ی  ی  ی با شمام !  ما  آره همه ما ! از کوچک تا بزرگ 
نمممممممممممممیییییییییییییییییتتتتتتتتتتتتتتتتتررررررررررررررررسسسسسسسسسسسسییییییییییییییممممممممممممممم
مرد ، دیگه برای همیشه ترس مرد ،  دیگه از چار تا بچه بسیجی که تمام قدرتش تو اون باطومشه نمیترسیم 
برای اینکه ما همه با هم هستیم 
برای اینکه دیگه به ما زور نمیتونن بگن 
حالا این ماییم که سرشون داد میزنیم 
حالا این ماییم که شونه به شونه ، دست در دست ، جانانه میریم صف های پوشالیشونو برای همیشه در هم میشکنیم
مرد میخوام بیاد جلوی ما وایسته 
مرد میخوام بیاد جلوی این ملت سربلند در عالم چماق به دست وایسته
آهای بدبخته بسیجی بیا ببین چطور زنامون سر صف وایمیستن
روسریشو بسته جلوی چهرش تا نگاه کثیف تو و امثال تو به چهره زیباش نیوفته ، دستشو هم گرفته بالا تا چشم اون حاجیت در بیاد
آره امروز تاریخ میسازیم و دلیرانه جلو میریم تا کور شود هر آنکه نتوان دید 
آقای رهبر با هلیکوپتر بیا ببین ما چه میکنیم 
اول از همه می آییم تا آزادیمونو از دست شما بی فرهنگان بی شرم آزاد کنیم 
بعدش هم می آییم تا ریس جمهورمونو تنها نذاریم

هههههههههههممممممممممهههههههههه ببببببببببببببببااااااااااااااااااااااااا   ههههههههههههمممممممممممممممممم
میاییم
نترسین نترسین 
ما همه با هم هستیم

شادیم شاد شاد 
و از اینکه همه با هم تا اینجا اومدیم کیف دنیا رو میکنیم   
   

 

 

۲۳ تیر ۱۳۸۸

چه معامله باید کرد؟

بعد از این بر وطن و بوم و برش باید رید
به چنین مجلس و بر کر و فرش باید رید
به حقیقت در عدل ، ار در این بام و در است
به چنین عدل و به دیوار و درش باید رید
آنکه بگرفته از او ، تا کمر ایران گه
به مکافات ، الا تا کمرش باید رید
پدر ملت ایران ، اگر این بی پدر است
به چنین ملت و گور پدرش باید رید
به (مدرس ) نتوان کرد جسارت اما
آنقدر هست که بر ریش خرش بتوان رید
آن (دهستانی) ۱ تحمیلی بی مدرک و لر
بهر این ملک ، به نفع و ضررش باید رید
گر ندارد ضرر و نفع  مشیرالدوله
از نوک پاش ، الی فرق سرش باید رید
گر رود (موتمن الملک) به مجلس گاهی
احتراما به سر رهگذرش باید رید

سراینده این اشعار میرزاده عشقی است که از مبارزان به نام اوایل سلطنت رضا شاه میباشد. وی به سال ۱۲۷۲ ه.ش در همدان متولد شد و پس ازتحصیلات ابتدایی به آموزشگاههای الفت و آلیانس رفت و زبان فرانسه را فراگرفت.
در آغاز ۱۵ سالگی به
اصفهان رفت سپس برای تکمیل تحصیلات به تهران آمد.عشقی چند سالی هم در استانبول به سر برد ،((اپرای رستاخیز شهریاران ایران)) را در استانبول نوشت ....
در سال ۱۳۳۳ قمری ((نامه عشقی))را در همدان انتشار داد . ((نوروزی نامه )) را نیز در سال ۱۳۳۶ قمری در استانبول بسرود و در چاپخانه شمس آنجا چاپ کرد.عشقی از استانبول به همدان رفت و باز به تهران باز گشت.
چندی هم 
شخصاً روزنامه قرن بیستم را با قطع بزرگ در چهار صفحه منتشر میکردکه امتیازش به خود او تعلق داشت لیکن عمر روزنامه اش هم مانند عمر خود او کوتاه بود و بیش از ۱۷ شماره انتشار نیافت.
عشقی سالهای آخر عمر را در تهران گذراند و در ۳۱ سالگی به توسط عمال رضا خانی در حیاط منزلش ترور شد
از نکات جالب قطعه ایی که در بالا نوشته شد این است که میتوان به جای مدرس نام م
صباح یزدی را گذاشت و به جای موتمن الملک نام حداد عادل و به جای دهستانی تمامی نمایندگان بی شعور مجلس شورای ملی را.
پنداری عشقی این شعر را ۲۲خرداد سروده . گویا ما در دایره حوادث ۱۰۰ ساله دور خود چرخیده ایم و به جای اول باز گشتیم.
ولی این بار به قول دوستی شریف آینده بسیار زیبا و روشن است......
به امید پیروزی این جنبش آزادی خواهی.......




پانوشت ها:
       مرحوم یدالله دهستانی وکیل آنوقت مجلس از ساوجبلاغ تهران و سناتور بعد
شعر و سرگذشت عشقی برگرفته از کتاب کلیات عشقی به همت علی اکبر مشیر سلیمی است ، چاپ سال ۱۳۵۷

۲۲ تیر ۱۳۸۸

سرنوشت ستمکاران

سلام
این نوشته را با نقل قولی از مرحوم سعیدی سیرجانی که به دست دجالان و بی فرهنگان به قتل رسید ، آغاز میکنم

درست گوش کنید . صدای نعلین به گوش میرسد ، صدای به مراتب وحشتناکتر از صدای چکمه....(۱)

آری کسانی بودند که از همان روز اول اینها را شناختند ، فهمیدند که اینان انقلاب آزادی خواهانه مردم را به تاراج خواهند برد 
سعیدی ها از اول میدانستند که فرهنگ و هنر مان را این دجالان به اسم دین بر باد خواهند داد.
نگاهی گذرا به مطبوعات قبل از انقلاب به خوبی ما را به این موضوع واقف میگرداند که این رژیم با فرهنگ و ادبمان چه کرد . اینان سوزاندن ریشه مردان بزرگی را چون جلال الدین همایی ، بدیع الزمان فروزانفر ، سعید نفیسی ، علی دشتی و صدها مرد پاک نهاد که
 تک تکشان اسطوره بودند را زمانی آغاز کردند که ما یا در فکر جلای وطن بودیم یا به دنبال نان شب دوان دوان از این سو به آن سو می دویدیم.
آیا تا کنون به این اندیشیده اید چرا دیگر ما ادیبان بزرگ و هنرمندان متعهد نداریم و آیا روند چاپ و نشر را در این سی سال دنبال کرده اید ،اگر چنین کرده است حتما دریافته اید که چه سقوطی را داشته ایم.
نگاهی گذرا به آثار موسساتی چون 
بنگاه ترجمه و نشر کتاب زیر
نظر دکتر احسان یار شاطر که حاصلش چاپ ۵۰۰جلد کتاب از نابترین آثار ایرانی و جهانی است.
انجمن آثار ملی که از سال ۱۳۰۴ تا اواسط دهه ۱۳۵۰ متجاوز از ۶۰ جلد کتاب ارزشمند در باب ایران شناسی انتشار داد که در زمره ماندگارترین آثار ایرانی است.
بنیاد فرهنگ ایران زیر
نظر دکتر پرویز ناتل خانلری که با انتشار حدود ۳۰۰ جلد کتاب آثار را به جای گذاشت که تا سالهای متمادی از مراجع مورد احترام بوده و خواهد بود.
و تعداد بسیار زیادی مجلات ادبی و هنری که هر یک به تنهایی مجموعه ای گران سنگ از تاریخ و ادب ایران و جهان میباشد،  به راحتی به عمق این فاجعه پی خواهیم برد و من به تنهایی آرزوی بدترین مرگ و سختترین عقوبت را برای این حاکمان نامشروع دارم که ما را به سوی بی فرهنگی و بی هویتی پیش برده اند
حال چه داریم؟ به جز چند مجله که به زور و ترس هر روزه از توقیف و با بودجه ایی اندک در حال انتشارند که نمونه بارزش بخارا میباشد و تعداد اندکی انتشاراتی که به ندرت اثری ناب ارایه میکنند و بیشتر باز چاپ همان کتب زمان پهلویست  به جز موقوفات دکتر افشار که به توسط ایرج افشار اداره میگردد که او از نیز همان نسل است که ذ کرش رفت
دیگر کسی نمانده که دلش برای فرهنگ این خاک بطپد اگر هم کسانی باشند آنقدر اندکند و از زور و فشار این بی فرهنگان حاکم یا در کنج خانه خویش محبوسند یا در آمریکا و اروپا به امید آزادی وطن روز شماری میکنند
آیا این فاجعه کمتر از کشتار جوانان ما در زندانهای کثیفشان نیست
آیا جوانان پاکی که حتی تاریخ انقراض قاجاریه را نمی دانند و هیچگونه امیدی به آینده ندارند ،روزی نه چندان دور این آغایان را به زباله دانی تاریخ روانه نخواهند کرد؟
آیا فرهنگ این ملک متولی نمیخواهد
آیا این جانوارن دلشان به حال فرهنگمان میسوزد
اینان برایشان همان تاریخ شیعه که خودشان تحریف میکنند کافیست تا بافتن چرندیات و مزخرفات دلیلی برای بودن گشت ارشاد پیدا کنند تا به زنان شیردلمان بقبولانند که چه بپوشند
ای لعنت بر شما بی وطنان که فرهنگ جعلی اسلامی وحشی را به ما حقنه میکنید
ولی بدانید که تنها فرهنگمان بوده که ما را از آفت مگسانی چون شما در طول تاریخ مصون نگاه داشته و اگر تاریخ را خوانده باشید میدانید که اسلامتان نیز از سایه سری فرهنگ ما بود که عالم گیر شد به هنر اسلامی به وجود آمد وگرنه شما همان عربان بادیه نشین بی شعوری هستید که بودید و ذره ایی از این فرهنگ و تاریخ بزرگ ما به شما تعلق ندارد.
در این سخن و درد دل زیاد دارم که بر مرور برایتان خواهم نوشت این مطلب را با نوشته ای از سعید نفیسی به پایان میبرم که هشداری است به این شعوران احمق که میپندارند تا ابد بر سر کارند:
در دامنه الوند مردم دیار امیر علاالدین شوریدند ، جنگ سختی درگرفت.
علاالدین یارای برابری نداشت . که توانسته است هرگز سیل خشم مردم
ستمدیده را فرونشاند؟ که توانسته است در برابر تندباد دادخواهان پایداری
کند؟ علاالدین دستگیر شد ، او را به چهار میخ زدند . دیدگان یازده پسر
جوان وی را میل کشیدند و کور کردند . مردم خشمگین هرگز
رحم ندارند.......(۲)





پانوشتها
۱:نگاهی به آثار سعیدی سیرجانی نوشته جلال متینی مجله ایران شناسی سال هفتم شماره
۲: سعید نفیسی ، ستارگان سیاه ، به نقل از کتاب نمونه های از نثر فارسی، چاپ اول ، کتابفروشی زوار ، جلد اول، ،۳۷۹


۲۱ تیر ۱۳۸۸

آغاز دفتر

سلام

حکایت غریبیست این روزها
کلنجار با باورهای زیبایمان و ستیز با فاسدترین ظالمان روزگار
کجای کارمان اشتباه بود که امروز آنچنان به تنگ آمده ایم که دیگر نه چوب و چماق میترساندمان و نه مرگ آن نازنین ما را از ادامه این راه پر خطر باز میدارد
نگاه کوتاهی به نوشته های آزادیخواهان ایرانی از آغاز مشروطه تا کنون مرا بدین باور رسانده که ۱۰۰سال است چندین نسل درطی این قرن پر حادثه خواسته های یکسانی داشته اند و فقط اشکال مبارزه دیگرگون گشته و هر بار که تجاوزی به آزادیمان یا کودتایی بر علیه امید هایمان و جرثومه هایی روحانی نما که باورهایمان را به سخره گرفته اند ، ما را بر ضد جور و فساد و احقاق حقوقمان متحد کرده است هماره از رسیدن به آنچه مطلوب و حقمان بوده باز مانده ایم 
آخر به چه گناهی این خاک پاک و مردمانی بالنده و جوانانی چنان پهلوانان اساطیری شاهنامه دلیر، هماره از نیل به اهداف والای خودمان به ناجوانمردانه ترین طرق سرخورده و به زشترین اشکال سزاوار توهین و تحقیر
گشته ایم
بیایید به گذشته های دور برویم و اشعاری حماسی از بزرگانی چون مولانا و عطار برایتان بخوانم تا بدانیم که تا بوده ایرانی آزاده بودست و از ظلم بیزار و متحد در دفع فاسدان و ضحاکان زمانه.........

عطار نیشابوری

ای مردان های ، وای جوانمردان هوی
مردی کنی و نگاه داری سر کوی
گر تیر آید چنانکه بشکافد موی
زنهار که از دوست نگردانی روی




گر مرد رهی میان خون باید رفت
از پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
هم راه بگویدت که چون باید رفت


حضرت مولانا


آمد آمد ، ترش ترش یعنی بس
می پندارد که من بترسم ز عسس
آن مرغ دلی که نیست در بند قفس
او را تو مترسان که نترسد از کس


چندصد سال پیش عارفانی بزرگ چنین زیبا از حماسه و اتحاد و پاسداری ( از عجایب روزگار یکی نیز اینست که کلماتی چون پاسدار و بسیج نفرت عجیبی در روحمان ایجاد میکند ) سخن گفته اند ،ما نیز همان مردمانیم که یک یکمان خون پاک مولوی و عطار و میرزاده عشقی و ندا ها در رگهایمان جاریست
امروز دیگر وقت آن است که از اشتباهات کذشته پند بگیریم و در این مسیر دشوار پیش رویمان نهراسیم و این بار تا این جانیان سفاک را از وطن مهجورمان بیرون نرانیم و اعاده حیثیت از ایران و ایرانی نکنیم و تا سپردن اداره امور جاری این خاک پاک به دست دولتی برخاسته از بطن جامعه به اتفاق آرایمان ، از پای نخواهیم نشست
دیگر اجازه نخواهیم داد که هر ناکسی دست درازی به جان و ناموس و سرمایه هایمان کند
دیگر طاقت دیدن ضرب و شتم عزیزانمان را نداریم و خون به ناحق ریخته شده را تاب نمی آوریم
ما
صاحبان این خاکیم
ما مالک این فرهنگ درخشان چند هزار ساله ایم
ما در ازای هر رای خود مرارت ها کشیده ایم و به سادگی از آن نخواهیم گذشت که بوزینه ایی بد ترکیب و رمال ، آرایمان را به جیب گشاد اربابان مضحکش بریزد و پوزخندی چندش آور نثارمان کناد

ما شما فاسدان را که به شعور ما توهین و به فرهنگ ما بی احترامی و به آزادیمان تجاوز کرده اید و در طی سی سال حکومت کثیف خودتان به هر نحو ممکن خون پاک ایرانی را که پاک ترین است ریخته اید
به مسالمت آمیزانه ترین وجه ممکن که در شعورتان نگنجد به زباله دانی تاریخ خواهیم سپرد.....

دیگر آسوده گی را به گور خواهید برد
دیگر از خشم این ملت به پا خواسته حتی خواب راحت بر شما حرام خواهد شد
و بترسید از روزی که بسیجتان و نوپو و چند سپاهی دستمال به دست نیز از شما روی بگردانند و بی دفاع در مقابل این مادران داغ دیده به عجز و لابه خواهید افتاد و دیگر زمانی برای بخشش نخواهید داشت...
عاقبت
صدام حسین را برایتان آرزو میکنم و به امید آن روز که رسوای عالم شوید مشتاقانه ثانیه ها را میشماریم همچنان که شما در انتظار امام زمان دروغینتان نشسته اید که حتی لیاقت بار کشی قاطرش را هم ندارید....